نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان وادبیات عربی دانشگاه اصفهان
2 دانشجوی دکتری زبان وادبیات عربی دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
بشر برای برقراری ارتباط با دیگر همنوعان خویش نیازمند ابزاری تعریفشده است تا از آن برای بیان مقاصد و اندیشههای خود استفاده کند. زبان[1] بهعنوان مهمترین وسیلۀ ارتباط جمعی، مجموعهای از علایم قراردادی است که در میان افراد هر قوم رواج دارد و برای انتقال افکار و عقاید بهکار میرود. بنابراین، طبیعی است که آشنایی با هر زبان و شناخت مفاهیم آن نیازمند بحث و بررسی است.
زبانشناسی[2] دانشی است که زبان را محور اصلی خود قرار میدهد و به بررسی آن میپردازد. در حال حاضر در زبان عربی، علم زبانشناسی به مفهوم کنونی آن غالباً با عنوان «علماللغة» شناخته میشود. اما فقهاللغة ـ که اصطلاح آن پیش از اصطلاح علماللغة وضع شده است ـ به علمی گفته میشود که سعی دارد زبان را بهعنوان وسیلهای برای پژوهش در تمدن یا ادبیات بررسی کند؛ بنابراین، محدودۀ گستردهای را دربرمیگیرد. در صورتی که زبانشناسی زبان را برای خودِ زبان بررسی میکند و از جنبههای گوناگونی چون آواشناسی، واژهشناسی، و معناشناسی به تحلیل زبان میپردازد (بدیع یعقوب، 1982: 33 ـ 35).
در زمینة فقهاللغة و زبانشناسی عربی، تألیفات بسیاری به رشتۀ تحریر درآمده است. از مهمترین تألیفات در زمینۀ فقهاللغة قدیم و زبانشناسی جدید به زبان عربی میتوان به این کتب اشاره کرد: فقه اللغة و سرّ العربیة (ثعالبی)؛ الخصائص (ابن جنی)؛ المزهر فی علوم اللغة وأنواعها (سیوطی)؛ علم اللغة العربیة؛ مدخل تاریخی مقارن فی ضوء التراث واللغات السامیة و مدخل إلی علم اللغة (محمود فهمی حجازی)؛ فصول فی فقه العربیة (رمضان عبدالتواب)؛ علم اللغة مقدمة للقارئ العربی (محمود السعران)؛ علم اللغة (علی عبدالواحد وافی)؛ علم اللغة التطبیقی و تعلیم العربیة (عبده الراجحی)؛ مدخل إلی فقه اللغة العربیة (احمد محمد قدور)؛ و الوجیز فی فقه اللغة (محمد الأنطاکی).
آشنایی با علم زبانشناسی در جهان اسلام و نیز زبانشناسی به مفهوم جدید آن در غرب ازجمله نیازهای دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات عربی است. بنابراین، ضروری است در این زمینه منابع درسی مناسبی فراهم شود. در این راستا تاکنون از جانب فارسیزبانان دو کتاب درسی دانشگاهی[3]، به نامهای فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث نوشتۀ محمدعلی حسینی (1388) و دروس فی فقه اللغة العربیة، زبان شناسی عربی نوشتۀ محمود شکیب انصاری (1387)، به زبان عربی تدوین شده است. کتاب نخست از آن جهت که نخستین کتاب درسی دانشگاهی در حوزۀ فقهاللغة و زبانشناسی محسوب میشود و پیش از کتاب شکیب انصاری (1387)، یعنی در سال 1383 به چاپ اول رسیده است، اهمیت بسزایی دارد.
با توجه به این نکته که کتابهای درسی دانشگاهی اساسیترین منابع یاددهی و یادگیری مراکز آموزش عالی کشور شمرده میشوند، تدوین و طراحی آنها اهمیت بسیاری دارد و نقش مهمی در تحقق بخشیدن اهداف نظام آموزشی ایفا میکنند. از آنجا که دانشجویان مخاطبان اصلی کتب درسی بهشمار میروند و تأثیرگذاری این کتب بیش از تأثیر استادان آموزشی است (بختیاری، 1391: 45)، باید مؤلفان این دسته از کتابها، نهایت دقت را در نحوۀ ارائۀ مطالب درسی مبذول دارند. از این رو، نگارندگان در پژوهش حاضر با تکیه بر روش وصفی ـ تحلیلی سعی دارند به بررسی و ارزیابی کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث (حسینی، 1388) بهعنوان یکی از منابع درسی دانشگاهی در حوزۀ زبانشناسی بپردازند. در این راستا، کتاب مذکور در دو سطح ساختار صوری (ظاهری) و محتوایی بررسی و سعی شده است به پرسشهای پژوهش پاسخ مناسبی داده شود:
1. آیا کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث با توجه به ساختار ظاهری و محتوایی آن، معیارهای لازم یک کتاب درسی دانشگاهی را دارد؟ و تا چه میزان در این راستا موفق بوده است؟
2. آیا کتاب مذکور در معرفی علم زبانشناسی در جهان اسلام و زبانشناسی جدید از دیدگاه غرب، به دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات عربی، کارآمد عمل کرده است؟
3. در مقایسه با دیگر کتب زبانشناسی عربی، نحوۀ عملکرد کتاب درسی حاضر به چه صورت بوده است؟
در رابطه با پیشینۀ پژوهش باید به این نکته اشاره کرد کهنگارندگان با بررسی منابع و پایگاههای اطلاعاتی به پژوهشی که در این زمینه نگاشته شده باشد، دست نیافتند.
