نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی و پژوهشگر مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا
2 دانشآموختة دکتری زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
شورای برنامهریزی آموزش عالی در هشتصدمین جلسة خود در مورخ 4/4/91 برنامة جدید آموزشی دورة کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را تصویب کرد (کمیتة زبان و ادبیات فارسی، 1391: 2). این برنامه با هدف بازنگری کامل و روزآمدکردن سرفصلهای درسی و با نیز کاربردیساختن آموختههای فارغالتحصیلان این رشته، تغییری بنیادین و مهم در ساختار آموزشی آموزش عالی کشور بهشمار میآید. در سند منتشرشدة وزارت علوم در این باره چنین آمده است (کمیتة زبان و ادبیات فارسی، 1391: 4):
برای تحقق این هدف ضروری است عوامل مختلفی در یک مجموعة منسجم گرد هم آید تا امکانات و شرایط لازم را برای تحقق این هدف فراهم سازد. یکی از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار در تحقق این هدف، برنامة درسی است ... برای اینکه یک برنامة درسی بتواند این نقش مهم را ایفا کند، ضروری است بر اساس اصول و شاخصهای برنامهریزی درسی تدوین شود. روزآمدی، پاسخگویی به نیازهای جامعه، فراهمکردن زمینة بروز و ظهور خلاقیتها، متناسببودن اجزاءِ برنامه، هماهنگی با سندها و برنامههای راهبردی و توجه به ماهیت واقعی آن رشته ازجمله شاخصهایی است که در تدوین برنامۀ درسی باید به آنها توجه شود.
مطابق برنامة جدید، دانشجویان دورة کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در هشت نیمسال تحصیلی درمجموع 136 واحد درسی را میگذرانند که 18 واحد دروس عمومی و باقیماندۀ آن دروس مرتبط با رشتة ادبیات فارسی بدین شرحاند: دروس پایة الزامی 16 واحد، دروس اصلی الزامی 64 واحد، دروس تخصصی 16 واحد و دروس اختیاری 22 واحد (کمیتة زبان و ادبیات فارسی، 1391: 5). دروس اختیاری به سه زمینة مهارتهای ادبی، فنون ادبی و متون ادبی تقسیم شدهاند که دانشجو با نظر گروه آموزشی یکی از این سه زمینه را انتخاب میکند و میگذراند. یکی از سه زمینة تعریفشده، مهارتهای ادبی است (شامل درسهایی چون کارگاه شعر، کارگاه داستاننویسی، کارگاه مقالهنویسی، کارگاه فرهنگنویسی و غیره) که هر دانشجو در صورت تمایل باید از این گروه، هشت واحد را انتخاب کند (برای مشاهدة فهرست دیگر دروس زمینة مهارتهای ادبی، نک.: کمیتة زبان و ادبیات فارسی، 1391: 22). یکی از درسهای جدیدی که مطابق این برنامه، شاهد تدریس آن در دانشگاههای کشور خواهیم بود، درس «کارگاه فرهنگنویسی» است که مانند هر کارگاه دیگری بر اساس گفتوگو، مشارکت گروهی و آموزشهای عملی است و هدفش این است که مهارتی را به دانشجویان بیاموزد و آنان را آمادۀ ورود به مراکز فرهنگنویسی کند. در این مسیر، نخست اطلاعات قبلی دانشجویان، علایق و انگیزههایشان بررسی میشود و سپس کلاس با برنامههای ازپیشتعیینشده و تمرین پیش میرود. در پایان این واحد درسی، کارآموز باید بتواند یک مدخل کامل را تألیف کند.
گنجاندن درس «کارگاه فرهنگنویسی» نشاندهندة آشنایی نسبی طراحان برنامة جدید رشتة زبان و ادبیات فارسی با نیازهای جامعة علمی و پژوهشی مرتبط با دانشآموختگان این رشته است؛ زیرا امروزه مراکز دولتی و مؤسسات خصوصی محدودی هستند که به فن فرهنگنگاری به شکل علمیِ آن میپردازند. کمبود نیروی متخصص و آشنا به این فن باعث کاهش بازدهی و نیز کندی فعالیت این مراکز شده است.
فرهنگنویسی در کشورهای پیشرفته فرایندی مستمر بوده که از دهها و بلکه صدها سال پیش آغاز گشته است؛ مثلاً در کشور فرانسه، در اواسط قرن نوزدهم میلادی، پیِر لاروس فرهنگی را بنیاد نهاد که تا امروز پیوسته به حیات خود ادامه داده و همواره در مسیر پیشرفت بوده و همگام با تغییرات متحول گشته است؛ اما متأسفانه سنت فرهنگنویسی در ایران به هیچروی چنین استمرار و تحولی نداشته است (خطیبی، 1386: 5).
رندولف کوئرک دربارة اهمیت تدریس فرهنگنویسی در دانشگاهها میگوید: «شاید تنها وقتی به دستاوردهای واقعاً نوی نائل میآییم که دانشگاههای ما علاقة بیشتری به واژگانشناسی نشان دهند، تحقیقاتی جدی دربارة آن انجام دهند و اصول قابل تدریسی را درمورد نظریة واژگانشناسی ارائه کنند» (هاشمی میناباد، 1386: 1).
از دیرباز تاکنون به فرهنگنویسی بهمثابة یک علم، فن و هنر توجه شده است و امروزه نیز با شتاب بیشتری پیش میرود. گذر زمان، تغییر جوامع از جنبههای گوناگون و پیشرفت روزافزون علوم، واژگان هر زبان را دچار تغییر و تحول میکند. ما با لغتهای بسیاری روبهرو هستیم؛ ولی با توجه به گستردگی دامنۀ واژگان زبان، هر فرهنگ لغت تنها بخشی از واژهها را دربرمیگیرد. در این میان، ناگزیر نگارش فرهنگهای تخصصی نیز رواج بسیاری مییابد.