معرفی مؤلف و اثر
محمدعلی قائممقامی حسینی در نجف اشرف در سال 1319 دیده به جهان گشود. وی از دوران جوانی در نجف اشرف به تحصیل درسهای حوزوی و دانشگاهی پرداخت. در سال 1358موفق به اخذ مدرک دکتری در رشتۀ فلسفه، زبان و ادبیات تطبیقی شد. نخستین اثر وی با عنوان دراسات و تحقیقات فی التراث الإسلامی در سال 1353 در بیروت به چاپ رسید. از دیگر آثار وی میتوان به انگلیسی برای دانشجویان رشتۀ الـهیات و معارف اسلامی (حسینی، 1378)، علم اللغة التوحیدی بین النظریة و التطبیق (حسینی، 1376( و فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث (1383) اشاره کرد (حسینی، 2015).
از بین تألیفات محمدعلی حسینی کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیثدر قالب کتاب درسی برای دانشجویان رشتۀ عربی در مقطع کارشناسی بهعنوان منبع اصلی درس «فقهاللغة» به ارزش 2 واحد تدوین و برای نخستین بار در سال 1383 از سوی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) به زیور طبع آراسته شد. این کتاب درسی با 164 صفحه، شامل دو قسمت اصلی است: بخش نخست به « فقهاللغة عربی» (فقهاللغة العربیة) و بخش دوم به «زبانشناسی جدید» (علماللغة الحدیث) اختصاص یافته و هر بخش شامل یک مقدمه با هشت فصل و نتیجهگیری است (شکل 1).
شکل 1 تصویر جلد کتاب فقهاللغةالعربیة و علماللغة الحدیث
ارزیابی ساختاری کتاب
نقد دانشی است که معیارهای سنجش را در اختیار منتقدان قرار میدهد تا به کمک آن بتوانند عادلانه و عاقلانه سره را از ناسره تشخیص دهند. نقد و بررسی یک اثر صرفاً به ذکر نقاط ضعف آن محدود نمیشود و اگر غیر از این باشد، در برداشت خود از مفهوم نقد دچار اشتباه و خلل شدهایم. لذا، شایسته است در کنار اشاره به کاستیها و نقاط ضعف کتاب فقهاللغةالعربیة و ...، به بیان جنبههای مثبت آن نیز بپردازیم.
برای ارزیابی اثر از ابعاد و زوایای مختلف، ابتدا ساختار ظاهری آن ازجمله طراحی جلد، صفحهآرایی و پاراگرافبندی را بررسی میکنیم، سپس به ساختار محتوایی آن میپردازیم.
الف) ارزیابی ساختار ظاهری
اهمیت مفهوم و محتوای یک اثر بیش از ظاهر آن است؛ اما این بدان معنا نیست که شکل ظاهری اثر در جلب توجه مخاطب نقشی ندارد. تنظیم مؤلفههای صفحهآرایی کتاب، مانند حروفنگاری، طراحی روی جلد، قواعد نگارشی و ویرایشی، شناسه، سخن ناشر و تنظیم فهرست مطالب، سخن مؤلف (پیشگفتار)، مقدمه، فصلبندی و نتیجهگیری از نخستین مواردی است که توجه مخاطب را به خود معطوف میکند؛ آنگاه خواننده بر اساس دادههای ظاهری، به مطالعۀ مطالب کتاب میپردازد.
1. طراحی جلد و رنگآمیزی کتاب
جلد تنها کاربرد حفاظتی کتاب نیست؛ بلکه نحوۀ آرایش و طراحی آن اهمیت دارد و بیتردید نمایندۀ محتوای درون متن بهشمار میرود و در جلب نظر مخاطب، نقش بسیار مؤثری ایفا میکند. «طرح روی جلدی که هنرمندانه طراحی شده است بر جذابیت کتاب میافزاید و مقبولیت و پذیرش آن [را] در جامعۀ مخاطبان افزایش خواهد داد» (منصوریان، 1392: 15). بنابراین، طرح روی جلد اثر، صحافی[4] و رنگگزینی[5] آن باید بهگونهای صورت پذیرد که ارتباط نسبتاً نزدیکی با متن و هدف مؤلف داشته باشد. همانطور که نوع پوشش انسانها بازگوی عقاید و افکار آنان است، جلد کتاب نیز بهمنزلۀ پرچمی است که فحوای گفتههای درونش را به صورت رمزی به نمایش میگذارد. بر این اساس نباید در انتخاب طرح و رنگبندی آن سهلانگاری کرد.[6]
در رنگبندی جلد کتابِ فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث از چهار رنگ زرد، قهوهای، مشکی و سفید استفاده شده است. رنگ غالب به ترتیب زرد و قهوهای است. در میان رنگهای روی جلد، رنگ زرد بیش از سایر رنگها خودنمایی میکند و نگاه را به سوی خود میکشاند. از نظر روانشناسی این رنگ حالت تحریککنندۀ ذهنی و هوشی دارد و شدیداً سبب تقویت فکر انسان و آرامش و خوشحالی وی میشود. اثر تحریککنندگی رنگ زرد بر فشار خون و تنفس کمتر از رنگ قرمز است. این رنگ، رنگی روحانی، ایدئال، فیلسـوفی و تحریـککنندۀ فکر و آرامبخش برخی حالات عصبی است (استوار، بیتا: 28). انتخاب رنگ قهوهای و سیاه در کنار رنگ زرد بیانگر ابهام و ناآشنایی ذهن مخاطب از دانش زبانشناسی عربی است که تلاش میشود با مطالعۀ مباحث کتاب کم کم به روشنی و وضوح دست یابد.
عنوان کتاب به دو زبان عربی (بر روی جلد) و انگلیسی (بر پشت جلد)، با رنگ سفید و حاشیۀ سیاه در بین رنگهای نسبتاً تیرۀ زمینۀ جلد، خودنمایی میکند. رنگ سفید بهتنهایی بیانگر پاکی، قداست و روشنی است؛ اما «استفاده از رنگ سیاه و سفید در کنار هم باعث میشود که فرد از درون آرامش یابد و عدم تعادل و توازن وی از بین برود» (لوشر، 1373: 99)؛ از این نظر، کتاب امتیاز ویژهای دارد و از لحاظ روانشناسی زمینة آمادگی ذهنی مخاطب پیش از مطالعة مباحث کتاب فراهم میشود.
2. صفحهآرایی و پاراگرافبندی
صفحهآرایی[7] یعنی «برنامهریزی برای رسیدن به بهترین راه ارتباط بصری با مخاطب» (Healey, 2008، به نقل از افشار مهاجر، 1391: 7) که قدمت این هنر به زمان پیدایش خط یعنی دورۀ سومریها باز میگردد و هدف از استفادۀ آن در مقالات، کتب و مجلات و غیره، افزایش سطح کیفیت انتقال مطالب از طریق شکل ظاهری است (بهروزیفر، 1391: 2 و 10).
کتاب حاضر از نظر صفحهآرایی ـ ارائۀ صفحاتی حاوی اطلاعات مورد نیاز که به کتاب هویت علمی میدهد، نوع چینش نام کتاب و عنوان فصلها در بالای صفحات، شمارهگذاری صفحات (جز صفحۀ اول هر فصل که بر اساس شیوۀ مرسوم شمارهگذاری نمیشود) ـ امتیاز نسبتاً خوبی دارد؛ البته در بخشهایی از آن مانند حروفنگاری نکتههای مهمی یافت میشود که در صفحات بعدی به آن توجه خواهد شد.
اندازۀ خط سطرهای کتاب برای مطالعة دانشجویان مناسب است؛ اما به اندازۀ مناسبِ حاشیۀ صفحات (حاشیۀ سمت راست، چپ و پایین) و تعداد سطور هر پاراگراف توجه چندانی نشده است. طولانی شدن پاراگرافها در حد یک صفحه و یا سه چهارم صفحه از نقاط ضعف این کتاب بهشمار میرود.
3. قواعد ویرایشی و نگارشی
پژوهشگر و نویسنده، در هر نوشتهای باید از نظر قواعد نگارشی و ویرایشی مطابق با دستور زبان عمل کند. در کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث با توجه به اینکه به زبان عربی نگاشته شده، برخی از قواعد نگارش و ویرایش زبان عربی در بسیاری از سطور رعایت نشده است.
این کتاب بهعنوان منبع درسی، علاوه بر آنکه مباحث زبانشناسی را میآموزد بهصورت غیرمستقیم نیز آیین نگارش زبان عربی را به دانشجویان یاد میدهد؛ در نتیجه این کمتوجهی و اهمال در قواعد ویرایشی و نگارشی باعث میشود دانشجویان تحت تأثیر قرار گرفته، روند نادرستی را در نگارش حروف عربی در پیش گیرند. گفتنی است این بیتوجهی لزوماً به نویسنده بازنمیگردد، بلکه به ناشر اثر مربوط میشود. زیرا یکی از شاخصهای ارزیابی کتب درسی «میزان رعایت قواعد نگارشی و کیفیت ساختار دسـتوری متن است که بهنحوی به ویراستار ادبی کتـاب نیـز مربـوط مـیشـود» (رضی، 1388: 26). همچنین، باید در حروفچینی حروف زبان عربی دقت کافی مبذول شود. از دیگر موارد نگارشی که باید بدان توجه شود و در کتاب مذکور از آن غفلت شده است، میتوان به برخی موارد اشاره کرد:
همزۀ قطع:همزهای است که برای رهایی از ابتدایبهساکن آورده میشود و در هر جای کلمه و کلام قرار گیرد، خوانده و نوشته میشود (انیسالطباع و انیسالطباع، بیتا: 19 ـ 20). در نگارش عربی، علامت همزۀ قطع حتماً باید گذاشته شود؛ مانند «الأدب». در کتاب حاضر به قواعد نگارشی آن چندان دقت نشده است؛ مانند «اللغة العربیة مفتاح لکنوز العلوم الاسلامیة و یجب علینا ان نعید ... قائد الجمهوریة الاسلامیة فی ایران» (در صفحة هشت و نیز صفحات 1ـ12، 54، 59 و 80).
حرف یاء: در نگارش حروف جر مانند «إلی» و «علی» از «یاء» نقطهدار استفاده نمیشود. در این کتاب گاه به این نکته توجهی نشده است: «و قد ترجم إلی الإنجلیزیة بعد مدة من انتشار ... » در صفحة 89 و « ... أن یطوّر نظریاته اللغویة القائمة علی هذه القواعدیة ... » در صفحة 110. از دیگر مواردی که نحوۀ نگارش صحیح حرف یاء در آن رعایت نشده است، عبارتاند از: «و کلّ هذه الأعمال اللغویة کانت تضفی إلی ذلک نقدات لغویة أخری و تثری من عمل المعجمات» در صفحة 64؛ «الذی هو ثمرةُ غرسک المستطاب لیبقی ذُخراً وذکری... » در صفحة هفت؛ «حقل یتناول فقه اللغة العربیة ونظمها من منظار ینحو منحیً لغویاً ... » در صفحة 1؛ « ... حیث أعطاها الله ـ سبحانه وتعالی ـ للإنسان ... » در صفحة 4 و نیز نک:صفحات 58، 84، 120، 134، 144.