فرهنگنویسی در زبانهای هندوایرانی و ایرانی باستان سابقة طولانی دارد. از زبان کاسی و میتانی - که از زبانهای هندوایرانی هستند - و نیز از زبانهای خوارزمی، بلخی ختنی و سغدی - که از زبانهای ایرانی دورة میانهاند - واژهنامههایی باقی مانده است (بختیاری، 1380: 19-26). کهنترین فرهنگهای موجود از زبانهای ایرانی کهن دو فرهنگ اوئیم ایوک و دیگری فرهنگ مناختای معروف به فرهنگ پهلوی است که طبق قرائنی هر دو کتاب در دورة ساسانی یا عصری نزدیک به آن دوره تألیف شدهاند (تفضلی، 1378: 321-324). فرهنگنگاری در ایران بعد از اسلام شکوفا شد. آغاز فرهنگنویسی برای زبان فارسی کنونی تقریباً معاصر با فرهنگنویسی ایرانیان برای زبان عربی بوده است (تبریزی، 1361: شصتوهفت). با اینهمه، «فرهنگنگاری در ایران به خاطر اهداف دینی رشد کرد. فرهنگها بهمنظور توضیح و تشریح واژههای مشکل، نوادر قرآن، حدیث و نیز کمک به یادگیری زبان عربی تدوین میشدند» (هاشمی میناباد، 1386: 52). قدیمترین فرهنگی که تا امروز از زبان فارسی به ما رسیده، لغتنامۀ اسدی طوسی (سرایندة گرشاسبنامه) معروف به فرهنگ اسدی یا لغت فرس اسدی است.
ظاهراً پس از تألیف لغتنامة اسدی تا مدتهای زیادی در ایران دیگر کتابی نظیر آن تألیف نشده و همین کتاب مرجع بوده است. گویا پس از فرهنگ اسدی تنها در قرن نهم در هندوستان بار دیگر این کار انجام شد؛ زیرا در قرن نهم هر روز بر عدة سلسلههای پادشاهان مسلمان و فارسیزبان در هند افزوده میشد ... از کتابهای لغت که در هند تألیف شده، ظاهراً نخست اداةالفضلاء تألیف قاضیخان بدرمحمد دهلوی است ... که در سال 822 به پایان رسیده ... پس از آن عدهای بسیار از اینگونه کتابهای لغت در هندوستان تألیف کردهاند ... در ایران گویا پس از اینکه قرنها دنبالة این کار را رها کردهاند، تنها در نیمة اول قرن سیزدهم و آن هم به تقلید از دانشمندان هند، باز کتابهایی در لغت فارسی تألیف کردهاند (تبریزی، 1361: هفتادویک).
امروزه این حقیقت را دریافتهایم که برای تواناترشدن در این عرصه باید اصولی را رعایت کنیم؛ اصولی که بیشتر آن را علم زبانشناسی در اختیار ما قرار میدهد.
در فرهنگنویسی نوین علم زبانشناسی به قدری کاربرد دارد و چنان با تاروپود آن عجین شده است که امروزه در سراسر دنیا فرهنگهای معتبر با استفاده از روشها و دستاوردهای این علم تدوین میشوند و به هیچ روی نمیتوان تدوین فرهنگ را بدون استفاده از علم زبانشناسی تصور نمود. اما علیرغم تمامی این فواید و کاربردها، متأسفانه علم زبانشناسی در ایران هنوز جایگاه درخور خود را نیافته است و فضای مناسب برای استفادههای عملی از آن بهخصوص در زمینۀ فرهنگنویسی فراهم نشده است (قطره، 1386: 69-70).
روندِ پرشتاب تحولات علمی ایجاب میکند که فرهنگهای امروزی با معیارهای علمی و زبانشناسانه تدوین شوند. غنای بیشتر فرهنگ و فرهنگنویسی سبب گسترش و نفوذ و قوامیافتن زبان فارسی چه در داخل مرزهای ایران و چه در خارج از آن خواهد شد. حال با ورود «فرهنگنویسی» به محیطهای دانشگاهی بهمثابة یک درس و آموزش و پرورش دانشجویان علاقهمند، میتوان امیدوار بود با ورود این دانشجویان به مراکز فرهنگنویسی، شاهد رونق گرفتن آن و نیز افزایش سرعت تدوین فرهنگهای در دست تألیف باشیم.
پیشینة تحقیق
تا پیش از تألیف لغتنامة دهخدا، جز مباحثی بسیار کوتاه و تکراری در مقدمة فرهنگهای تألیفشدة پیش از قرن چهاردهم، تحقیق مدون و کاملی دربارة فرهنگ، ملزومات فرهنگنویسی و نقد آن در زبان فارسی نوشته نشد. پس از تألیف لغتنامة دهخدا، مجموعهای از مقالات استادان ادبیات در شاخههای مختلف دستور، نقد فرهنگهای پیشینیان، بررسی زبانهای ایرانی، مباحث دستوری، رابطة لفظ و معنا و غیره در مجلدی جداگانه به نام مقدمة لغتنامه به چاپ رسید (نک.: دهخدا و دیگران، 1377: مقدمه). پس از چاپ لغتنامة دهخدا، تعداد اندکی از صاحبنظران در مقالاتی به نقد این اثر پرداختند. با اینهمه، مطالعات فرهنگنویسی در ایران پس از تشکیل گروه فرهنگنویسی فرهنگستان و انتشار ویژهنامة فرهنگنویسی از سال 1386 زیر نظر این مرکز رواج یافت. با انتشار ویژهنامة فرهنگنویسی، مقالات فراونی دربارة مسائل نظری فرهنگنویسی، نقد فرهنگهای موجود و نیز پژوهشهای لغوی نگاشته شد؛ اما دربارۀ اصلیترین مباحث مقالة حاضر - طرح درسنامة کارگاه فرهنگنویسی و همچنین نقد سرفصلهای مصوب وزارت علوم - هیچ پژوهشی منتشر نشده است.
هدف تحقیق
در این مقاله نگارندگان قصد دارند ضمن بررسی اجزاءِ مختلف مندرج در سرفصل مصوب «کارگاه فرهنگنویسی» و بیان کاستیهای آن، طرح تدوین درسنامهای مناسب برای این کارگاه و دو روش برای تمرین و بهکارگیری آموختههای دانشجویان ارائة دهند. این طرح براساس دو شیوة مرسوم فرهنگنویسی در بخش فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و نیز مؤسسة لغتنامة دهخدا تنظیم شده است.
بررسی برنامة مصوب کارگاه فرهنگنویسی
1. نقد سرفصل
برنامهریزان درسهای دورة کارشناسی زبان و ادبیات فارسی، هدف از کارگاه فرهنگنویسی را «ایجاد زمینة مناسب برای استعدادیابی و کشف دانش و مهارت در فرهنگنویسی» دانسته و در شرح و توضیح آن نوشتهاند:
الف) آشنایی با شیوههای مدخلنویسی. الف -1) دایرةالمعارفها (دانشنامهها)، سوابق دایرةالمعارفنویسی در جهان و جهان اسلام و ایران و معرفی انواع آن و شاخصترینشان. الف -2) فرهنگهای لغوی و اصطلاحی و امثال و شعری و بسامدی و آوایی و دوسویه. الف -3) سوابق فرهنگنویسی بهویژه دورة صفوی و پس از آن. الف -4) تذکرهنویسی و اعلامنگاری (کمیتة زبان و ادبیات فارسی، 1391: 95).
از همین آغاز، شاهد خَلط سه فن فرهنگنویسی، دایرۀالمعارفنگاری و تراجمنگاری هستیم. «فرهنگ کتاب مرجعی است حاوی بخشی از واژههای یک
زبان که به ترتیب معین و برای منظوری معین آرایش مییابند. همچنین اطلاعاتی
دربارة معانی، تلفظ، املا، کاربرد یا هرنوع اطلاع نظاممند دیگر به یک زبان یا زبانِ
دیگر داده میشود.» (هاشمیمیناباد، 1386: 60). دایرۀالمعارف کتابی است دربردارندة اطلاعاتی جامع دربارة علم، ادب، هنر، ورزش، و مانند آنها که به ترتیب الفبایی مدوّن شده و تراجم هم به شرححالها و زندگینامهها گفته میشود (انوری، 1381: ذیل «دایرۀالمعارف» و «تراجم»). دایرۀالمعارفنگاری و تراجمنگاری، عمل نگارش دایرۀالمعارف و تراجم است.
بر این اساس، یا باید نام این درس به صورت «کارگاه فرهنگنویسی،
دایرة المعارفنگاری و تراجمپژوهی» اصلاح شود و یا درسنامة آن صرفاً با توجه به مباحث فرهنگنویسی تدوین گردد. همچنین برخی از منابع پیشنهادی در این برنامه هم به درستی انتخاب نشده است؛ زیرا:
1. در مقدمة دو فرهنگ برهان قاطع و نیز لغتنامة دهخدا مباحثی کلی دربارة سیر زبان فارسی از پیش از اسلام تاکنون و مسائل آن بیان شده است و هیچ مطلبی دربارة
روش فرهنگنویسی، دایرۀالمعارفنگاری یا تراجمپژوهی و اطلاعات کاربردی
مبتنی بر روشهای تألیف اینگونه آثار برای فردی که در این راه قدم میگذارد، وجود ندارد.
2. تاریخ تذکرههای فارسی نیز کتاب ارزشمندی است در معرفی، بررسی و نقد تذکرههای موجود در زبان فارسی. این اثر فقط میتواند با ارائۀ فهرستی از منابع به فرهنگنویس، او را برای یافتن اطلاعاتی دربارۀ شاعر یا نویسندۀ موردنظرش یاری دهد. درنتیجه هرچند میتواند در نگارش مدخلهای اَعلام راهگشا باشد، اما برای آموزش روش نگارش آن مناسب نیست.
3. شاید دقیقترین حدس این باشد که از نظر طراحان این درس، لغتنامة دهخدا نمونة فرهنگی موفق است و از آنجا که در این اثر هم اطلاعات دایرۀالمعارفی وجود دارد و هم تراجم افراد بسیاری در آن ذکر شده است، پس در کارگاه فرهنگنویسی باید این موارد نیز آموخته شوند. حال آنکه بنابر قواعد امروزین فرهنگنویسی، لغتنامة دهخدا فرهنگ - دایرۀالمعارف است (هاشمی میناباد، 1386: 61) و در بسیاری موارد کاستیهای فراوانی نیز دارد که از قضا این کاستیها بیشتر ساختاری و روششناختی هستند (برای تفصیل بیشتر نک.: صادقی، 1388: 2-39).
پیشنهاد میشود مدرسان این درس، در درجۀ اول از منابعی چون مقدمة
فرهنگ سخن، مقدمة فرهنگ جامع زبان فارسی، مقدمة فارسی تاجیکی، مقدمة تکملةالاصناف، مجموعهمقالات فرهنگنگاری و نیز مجموعهمقالات نخستین همایش فرهنگنویسی علامه دهخدا - که به بیان اصول نظری فرهنگنویسی علمی پرداختهاند - استفاده کنند.
اگر هدف از تعریف این کارگاه آن است که دانشجو در پایان این دوره و
هنگام فراغت از تحصیل تا حدی توان فعالیت در مراکز فرهنگنویسی و دایرۀالمعارفنگاری کشور را داشته باشد، باید گفت متأسفانه دانشجو با توجه به زمان کوتاه نیمسال تحصیلی و درسی با این میزان گستردگی موضوعی، از هریک از این فنون تنها اطلاعاتی سطحی بهدست خواهد آورد که درنهایت برای وی چندان نتیجهبخش نخواهد بود؛ زیرا دانشجو در این کارگاه باید با سه فن متفاوت - که در ظاهر بهنظر میرسد اشتراکات فراوانی دارند - آشنا شود و سپس هریک از این سه فن را با انجام تمرینها و پژوهشهایی در حد قابل قبول بیاموزد که رسیدن به این هدف در یک نیمسال تحصیلی ناممکن است.
در این مقاله قصد داریم فقط به فن فرهنگنگاری و بایستههایی بپردازیم که در تدریس آن باید توجه شود. درنهایت با بررسی همین موضوع به ارائة نتیجهای دربارة کارگاه فرهنگنویسی خواهیم پرداخت.
این درس در گروه درسهای اختیاری قرار دارد و متأسفانه برای گذراندن آن، هیچ درس پیشنیازی درنظر گرفته نشده است. درحالیکه اگر به مدخلی از یک فرهنگ
نگاهی بیفکنیم، خواهیم دید که نویسندگان یک کتاب لغت نیازمند دایرة گستردهای از مهارتهای زبانی و غیرزبانی هستند. بهتر آن است که کارگاه فرهنگنویسی در نیمسال هشتم دورة کارشناسی ارائه شود؛ زیرا در این زمان علاوهبر آنکه دانشجو دیدی کلی از سیر تطور زبان فارسی دارد، با مرجعشناسی و روش تحقیق، بلاغت، دستور زبان و سبکشناسی - که مقدمه و پیشنیاز فرهنگنویسی هستند - نیز آشنا شده است و توان بهرهگیری از آموختههای خود را ضمن فعالیت خواهد داشت.