تاء مربوط:«تائی است که به هنگام ساکن «هاء» و در صورت پذیرفتن حرکات سهگانه و اتصال به واژۀ بعدِ «تاء» تلفظ و دو نقطه نیز بالای آن قرار داده میشود» (عبدالغنی، بیتا: 28ـ29). در کتاب مذکور، در نگارش این حرف و قرار دادن دو نقطه بالای آن گاهی کمتوجهی شده است، مانند «قد ذکرت له معادلات ثلاث رئیسیه ... » در صفحة 10 و «إنّ العمل عند سیبویه لا علاقه له بالمفهوم اللاتینی: ... » در صفحة 49.
عدم فاصلۀ واو عاطفه با واژۀ پس از خود:در نگارش زبان عربی میان واو عاطفه و واژۀ بعدی نباید فاصلهای وجود داشته باشد (ضیغمی، 1393: 88). در این کتاب رویۀ یکسانی در پیش گرفته نشده، به صورتی که در برخی از صفحات رعایت شده و در بیشتر مواقع رعایت نشده است؛ مانند صفحات پنج تا هشت، 1ـ18 و 84ـ85 .
فاصلۀ بین واژگان مستقل:در هر زبانی باید بین واژگان مستقل فاصله وجود داشته باشد. در کتاب مذکور، معمولاً واژگانی که به تاء مربوط و الف ختم شدهاند با «دستور فاصله» از واژۀ بعد از خود جدا نشده و متصل آمدهاند. این اشتباه مربوط به بخش تایپ و حروفچینی است؛ مانند «ماأرسلنا ... » (ص 7)؛ «قولة لاإله إلا ... » (ص 9)؛ « ... الشیخ رضـیالدین الأستـرآبادی ... » (ص 10)؛ «... ـ علیـهالسلام ـ ... » (ص 53)؛ «... لکنّه لایوجد ... » (ص 61)؛ «...بمنزلةالحرف الواحد ... » (ص 65).
قرار گرفتن علامت تشدید روی حرف مورد نظر:علامت تشدید باید دقیقاً روی حرف موردنظر قرار گیرد. در این زمینه حروفچینی کتاب در بسیاری از موارد بهدرستی انجام شده است؛ البته در اندک مواردی، تشدید به اشتباه بر روی حرف قبل یا بعد واقع شده است؛ مانند «و مّما لا شک فیه ... و هناک آخر یعدّ مّمن اختطّوا ... » (ص 52)؛ «.. و أبی أصحاب المعاجم إلاّ أن یقفوا ... » (ص 76)؛ و «ویمکن ترجمتها توحیدیاّ...» (ص 104).
عدم فاصلۀ علایم سجاوندی با واژۀ پیش از خود:استفادۀ بجا از علایم سجاوندی باعث افزایش همبستگی مطالب میشود و در درک مخاطب نقش مهمی ایفا میکند. در نگارش نباید میان علایم سجاوندی و کلمۀ قبل از آن فاصلهای باشد. این نکته در کتاب حاضر بهخوبی رعایت شده است، به جز در برخی از صفحات؛ مانند « ... السؤال و الاستفهام الحقیقی؛ ... » (ص 11).
علامت تشدید إنّ و أنّ:در نگارش این دو حرف حتماً باید ضمن قرار دادن علامت همزه ـ متناسب با جمله ـ علامت تشدید نیز بر روی حرف نون گذاشته شود. در این کتاب در اندک مواردی رعایت نشده است؛ مانند صفحات 7ـ10 و 65.
قرار دادن علامت کاما (،) پس از صفت پسین هذا و هذه:هرگاه نویسنده در کلام خویش از صفات پسین «هذا» و «هذه» استفاده کند باید جهت تسهیل درک معنای مورد نظر، در نگارش پس از آن علامت کاما قرار دهد و در صورت شفاهی بودن گفتار پس از آن مکثی کند تا شنونده متوجه مطلب شود؛ ازجمله: «کما قسّم معجمه هذا إلی أقسام و فصول، ...» (ص 58)؛ و «وکانت حرکته المعجمیة هذه قد أثّرت علی الحرکة المعجمیة...» (ص 61).
مواردی که بدان اشاره شد از اشتباهات تایپی بهشمار میرود که رعایت نکردن برخی از موارد باعث خلل در خواندن و فهم مطلب میشود؛ اما از نظر صرفی ـ نحوی نیز در برخی از عبارات ایراداتی مشاهده میشود، مانند «للمفردات العربیة» در صفحة 58 که به اشتباه «لمفردات العربیة» ذکر شده است. البته شاید بتوان آن را هم از اشتباهات تایپی بهشمار آورد. همچنین، در جملۀ «و أصبح الباحث عن مفردة لغویة أو اصطلاح من المصطلحات العلمیة، أو اسم علم من الأعلام أو بلدة من البلدان یستطیع الرجوع إلیها» (ص 53)؛ به دلیل فاصله افتادن میان أصبح و خبر آن (فعل یستطیع)، بهتر است که فعل أصبح مجدداً تکرار شود؛ بدینصورت: أصبح ... أصبح یستطیع ... .
4. پاراگرافبندی مناسب
همانطور که پیش از این اشاره شد، ساختار ظاهری کتب درسی دانشگاهی در بازدهی مطالعه و یادگیری دانشجویان اهمیت بسزایی دارد. طبق گزارش مؤسسۀ ملی آموزش،[8] خواندن اساسیترین راه ورود به یک مطلب و یادگیری آن است؛ لذا ارائۀ مطالب آموزشی درسی و حجم آن باید بهگونهای صورت پذیرد که جذابیت داشته باشد و مانع فهم مطلب نشود (فردوسیپور، 1391: 48).
پاراگرافبندی متن از مواردی است که علاوه بر تأثیرگذاری ظاهری، در درک و فهم بهتر مطالب درسی نیز مؤثر است. یک متن علمی ـ آموزشی از نظر ظاهری، ترکیبی از چند بند مرتبط به یکدیگر است؛ «در هر پاراگرافی نیز، فکر اصلی از جهتی، توضیح، تفسیر و تأیید میشود» (سمیعی، 1378: 37). در کل، پاراگرافبندی متن باعث انسجام، سازماندهی ذهنی مطالب درسی، آراستگی و نظمبخشی میشود. این امر دانشجو را در درک بهتر یاری میدهد و مانع از خستگی و انزجار وی میشود.
در ایـن کتاب تا حـد بسیـار کمـی از پاراگرافبندی مناسب بهره جسته شده است؛ مـانند صـفحۀ 122 که مـطالب در چهار بند شش سطری ارائه شده است و نیز در صفحات 7ـ8 ، 11ـ14، 16ـ17، 19ـ20؛ 23، 25ـ26، 37ـ39، 41، 47، 67ـ68، 74ـ73، 75ـ77، 80 و 97. به طور کلی، همانطور که آمد، نقاط ضعف و قوت پاراگرافبندی اثر متوجه نویسندة آن نیست.
در بیشتر صفحات حجم یک بند زیاد و خستهکننده است، بهطوری که اندازۀ آن به یک صفحه و یا گاهی نیز به یک و نیم صفحه میرسد؛ مانند صفحة 1ـ4، 9ـ10، 15، 18، 21، 27ـ36، 40، 44ـ46، 47ـ50، 64ـ65، 66، 84 ، 89ـ88 ، 103ـ104، 121، 133 و 149ـ148.
همانطور که اشاره شد تقسیم مطالب آموزشی به بندهایی با اندازۀ مناسب نهتنها بُعد زیبایی صفحات کتاب درسی را پررنگتر میسازد، بلکه به یادگیری دانشجو نیز سرعت میبخشد. «اهمیت این فن نوشتاری [پاراگرافبندی] از آن روست که نویسنده و به دنبال آن خواننده از طریق پاراگرافبندی است که ریتمیک (آهنگین) بودن و پیوستگی مطالب یک نوشته را درک میکند» (فردوسیپور، 1391: 50).
5. واژهنامه
هر دانشی با اصطلاحات و مفاهیم ویژهای همراه است که دانستن آن برای درک بهتر دانش مورد نظر ضروری است. چه خوب است هر کتابی که تألیف میشود یک فرهنگ اصطلاحات دو یا چند زبانه داشته باشد تا مخاطب بهراحتی به معادل لاتین و غیرلاتین اصطلاحات دسترسی یابد. این امر نهتنها بر ارزش علمی کتاب میافزاید، بلکه مخاطب را از مراجعه به فرهنگ اصطلاحات متعدد و صرف وقت بسیار جهت یافتن معادل باز میدارد.
به بیانی دیگر، مؤلف با گردآوری مجموعه اصطلاحاتی که در میان مطالب علمی ـ آموزشی آمده است، مانع از اتلاف وقت خواننده میشود؛ ضمن آنکه بر سطح علمی تألیف خویش میافزاید. «معادلسازی برای اصطلاحات تخصصی نیز در کتابهای درسی اهمیت بـسیاری دارد که کیفیت آن باید ارزیابی شود و مشخص شود که آیا نویسنده در واژهگزینی و معادلیابی موفق بوده است یا نه؛ بهویژه در اصطلاحات کتابهای علوم انسانی که معمولاً از زمینههای فکری و فرهنگی جامعهها سرچشمه میگیرد. ارائۀ تعریفی گویا از معادلهای برگزیده در پایان کتاب میتواند از محاسن کتاب شمرده شود» (رضی، 1388: 26).
کتاب مورد بحث نیز از این امر مستثنا نیست و نویسنده معادلات لاتین و عربی اصطلاحات فقهاللغة و زبانشناسی نوین را ـ که در خلال مطالب کتاب مطرح شده است ـ با عنوان «فهرس المصطلحات» (ص 159ـ164) به آخر کتاب ضمیمه کرده است. این مطلب بیانگر توجه نویسنده به اهمیت واژهنامه در کتاب علمی ـ به ویژه کتاب درسی ـ است؛ در نتیجه بخش اصطلاحات کتاب از نقاط قوت آن به شمار میرود؛ البته از نظر نگارش و معادلآوری خالی از اشکال نیست. مثلاً برای برخی از اصطلاحات عربی معادل فارسی آورده و برای برخی دیگر به همان توضیح به زبان عربی بسنده کرده است، در حالی که باید یکی از روشها کنار گذاشته شود و یا هر دو به کار رود؛ بدین معنا که برای هر اصطلاح انگلیسی دو معادل فارسی و عربی آورده شود.
اکنون به ذکر نمونههایی از اصطلاحاتی که معادل فارسی برای آن آورده شده است، بسنده میکنیم؛ مانند «السلوک النفسانی ـ باورهای نفسانی؛ المجرد ـ فوق الصیاغة ـ بالای ساختار» (ص 59)؛ «و السهولة (فی تعلّم اللغات) (آسان)؛ دائرةالمعارف (الموسوعة العلمیة) ـ شناخت پایهای؛ علم المعرفة ـ المعرفة العامة ـ لغت شناخت؛ جذور الکلمات ـ الاشتقاقی ـ ریشۀ لغات؛ اللغة المتعلّمة ـ (الأجنبیة) ـ (بیگانه)؛ صعوبة (فی تعلّم اللغات) ـ دشواری» (ص 60).