2. نقد منابع پژوهشی
پیش از این گفته شد که منابع اصلی پیشنهادی در شرح سرفصل، چندان راهگشا و آموزندة روشهای فرهنگنویسی و نیز مدخلنگاری علمی در مراکز معتبر علمی نیستند. منابعی که نگارندگان سرفصل کارگاه فرهنگنویسی در کنار منابع اصلی معرفی کردهاند، عبارت است از: ذیل فرهنگهای فارسی، مقدمة فقهاللغة ایرانی، ریشههای هندواروپایی زبان فارسی، فرهنگ پسوند در زبان فارسی، لغتسازی و وضع لغت و ترجمة اصطلاحات علمی و فنی، واژهنامة همایش سراسری دانشنامهنویسی در ایران (گذشته، حال و آینده)، فرهنگ آوایی فارسی، تاریخ تذکرههای فارسی (که منبع اصلی نیز دانسته شده است)، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات داستانی فارسی، فرهنگ واژهنمای غزلیات سعدی به انضمام فرهنگ بسامدی. ناگفته پیداست غیر از دو منبع ذیل فرهنگهای فارسی و فرهنگ آوایی فارسی - که اطلاعاتی مهم و لازم را برای فرهنگنویسی دربردارند - کتابهای دیگر حاوی اطلاعاتی جنبی و نهچندان حیاتی در امر فرهنگنویسی هستند. در این میان کتابها و مجلات بسیار مهمتری هستند که قابلیت استفاده بهمثابة منابع پژوهشی را دارند، منابعی مانند مقالات مجلة فرهنگنویسی، کتاب واژههای دخیل فارسی در زبان عربی، ویژهنامة فرهنگ فرهنگنویسی و مجلة آدینه. آثار یادشده منابعی هستند که لغزشهای فرهنگنگاران را بررسی و برای هرکدام پاسخی ارائه کردهاند. مطالعة این آثار سبب ورزیدگی علمی دانشجو و پرهیز از تکرار اشتباهات دیگر پژوهشگران میشود.
3. طرح تنظیم «کارگاه فرهنگنویسی»
آنچه در اینجا بهعنوان طرح تنظیم کارگاه فرهنگنویسی ارائه میشود، صرفاً یک پیشنهاد است و بیشک هر مدرسی میتواند با توجه به خواندهها و تجربیات پیشین خود و نیز پس از سنجش شاگردان از روش و خلاقیت خویش استفاده کند.
دربارۀ اصول فرهنگنویسی - بهویژه بر پایۀ علم زبانشناسی - مقالات و کتابهای بسیاری میتوان نوشت و در هر کدام یک یا چند جنبه از فرهنگنویسی را جای داد؛ اما برای نوشتن یک طرح درسی بهمثابة مقدمه، باید در نظر داشت که دانشجو یا کارآموز برای موفقیت در این حیطه نیازمند شمّ زبانی قوی، تسلط به متون کهن و نو - به فراخور نوع فرهنگ - و درک معنایی بالاست. در هرحال، فراوانی و عمق مطالعۀ متون، اشراف به معناشناسی و دستور زبان در این راه اهمیت بسیاری دارد. افزونبر اینها، تجربه، ممارست و پشتکاری توأم با علاقه در پیشرفت روزافزون بسیار مؤثر است و البته به زمان نیز نیاز دارد. با وجود این، درس و یا کارگاه فرهنگنویسی تنها بخشی از دشواریهای کار را حل و دانشجو را با اصول و روشهایی کلی آشنا میکند و یا دید فرهنگنویسی به او میبخشد؛ به گونهای که این دید سبب تأمل دقیق او بر فرهنگ و نگارش آن میشود. در این جایگاه به اعتقاد نگارندگان توجه به خردساختار نسبت به کلانساختار اهمیت بیشتری دارد (برای آگاهی از تمایز بین خردساختار و کلانساختار، نک.: صادقی و دیگران، 1392: 10-65).
همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، کافی است به مدخلی از فرهنگها نظری بیفکنیم، آنگاه متوجه خواهیم شد که نویسندگان هر کتاب لغت نیازمند چه مهارتهایی، اعم از زبانی و غیرزبانی هستند. این امر ایجاب میکند که درس فرهنگنویسی پس از گذراندن دروسی باشد که در حکم مقدمه و پیشنیاز است. فرد علاقهمند به این حوزه باید در برخی دروس پایه توانا باشد؛ برای نمونه از شاخههای علم زبانشناسی نظیر صرف، نحو، آواشناسی، معناشناسی و بهویژه معناشناسی واژگانی آگاه باشد. در گام بعد، داشتن اطلاعات عمومی بسیار مفید است. این ویژگی محتاج اطلاعات کتابشناختی و مرجعشناختی انتقادی، بهویژه شناخت انواع فرهنگها و نیز فرهنگهای عربی و توانایی استفاده از آنهاست؛ زیرا اشراف به فرهنگهای پیشین به تعریف دقیقتر و کاملتر کمک میکند. همچنین آشنایی دانشجویان با انواع دانشنامهها ضروری است؛ زیرا فرهنگنگار در تعریف برخی واژهها (برای مثال، واژة «آب») بهناچار باید با تعریف علمی آنها از طریق دانشنامهها آشنا شود.
از دیگر نیازها، تسلط به بلاغت در حد درک و دریافت معانی کنایی و مجازی است. مهمترین ابزار برای تعریفنگاری، یعنی اساسیترین بخش هر فرهنگ، درک درست متن است. به همین دلیل در فرهنگهای تاریخی تسلط به متون کلاسیک اهمیت بسیاری دارد. البته نباید فراموش کرد که شمّ زبانی عاملی بسیار مهم در تألیف فرهنگ است.
پس از سپریکردن دروس پایه در نیمسالهای نخست و با فرض اینکه دانشجو در آنها مهارتی نسبی دارد، باید او را با تعریف فرهنگ، انواع، اهداف و مخاطبان آن، تاریخچۀ فرهنگنویسی و بخشهای یک فرهنگ نظیر مدخل و زیرمدخل، آوانگاری، هویت دستوری، برچسب، کاربرد، تعریف و شاهد آشنا کرد (برای اطلاعات بیشتر نک.: انوری، 1381: مقدمه؛ صادقی و دیگران، 1392: مقدمه؛ صدری افشار، 1390: 223-230؛ شکوری و دیگران، 1385: مقدمه). در زمینۀ این اصول، کتابها، مقالهها و مقدمۀ فرهنگها دانشجو را به هدف نزدیکتر میکند. البته این آموزشها اگر بهصورت عملی و فعالانه باشد، بهیقین نتایج بهتری در پی دارد (در بخش تمرین عملی نمونههایی را ذکر خواهیم کرد). در این درس بهتر است دانشجو علاوهبر آشنایی با انواع فرهنگهای تخصصی، به تمرین نگارش مدخل برای فرهنگهای عمومی(2) بپردازد و اساس آموزشهای گامبهگام بر این نوع باشد.
با توجه به اینکه امروزه فرهنگنویسی عمدتاً به روش دستی صورت نمیگیرد، آشنایی با پیکرۀ رایانهای و نرمافزارهای فرهنگنویسی برای کسانی که قصد ورود به این حرفه را دارند، ضروری است و نوعی مهارت بهشمار میآید.