پیروی نکردن از روشی یکسان، از ارزش علمی ـ آموزشی کتاب درسی میکاهد. چنین کتابهایی با توجه به میزان اهمیتشان در امر یاددهی و یادگیری، باید نظم داشته باشند و شیوۀ معینی در سراسر کتاب دنبال کنند. بنابراین، این بخش از کتاب ضمن آنکه از نقاط حسن و قوت به شمار میرود؛ به خاطر سهلانگاری و بیتوجهی در نحوۀ ارائه، خالی از عیب نیست. البته اگر مؤلف در تهیۀ بخش واژهنامه سعی داشته است برای فهم بهتر مخاطب به معادل فارسی برخی از اصطلاحات اشارهای داشته باشد، این راهکار وجود داشت که معادل فارسی را در پاورقی ذکر کند تا نظم ارائۀ یکدست اصطلاحات به هم نریزد.
ب) ارزیابی ساختار محتوایی کتاب
همانطور که گفته شد، نویسندۀ کتاب درسی دانشگاهی باید با دید وسیعی عناصر اصلی موضوع اثر را عنوانبندی کند. نگارندگان در خصوص نقد فصلبندی و عنوانبندی کتاب مذکور در بخش نخست (فقهاللغة)، با مراجعه به کتابهای عربی در این حوزه دریافتهاند که نویسنده در مطرح کردن مباحث اساسیِ کاملاً مرتبط با فقهاللغة و زبانشناسی عربی مانند ویژگیهای زبان عربی (تضاد، ترادف، اشتقاق و غیره)، لهجههای موجود در این زبان، اشاره به دیگر زبانهای همخانوادۀ زبان سامی و معرفی کتب مهم در زمینة فقهاللغة چندان موفق نبوده و مباحثی که وی در کتاب خود مطرح کرده، با وجود اهمیت آن، کمتر پاسخگوی نیاز دانشجویان جهت آشنایی با دانش فقهاللغة است.
ارزیابی نگارندگان از کتاب درسی مذکور چنین است که با توجه به قسمت «سخن سمت»، کتاب درسی حاضر برای درس «فقهاللغة»، دورۀ کارشناسی به ارزش 2 واحد تدوین شده است؛ بنابراین عنوان کتاب و مطالب مطرحشده در آن با سرفصل تعیینشده از سوی انتشارات و گروههای عربی دانشگاهها مطابقت ندارد.
نویسنـدۀ کتـاب ـ با توجه به عنوان اثـر ـ قبل از آنکه در فصل اول به شکلگیری دانش فقهاللغة بپردازد باید زبان (اللغة) را برای مخاطبانش ـ که دانشجویان مقطع کارشناسی هستند ـ تعریف کند و چگونگی شکلگیری و کاربرد آن را توضیح دهد و سپس، فقهاللغة و علماللغة را ـ که دو مـوضـوع اصلـی کـتاب بـهشمـار مـیروند ـ از جنبـة زبانشناسی و اصطلاحی تعریف و تفاوتهای میان آنها را بیان کند؛ آنگاه زمینه برای ورود دانشجو به مکاتب فقهاللغة و کتابهای بارز در این حوزه آماده میشود. گفتنی است نویسنده به معرفی دقیق اولین تألیفاتی که در حوزۀ فقهاللغة عربی انجام پذیرفته، مانند کتاب الصاحبی فی فقه اللغة العربیة و مسائلها و سنن العرب فی کلامها اثر ابنفارس، فقه اللغة و سر العربیة ثعالبی و الخصائص ابنجنی نپرداخته است و به جای آن در فصلی جداگانه به بررسی کتب نحو و آثاری پرداخته است که در درجۀ دوم اهمیت قرار دارند. این نکته در صفحات 25، 38، 41 و 44 دیده میشود. البته نویسنده در راستای آشنایی با منابع گوناگون به نکته مهمی اشاره کرده است که در سطور بعد یادآوری میشود.
در ضمن مؤلف با جداسازی فقهاللغة العربیة از علماللغة الحدیث بهطور غیرمستقیم بر آن است که این دو دانش خلاف تصور گذشتگان و برخی از زبانپژوهان معاصر ـ که هر دو را یک چیز قلمداد کرده و میکنند (بدیع یعقوب، 1982: 29) ـ و نیز جدای از یکدیگرند و نمیتوان هر دو را ذیل یک مفهوم قرار داد؛ اما به موارد اختلاف این دو اصطلاح و نظر زبانپژوهان در این باره اشارهای نکرده است.
در این بخش از مقاله بهطور دقیق به بررسی محتوایی کتاب خواهیم پرداخت و با توجه به اینکه فحوای هر اثر علمی اهمیت بسیاری دارد، مطالب ارائهشده در کتاب مورد نظر را از پنج جهت (موضوع و اهمیت اثر، دستاوردها و نوآوریهای اثر، منابع و استنادات اثر، میزان انطباق عنوان اثر با محتوا و میزان کارآمدی مباحث جهت تدریس) بررسی میکنیم، ضمن آنکه به موارد ضعف و قوت هر بخش نیز اشاره خواهیم کرد:
1. موضوع و اهمیت اثر
مهمترین اصل در ارزیابی یک کتاب درسی دانشگاهی، انتخاب موضوع و عنوان مناسب است. در این راستا، محققان چند معیار ارائه کردهاند؛ ازجمله جدید و نو بودن موضوع، مفید بودن و داشتن عنوان مناسب (مشکینفام، 1386: 20ـ21) که در ادامه با موضوع کتاب مذکور مطابقت خواهیم داد:
جدید و نو بودن موضوع.از آغاز قرن بیستم، شالودههای نظری جدیدی برای بررسی زبان فراهم آمد و زبانشناسی وارد مرحلۀ جدیدی شد. تاکنون در این زمینه کتابها و مقالات بسیاری به زبان فارسی و عربی به رشتۀ تحریر درآمده است؛ ولی در رابطه با کتب درسی زبانشناسی قدیم و جدید عربی، جز کتاب درسی حاضر و کتاب شکیب انصاری (1387) مورد دیگری یافت نشده است که فارسیزبانان به زبان عربی نگاشته باشند. بنابراین، اقدام مؤلف اثر ضمن آنکه موضوع کتابش تکراری است، در حوزۀ ارائۀ کتاب درسی برای دانشجویان رشتۀ عربی جدید است.