اکنون طرح پیشنهادی نگارندگان را که با تمرینات عملی و گروهی همراه است، بیان میکنیم و در آن از توضیحات مقدماتی نیز بهره میبریم:
● کتابشناسی در این فن همچون دیگر علوم و فنون اهمیت دارد. این آگاهی دستِکم از دو جهت مهم است؛ نخست اینکه مؤلف فرهنگ در تألیف و بهویژه بخش تعریفنگاری نیازمند اطلاعات زبانی و فرازبانی است. هرقدر دایرۀ مطالعات وی گستردهتر باشد، بهطبع توفیق بیشتری مییابد. او باید بداند که برای تألیف به چه منابعی نیاز دارد و یا احتمال دهد که اطلاعات موردنظر خویش را از کجا میتواند بهدست آورد. دوم اینکه او محتاج شناخت انواع کتابهای مرجع بهطور عام و فرهنگها بهطور خاص است. آشنایی با انواع دانشنامهها، فرهنگنامهها و فرهنگها(3) به دانشجو کمک میکند که در آن درس به قیاس این کتابها و نحوۀ تعریفها و ارائۀ اطلاعات بپردازد. دربارۀ فرهنگها باید به شناختی جامع از انواع آن برسد. با توجه به این توضیحات اگر شناخت کتابها و بهویژه فرهنگها و فرهنگنامهها با مراجعۀ گروهی به کتابخانه، تورق، تأمل بر کتابها و نقد آنها باشد، قطعاً مفیدتر است.
● امروزه مقالاتی دربارۀ اصول فرهنگنویسی و بهویژه تعریف آن نوشته میشود. همچنین کتابهایی به زبانهای دیگر موجود است.(4) یکی از کارهای مفیدی که استاد این درس میتواند انجام دهد، این است که مقالات و یا بخشهایی از چنین کتابهایی را انتخاب و دانشجو را در همان آغاز کلاس به خواندن این مجموعه تشویق کند. بر این موارد میتوان مقدمههای فرهنگها را نیز افزود. دانشجویان میتوانند بخشهایی از این نوع نوشتهها را در کلاس بخوانند، دربارۀ آن گفتوگو کنند و همچنین نظرات خویش را بیان نمایند.
● با توجه به اهمیت دستور زبان در شروع این کلاس، مدرس میتواند جملات و بندهایی از چند کتاب انتخاب کند و از دانشجویان بخواهد نقش کلمات را در جمله تشخیص یا الگوی تصریفی کلمات را نشان دهند (دربارة اهمیت دستور در فرهنگنویسی نک.: صدری افشار، 1390: 227). این تمرین تنها برای آمادگی بیشتر کارآموزان است و پیشفرض ما این است که ایشان از این نظر توانا هستند.
● هر فرهنگ بیشتر صورتهای املایی، گونههای آوایی، نقش دستوری، تعریف و کاربرد واژگان را نشان میدهد و برای روشنکردن کاربرد و معنا از شاهد و مثال بهره میگیرد. از تکالیف مفید این است که دانشجویان چند فرهنگ را انتخاب و سپس توصیف کنند. آنگاه برای توجه و درنگ بیشتر هر فرهنگ را در تمام این معیارها با هم مقایسه کنند، و درنتیجه از نقاط ضعف و قوت هریک آگاه شوند.
● قیاس مفید دیگر دربارۀ هر مدخل است؛ یعنی یک واژه در چند فرهنگ دیده شود و به این نتیجه برسند که هر فرهنگ در کدام زمینه قویتر یا ضعیفتر است. یا شیوۀ تعریف در هر یک از آنان توصیف و سنجیده شود. همچنین با انتخاب چند مدخل از هویتهای دستوری متفاوت و قیاس فرهنگها در این زمینه به این نتیجه برسند که برای هرکدام چه تعریفی مناسبتر است. در این زمینه میتوان از تعریفهای فرهنگهای لاتین نیز سود جست، بهویژه فرهنگهایی که برای زبانآموزان خارجی (Learner᾽s dictionary, Dictionary for forien–language learners) نوشته شدهاست؛ زیرا در این نوع فرهنگها تأکید بر استفاده از واژهها و ساختارهای ساده است و مؤلفان آنها توضیحاتی روشن ارائه میدهند.
● این حقیقت را نباید از یاد برد که فرهنگنویس به هیچ روی ملزم نیست تمامی محتوای بخش واژگان را بهطور یکجا در فرهنگ خود بگنجاند. وانگهی انجام چنین کاری در مقام عمل میسر نیست، حتی اگر از نظر تئوری ممکن باشد. از اینرو، فرهنگنویس همیشه به ناگزیر دست به اختیار و گزینش میزند، حتی آنگاه که سرگرم تهیۀ فرهنگی عمومی است (حقشناس، 1390: 314). با توجه به انواع متفاوت فرهنگ، برای آموزش دانشجو بهتر است بنا بر فرهنگ عمومی معاصر گذاشته شود؛ یعنی پس از گذشتن از مراحل پیشنیاز، به هر گروه یک واژه در نقشهای دستوری متفاوت داد. حتی هر یک از افراد گروه میتوانند به فراخور آگاهیها و مهارتهای خویش به تعریف آن بپردازند و از میان چند تعریف، بهترین را انتخاب و یا تعریفها را در هم ادغام کنند. هاشمی میناباد (1386: 69) در مقالهای با عنوان «طرح فرهنگنویسی دانشآموزان» در همین باره مینویسد: «پس از اینکه هریک از دانشآموزان تعریف خود را نوشتند، آموزگار باید آنها را سر کلاس بررسی کند و درمورد بهترین راه تعریفکردن اسمها، فعلها، صفتها و ... به نتیجه و نظر واحدی برسد». بسیار مفید خواهد بود که این طرح در کشور ما نیز از سالهای دبستان و متناسب با توانایی کودکان آغاز شود و در دوران دانشجویی به پیشرفتهترین سطح خود برسد.
● پس از اینکه دانشجویان بهخوبی از عهدۀ واژگان معاصر برآمدند، اکنون میتوان به سراغ واژههایی رفت که از گذشته - برای مثال قرون چهارم و پنجم - تا به امروز در زبان حیات داشتهاند و در طول زمان دچار تحول معنایی شدهاند. این امر آنان را به خواندن متون کلاسیک، فرهنگهای قدیمی و استخراج شواهد سوق میدهد و آنگاه دانشجویان براساس شواهد به تفکیک معنایی دست میزنند و سپس به تعریف دقیق اصولی میپردازند.
● در همین زمان دانشجویان را از اهمیت شاهد و اصول انتخاب آن آگاه کنیم. حتی با وجود شواهد مناسب از آنان بخواهیم که بر پایۀ شمّ زبانی خویش و اطرافیان از مثال هم در کار خویش بهره برند.
● همانگونه که شاهد معنی را بهتر به ذهن خواننده میرساند، تصاویر در انتقال درستتر و سریعتر معنا بسیار مؤثر است. اهمیت تصویر بهدلایل آموزشی، ذهنی و روانی برای فرهنگهای کودکان بیشتر اهمیت دارد؛ به همین سبب در فرهنگها و دانشنامهها از تصویر نیز بهره گرفته میشود. این نوع فرهنگها، فرهنگ تصویری نام دارد که یک نمونة خوب آن در زبان انگلیسی فرهنگ تصویری وبستر (Merriam-Webster᾽s Visual
Dictionary) (Merriam-Webster, 2006) است. تصاویر ابزار، اشیاء و به طور کلی محسوسات در این فرهنگها اساس قرار میگیرد و پس از تفکیک و طبقهبندی موضوعی، توضیحاتی ظریف به آنها افزوده میشود. بنابراین این نوع آثار در تعریف دقیق محسوسات راهگشای مؤلفان فرهنگهای فارسی نیز هست.
● با توجه به تنوع مخاطبانِ انواع فرهنگها، در پایان میتوان از دانشجویان خواست که تعریفها را به تناسب مخاطبان و شرایط سنیشان تغییر دهند.
در آخر باید به این نکته اشاره کرد که تدوین درسنامه به تسهیل آموزش، افزایش نظم و مدیریت بهتر کلاس کمک میکند؛ البته این درسنامه میتواند بر پایۀ طرح پیشنهادی باشد. اکنون بهطور مستقل دربارۀ طرح تألیف کتاب سخن میگوییم.
تدوین درسنامه
چنانکه گفتیم با تعیین هدف و برنامۀ تدریس تا حدی میتوان فصلهای کتاب را طراحی کرد. این مقدمه را باز یادآور میشویم که کتابهای مرجعِ بسیاری پیش روی ماست که فرهنگها بخشی از آن است و فرهنگ نیز گونههای متعددی دارد که دربارۀ هریک میتوان کتب و مقالاتی نگاشت. برای این درسنامه پس از معرفی انواع کتابهای مرجع ِ دارای مدخل و نیز گونههای فرهنگ، بنا را بر فرهنگ فارسی به فارسی عمومی میگذاریم. بنابراین طرح کتاب چنین است:
فصل اول: پس از معرفی کوتاه دانشنامه، دایرۀالمعارف، فرهنگنامه و اصطلاحنامه، به معرفی فرهنگ لغت و انواع آن ازنظر مخاطبان، اهداف، دورۀ زمانی و جز آن پرداخته میشود. فرهنگها نخست به یکزبانه و چندزبانه تقسیم میشوند؛ دستۀ نخست به دو بخش درزمانی و همزمانی، و فرهنگهای درزمانی به ریشهشناختی و تاریخی و فرهنگهای همزمانی به عمومی و محدود تقسیم میشوند. فرهنگ ریشهشناختی نیز عمومی یا محدود، و فرهنگ عمومیِ همزمانی جامع یا معمول است (Swanepoel, 2003: 46).
فصل دوم: تاریخچۀ فرهنگنویسی در ایران و یا بهطور کلی جهان اسلام و بررسی فرهنگهای یکزبانه و دوزبانه معرفی میشوند.
فصل سوم: تأمل بر اجزاءِ هر فرهنگ. در این فصل باید نخست به این پرسش پاسخ داد که مدخل اصلی و مدخل فرعی (زیرمدخل) چیست؟ آنگاه به توضیح بخشهایی مثل آوانگاری، ریشهشناسی، هویت دستوری، برچسبهای بلاغی، کاربردی و تخصصی و نیز تعریف بپردازیم و از اهمیت شاهد و مثال سخن گوییم. جکسون در فصل اول و دوم کتاب خویش به نام Lexicography, An introduction (Jackson, 2003) نخست تعریفی از واژه، انواع و تقسیمبندیهای آن ارائه میدهد. نگاهی به فصول این کتاب در تألیف یک درسنامه میتواند تاحدی راهنما و راهگشا باشد.
فصل چهارم: بهتر است فصل چهارم و پنجم به توضیح مفصلتر اجزاءِ فرهنگ بپردازد؛ برای این منظور در این فصل دربارۀ موارد پیشگفته، به استثنای تعریف، بحث میشود؛ برای مثال آوانگاری به چه صورتهایی میتواند باشد و کدامیک مناسبتر است؟ شاهد باید از چه ویژگیهایی برخوردار باشد؟ در چه مواردی از مثال بهره میبریم؟
فصل پنجم: بهدلیل اهمیت تعریف در تمام این بخش به روشها و انواع تعریف توجه میکنیم. از مسائل مهم در این جایگاه آن است که برای هر مقولۀ دستوری چه نوع تعریفی بهتر است؟ یا اینکه در تکمیل تعریف میتوان از کدام روابط معنایی بهره برد، روابطی نظیر ترادف و تضاد. در این بخش به برخی مسائل مرتبط با معناشناسی باید توجه کرد.
فصل ششم: در این فصل برای جمعبندی میتوان دربارۀ روش چند فرهنگ معتبر یا مراکز فرهنگنگاری توضیح داد و نقاط قوت و ضعف آنها را برشمرد.
نکته: روشن است که نویسندۀ مدخل در نگارش خویش از منابع دیگری بهره میبرد، لیکن بایسته است بهدلیل نیاز به رعایت اختصار، نویسنده در پایان هر فصل منابع مناسبی را برای مطالعۀ بیشتر معرفی کند. همچنین بسیار مفید خواهد بود تمرینهایی مناسب همان فصل به دانشجو داده شود. مبنای بیشتر اینها میتواند مقایسه باشد؛ برای مثال در فصل اول از دانشجو بخواهیم تعریف مدخلی مانند آب یا هوا را در فرهنگ لغت و دایرۀالمعارف، و یا تعریف یک صورت فلکی را در فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی نجوم مقایسه کند.