مفید بودن موضوع. مفید دانستن امری کاملاً نسبی است. افراد با توجه به وسعت دایرۀ اطلاعاتی خویش، موضوعی را مفید و یا غیرمفید مینامند. البته بدیهی است معلوماتی که در کتاب حاضر برای تدریس دو واحد زبانشناسی در مقطع کارشناسی ارائه شده، برای دانشجویان مفید خواهد بود. بنابراین میتوان مطالب کتاب مذکور را درخصوص تاریخچۀ فرهنگنویسی زبان عربی و معرفی مکاتب زبانشناسی نوین برای دانشجویی که نخستین بار با آن مواجه میشود، مفید شمرد. این کتاب انگیزهای است تا دانشجو به دنبال مطالعه و بررسی مباحث مرتبط با زبان برود.
داشتن عنوان روشن و مناسب. اگرچه ـ همانطور که بیان شد ـ موضوعی که در سرفصل برای این درس تعیین شده، «فقهاللغة» است و موضوع انتخابی کتاب فراتر است، اما مباحثی که در دو بخش جداگانۀ کتاب آمده است، کاملاً با عنوان همخوانی و تناسب دارد.
2. دستاوردها و نوآوریهای اثر
کتاب درسی حاضر، بهدلیل آنکه بسیاری از اصول آموزشی مانند تهیۀ یک خلاصه در انتهای هر بخش و تنظیم تمرین (پرسش از مباحث ارائهشده به صورتهای مختلف و یا پیشنهاد یک موضوع برای پژوهش خارج از کلاس دانشجو) (ملکی، 1387: 212) را رعایت نکرده و بدان توجهی نداشته است، بهعنوان یک کتاب درسی برای تدریس
در دانشگاه خالی از نوآوری است. علاوه بر این، در رابطه با نحوۀ ارائۀ مطالب و تقسیمبندیهایی که نویسنده انجام داده نیز نوآوری قابل توجهی مشاهده نمیشود.
البته نویسنده به نکته مهمی اشاره دارد و آن این است که در پایان هر دو بخش اصلی کتاب، خلاصهای از مطالب مطرح را تحت عنوان اصلی: «الخاتمة» و عنوان فرعی: «نتائج البحث فی فقه اللغة العربیه» (بخش نخست) و «عرض نتائج البحث و آفاق المستقبل اللغوی» (بخش دوم) در دو تا چهار صفحه ارائه داده و برخی نکات اصلی را شمارهگذاری
کرده است. این گام مثبت نویسنده، صرفاً شیوهای برای ارائة اطلاعات سودمند در زمینة زبانشناسی به مخاطب محسوب میشود و نه شیوة آموزشی موفق در حوزة دانش زبانشناسی.
3. منابع و استنادات اثر
در تألیف کتب و منابع درسی دانشگاهی یکی دیگر از نکتههای بااهمیت که باید بدان توجه شود، منابعی است که مؤلف از آن استفاده میکند و افکار خویش را با استناد بر آن بیان میکند. بنابراین، «کمتر پژوهشگری میتواند ادعا کند که آنچه را که نوشته است تنها زاییدۀ اندیشۀ خود اوست» (عسکری، 1393: 85)؛ زیرا هر کس با مطالعۀ آثار موثق گذشتگان است که به اطلاعاتی دست مییابد، آنگاه با تجزیه و تحلیل معلومات بهدستآمده به ارائۀ اندیشهای نو میپردازد و هر چه طیف بهرهگیری از منابع و جستوجو در میان آنها بیشتر باشد، ارزش و اعتبار علمی کتاب درسیِ تألیفشده نیز افزایش خواهد یافت (زرینکوب، 1351: 13).
آنچه مهم است ویژگی منابعی است که مؤلف از آنها استفاده کرده است؛ زیرا تمام منابع بهکار رفته در یک اثر علمی از نظر ارزش و اعتبار در یک درجه واقع نمیشوند. بنـابراین، مـتناسب با میزان ارتباطشان با موضوع ـ به قول شوقی ضیف (1972: 237) ـ به دو دسته مصادر و مراجع تقسیم میشوند؛ بدین صورت که از دستۀ اول (مصادر): منابع اصلی و کاملاً مرتبط و از دستۀ دوم (مراجع): منابع فرعی و با میزان ارتباطی کمتر از دستۀ اول برای تألیف اثر علمی و توسعۀ گسترۀ اطلاعات مؤلف استفاده میشود.