نمونههایی از تمرینهای کلاسی و جنبی «کارگاه فرهنگنویسی»
امروزه دو مرکز مؤسسة لغتنامة دهخدا و بخش فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، از مهمترین متولیان و فعالان عرصة فرهنگنویسی فارسی هستند. مؤسسة لغتنامة دهخدا در حال تدوین لغتنامة بزرگ فارسی و بخش فرهنگنویسی فرهنگستان نیز در حال تدوین فرهنگ جامع زبان فارسی است. هریک از این دو مرکز روشی جداگانه در تألیف دارند. بهتر است پس از آموزش مسائل نظری و نیز انجام تمرینهای ذکرشده، این دو روش در قالب فعالیتهای گروهی به دانشجو آموزش داده شود:
1. مؤسسة لغتنامة دهخدا
در این مؤسسه برای تدوین هر مدخل ابتدا تمامی اطلاعات موجود دربارة واژة موردنظر از لغتنامة دهخدا استخراج و پس از مراجعه به فرهنگهای فارسی و عربی - فارسی، اطلاعات بهدستآمده دستهبندی میشوند. پس از استخراج اطلاعات، مؤلف یا کمکمؤلف تمامی شواهد موجود در پیکره را از رایانه استخراج میکند، در فیشهای یکسان مینویسد و با نسخة چاپی کتابها مقابله و آدرسنویسی میکند. برای بسیاری از مدخلها از قبل فیشهایی نوشته شده است که مؤلف تنها به اضافهکردن شاهد برای معانی
کمشاهد با استفاده از فهرستها و نرمافزارها اقدام میکند. وی پس از مقابلة فیشها، شاهدها را تفکیک معنایی و فیشهای هر کدام از تفکیکهای معنایی را به ترتیب تاریخ مرتب میکند. پس از این مرحله، تمامی ترکیبها، کنایهها و ضربالمثلهایی را که واژة مدخل در آنها بهکار رفته است، با ارجاع به شمارة تفکیک معنایی بهترتیب قرار میدهد. پس از انجام کارهای مقدماتی، هویت دستوری را در اولین فیش سفیدی که حاوی اطلاعات دستوری و آوایی و ارجاعی مدخل است، مینویسد (اگر واژة مدخل، اسم یا صفت باشد، یعنی در تفکیکها بیش از یک هویت دستوری داشته باشد، پیش از تعریف هویت دستوری آورده میشود). آوانگاری نیز در اولین فیش سفید، با حرکتگذاری حروف فارسی پس از واژة مدخل و میان دو خط مورب ذکر میشود. پس از آوانگاری، تعریف در قالب جملهای کوتاه بدون ابهام و جامع و مانع آورده میشود. پس از آنکه یک واژه طی مراحل ذکرشده تدوین نهایی شد، در جلسة هیئت مؤلفان تمامی اطلاعات و شاهدهای بهدستآمده خوانده و تفکیکهای معنایی و تعریفنگاریها بررسی میشوند.
برای تمرین این روش، بهتر است دانشجویان کلاس به گروههای چندنفره تقسیم شوند و هر یک از افراد گروه وظیفة تدوین یک مدخل را بهعهده بگیرد؛ همچنین اطلاعات مورد نیاز خود را از فرهنگهای سخن، فرهنگ عامیانه، فرهنگ کوچه، فرهنگ جهانگیری، برهان قاطع، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، امثالوحکم و چند فرهنگ عربی - فارسی بهدست آورد و از ده متن منتخب از متون درجه اول فارسی - پنج متن نظم و پنج متن نثر - شواهد مربوط به مدخل خود را استخراج کند. دانشجو باید پس از مقابلة شواهد با متن کتاب، نوشتن آدرس و سپس تفکیک معنایی، ترکیبها و ضربالمثلها را نیز استخراج کند و به تفکیک معنایی مرتبط ارجاع دهد و آنگاه در اولین فیش سفید خود پس از نوشتن واژة مدخل، اطلاعات آوایی، بلاغی، ریشهشناختی، دستوری و ارجاعی را ذکر کند؛ نیز با توجه به مجموع شواهد بهدستآمده «مدخل خود را تعریف کند».
زمانی که هریک از افراد گروه، «مدخل» تمرینی خود را تدوین کرد، افراد گروه در یک یا چند جلسه به بررسی مدخلهای یک نفر بپردازند و مؤلف شواهدِ هریک از تفکیکهای معنایی را بخواند. پس از نهاییکردن هریک از مدخلها در جلسة گروه، مدرس با بررسی مدخلها، کاستیهای آنها را به دانشجو گوشزد کند.
بهتر است مجموعة مدخلهای مشخصشده، دربردارندة انواع مختلف هویت دستوری باشند تا دانشجو شیوة برخورد با هویتهای مختلف دستوی را تجربه کند.
2. بخش فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
فرهنگنویسی در این مرکز، خلاف مؤسسۀ لغتنامة دهخدا که بیش از نیمی از روندِ تألیف در آن به شکل دستی و سنتی است، با نرمافزار انجام میشود. تفاوت دیگر روش بخش فرهنگنویسی فرهنگستان با روش مؤسسة لغتنامة دهخدا در این است که واژگان سپردهشده به هریک از مؤلفان لغتنامة فارسی به ترتیب الفبا هستند؛ اما بخش فرهنگنویسی فرهنگستان هریک از خوشههای واژگانی(5) را به یکی از مؤلفان/ تعریفنگاران میسپارد. مؤلف پس از جستوجو در پیکرة رایانهای، در محیط نرمافزار به ثبت تفکیک معنایی، تعیین هویت دستوری، آوانگاری با حروف آوانگار لاتین براساس تلفظ امروز و نیز ذکر شاهدهای متناسب با هریک از تفکیکها، ارجاعهای متقابل، اطلاعات ریشهشناختی، بلاغی، ذکر برچسب مدخل و نیز اطلاعات تکمیلی و اضافی میپردازد. در فرهنگ جامع برای هر قرن یک شاهد و از سال 1300 به بعد تقریباً برای هر بیست سال یک شاهد آورده میشود. در بخش فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی پس از آنکه مؤلف اطلاعات لازم را برای هر مدخل استخراج و تألیف آن را نهایی کرد، مدخل به ویراستاران علمی ارجاع داده میشود. پس از بررسی ویراستاران و ویرایش مجدد مؤلف، مدخلِ نهایی به ویراستار ارشد برای تأیید نهایی ارجاع داده میشود. کار پس از تأیید ویراستار ارشد آمادة چاپ است.
برای تمرین این روش دانشجویان باید به گروههای چندنفره تقسیم شوند و هریک از افراد گروه وظیفة تدوین یک خوشة واژگانی را بهعهده گیرند. از آنجا که در کلاس امکان استفاده از نرمافزار فرهنگنویسی فرهنگستان وجود ندارد، دانشجویان میتوانند صورت نهایی تمرین خود را در محیط word انجام دهند. دانشجو پس از بهدست آوردن اطلاعات، جمعآوری شواهد و تفکیک معنایی شروع به حروفچینی واژة مدخل، اطلاعات آوایی، بلاغی، ریشهشناختی، دستوری، تعریفها، ذکر شواهد و ارجاعات کند. تعریفنگار ضمن توجه به ساختار دستوری هریک از واژگانِ خوشه باید شباهتهای بین اعضای هر خوشه را نیز درنظر بگیرد.
پس از آنکه دانشجو خوشة واژگانی خود را تألیف کرد، باید صورتِ تدوینشدة آن را به سایر اعضای گروه، بهعنوان ویراستاران علمی فرهنگ، تحویل دهد تا هر کدام از افراد جداگانه نتیجة کار وی را بررسی کنند. اگر لازم بود در صورت تألیفی کارِ مؤلف تجدیدنظر شود، با ذکر موارد ناقص یا اشتباه واژهها را به مؤلف برگردانند. پس از انجام اصلاحات از سوی مؤلف و سپس ویراستاران علمی، واژگان تألیفی به ویراستار ارشد (مدرس) ارجاع داده میشود. اگر از نظر ویراستار ارشد اِعمال اصلاحات در هر یک از بخشهای مدخل ضرورت داشت، مؤلف پس از انجام اصلاحات، مدخل را به ویراستار ارشد برای تأیید نهایی تحویل میدهد.
نتیجهگیری
تألیف فرهنگ از نیازهای ضروری جوامع است و باید کسانی این امر مهم را انجام دهند که بهطور هدفمند و جدی، فرهنگنویسی را آموخته باشند. مسلماً چنین مهارتی در حوزۀ زبان فارسی مرتبط با رشتۀ زبان و ادبیات فارسی است؛ پس این فن باید در قالب یک و یا حتی چند نیمسال تحصیلی به دانشجویان این رشته آموزش داده شود تا افزونبر کاربردیکردن آموختههایشان، نیاز جامعه را در این زمینه برطرف سازد.
بهتازگی وزارت علوم و فناوری برنامۀ درسی دورۀ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را بازبینی و در آن تغییرات درخور توجهی اعمال کرده است. ازجمله دروس اختیاری درنظرگرفتهشده برای این دوره، کارگاه فرهنگنویسی است. متأسفانه در سرفصلها و منابع معرفیشده برای این درس، ایرادات فراوانی راه یافته است که نگارندگان در این مقاله به بررسی و نقد آن پرداختهاند. با اینحال، تصویب چنین درسی و درک ضرورت آن آیندهای بهتر را برای کاربردیشدن رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و همچنین اعتلای فن فرهنگنویسی نوید میدهد.
پس از درک این ضرورت و تصویب چنین درسی، محتاج تدوین و طراحی برنامهای برای آن هستیم. با توجه به گستردگی این گرایش و فرصت محدود دانشگاهی، بهتر است این درس در نیمسالهای پایانی و پس از گذراندن دروس مرجعشناسی، متون فارسی، دستور و بلاغت ارائه شود. درنتیجه دانشجویان علاقهمند به این فن - که متنخوان هستند و ترجیحاً شمّ زبانی قوی و به فرض اینکه بر دانشهای پیشنیاز تسلطی نسبی دارند - با منابع، اصول، روشها و مفاهیم این حوزه آشنا میشوند و مدرس از تمرینات عملی برای آمادهسازی بیشتر آنان بهره میگیرد.
از آنجا که فرهنگها معمولاً بهشکل گروهی تألیف میشود، پیشنهاد ما این است که دانشجویان هر کلاس بهطور گروهی وارد تمرین شوند تا هم با مهارت کار جمعی آشنا شوند و هم به کمک دیگران در این راه بهتر پیش روند و به لغزشهای خویش آگاهتر شوند. در این شرایط مدرس میتواند علاوهبر خلاقیت خویش، بخش عملی کلاس را با استفاده از روشهای مؤسسات فرهنگنویسی همچون مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا و یا گروه فرهنگنویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیش برد؛ در این صورت جذب دانشجویان به این مراکز نیز راحتتر انجام میپذیرد.
پینوشتها
1. البته تعدادی از مقالات مندرج در مقدمة برهان قاطع (تبریزی، 1361)، از مقدمة لغتنامة دهخدا (دهخدا و دیگران، 1377) نقل شدهاند.
2. فرهنگ لغت عمومی (General Dictionary) یک فرهنگ زبانی با هدف ارائۀ توصیف لغوی از واژگان عمومی است (Burkhanov, 1998: 89).
3. عنوان فرهنگ بیشتر به فرهنگهای عمومی (مانند: فرهنگ فارسی معین و فرهنگ عمید) گفته میشود، امّا «فرهنگنامه» تخصصیتر است (مثل: فرهنگنامة شعری و فرهنگنامة اصطلاحات موسیقی).
4. ازجمله کتابهای نوشته شده دربارة فرهنگنویسی در زبان انگلیسی که با زبانی ساده و کاربردی به آموزش مسائل مهم فرهنگنویسی میپردازند، عبارتاند از:
Lexicography, A Dictionary of Basic Terminology (Burkhanov, 1998), Dictionary of Lexicography (Hartmann, & James, 2002) & Lexicography, An introduction (Jackson, 2003).
5. «برخی از واحدهای واژگانی با یکدیگر به دلایلی چند ارتباط دارند. این ارتباط ممکن است به دلیل اشتقاق از یک بن فعل (یا به صورت عامتر کلمۀ) واحد، حوزۀ معنایی مشترک، یا قرار گرفتن در یک مجموعۀ واحد باشد. واحدهای واژگانیای که در اطراف این حلقۀ ارتباطی گرد آمدهاند، در اصطلاح ما تشکیل یک خوشۀ واژگانی میدهند» (فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، بیتا: 87). یکی از مهمترین زیرمجموعههای خوشۀ واژگانی حوزۀ معنایی
(Semantic field) است. حوزۀ معنایی از مصطلحات علم معنیشناسی است و در فرهنگهای تخصصی انگلیسی مرادف حوزۀ واژگانی Lexical set وLexical field, بهکار رفته و در فرهنگ تخصصی Dictonary of Lexicography (Hartmann & Gregory, 2002: 124) چنین تعریف شده است: مجموعهای از واژگان با معانی مرتبط که یک شبکه یا الگوی مفهومی را تشکیل میدهند. جان سعید (Saeed, 2009: 63) حوزۀ واژگانی را یک اصل مهم سازمانیافته در کتاب لغت میداند که به گروهی از واژگان یک فعالیت خاص یا حوزهای از معلومات یک متخصص تعلق دارد؛ مانند اصطلاحات آشپزی یا دریانوردی، و یا واژگانی که پزشکان، کارگران معدن زغال سنگ و کوهنوردان بهکار میبرند.