مؤلف کتاب حاضر، مصادر و مراجع مورد استفاده را به چهار دسته مصادر عربی، نسخ خطی عربی، مصادر فارسی و مصادر لاتین تقسیم و از 69 منبع استفاده کرده است که برای یک کتاب درسی با حجم حدود 150 صفحه مناسب است؛ اما نکته قابل توجه آن است که وی در بهرهگیری از منابع عربی کتابش تنها به کتاب معجم الخطأ و الصواب از امیل بدیع یعقوب مراجعه کرده است، در صورتی که امیل بدیع یعقوب تألیف دیگری با عنوان فقه اللغة العربیة و خصائصها دارد که مؤلف کتاب درسی ـ به دلایل نامعلوم ـ به آن مراجعه نکرده است. همچنین، وی از کتب معتبر مربوط به فقهاللغة مانند فصول فی فقه العربیة از رمضان عبد التواب، علم اللغة از علی عبدالواحد وافی و علم اللغة التطبیقی و تعلیم العربیة از عبده الراجحی بهره نجسته است. با وجود این، این کتاب بهدلیل ویژگیهای منحصربهفرد خود ازجمله زبان سادۀ آن میتواند برای تدریس به دانشجویان کتاب مناسبی بهشمار رود.
در بخش دوم کتاب نیز مؤلف سعی کرده تا مبحث زبانشناسی جدیدی را به زبان عربی ارائه دهد؛ اما به منابع عربی که در این خصوص نوشته شده، مراجعهای نکرده است؛ مانند علم اللغة مقدمة للقارئ العربی از محمود السعران، توطئة لدراسة علم اللغة از التهامی الهاشمی، علم اللغة العام از سوسور، البحث اللغوی بین التراث وعلم اللغة الحدیث از علی زوین و کتب معتبر دیگری که در این زمینه نگاشته شده است.
نکتۀ دیگر آنکه مؤلف از مقالات، پایاننامهها و همایشهایی که در این زمینه بهوفور یافت میشود هیچ بهرهای نجسته است و در فعالیتهای علمی و بهخصوص کتب درسی ـ بهعنوان اصلیترین منبع آشنایی دانشجو با دیگر منابع موجود ـ جای خالی آن احساس میشود. از این رو، میتوان گفت کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث از نظر منابع و مستندات ضعیف است. گرچه نویسنده محترم طی مطالب اثرش، به طور غیر مستقیم، منابع زبانشناسی عربی و لاتین را معرفی مینماید؛ در نتیجه مخاطب خود را (دانشجویان مقطع کارشناسی)، به روش متفاوت از دیگر کتب درسی ـ که غالباً در پایان فصل یا بخش کتاب، منابعی را تحت عنوان «برای مطالعه بیشتر» معرفی میکند ـ با کتابهای متعدد آشنا میسازد؛ مانند صفحههای 98، 113 و 120 و گاه آنها را با یکدیگر مقایسة ضمنی میکند، مانند صفحه 98. این شیوه از معرفی منابع، نهتنها یکنواختی را از متن میزداید، بلکه دقت و توجه مخاطب به متن را بیشتر کرده، وی را با شخصیتهای مطرح در حوزه زبانشناسی تا حدی آشنا میکند.
4. میزان انطباق عنوان اثر با محتوا
یکی از معیارهای ارزیابی مطالب کتاب درسی بررسی انسجام محتوایی فصول و یا دروس ارائهشدۀ متناسب با مقطع تحصیلی مخاطبان اصلی کتاب است. فهرست مطالب با در برداشتن عناوین اصلی و فرعی، ضمن آنکه مسیر نویسنده را در طول کتاب برای خواننده روشن میسازد، میزان تسلط و اشراف وی بر موضوع اثر را به نمایش میگذارد. لذا، یکی از مهمترین معیارهای ارزیابی، دانش همهجانبۀ نویسندۀ اثر بر عناصر اصلی موضوع است (عسکری، 1393: 79). به بیان دیگر، ساختار عنوانبندی بازتابی از میزان اطلاعاتی است که نویسنده در طول کتاب سعی دارد به آن بپردازد (لیپونکا، 1385: 151).
فصلبندی دقیق و متناسب در آثار علمی منوط به گسترۀ مطالعات و دانش نویسنده است. بنابراین، نویسنده پس از مطالعۀ گسترده پیرامون موضوع و بررسی عناوین در آثار مشابه میتواند عنوانبندی مناسب و منطقی را دنبال کند (شلبی، 1974: 33 و 35؛ مشکینفام، 1386: 26؛ الجبوری، 1993: 48).
نویسندۀ کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث، مطالب کتاب را به دو قسمت اصلی و هر قسمت را به هشت فصل به همراه نتیجهگیری تقسیم کرده است، اما از طرح مباحث اساسی و ضروری علم فقهاللغة ـ همانگونه که قبلا ًهم بیان شد ـ غفلت کرده است و از این رو، بین عنوان اثر بهویژه بخش نخست (فقه اللغة العربیة) و محتوای آن هماهنگی و انسجام برقرار نیست. برای نمونه، فصل اول از بخش نخست با عنوان «لمحة تاریخیة فی نشأة فقه اللغة العربیة و تطوّر علم المعجمات» آغاز شده و پیش از پرداختن به زبان و کارکرد آن و نظر زبانشناسان قدیم و جدید دربارۀ شکلگیری آن، مستقیماً به فقهاللغة عربی پرداخته است و در فصول دیگر، به مسئلۀ تدوین دستور زبان عربی و فرهنگنویسی بسنده کرده است. گویا فقهاللغة عربی به همین مباحث محدود میشود، بهویژه در فصل پنجم که به اولین کوششها در زمینۀ فرهنگنویسی و معرفی مکاتب آن میپردازد، انتظار میرود که تلاشهای فرهنگنگاری خلیل، جوهری و زمخشری ذیل آن بررسی شود؛ ولی خلاف تصور برای هر یک فصلی جداگانه درنظر گرفته شده و در عوض، به مباحث مهم فقهاللغة عربی، مانند بررسی زبان فصیح و عامیانه، ویژگیهای زبان عربی و اولین تلاشها در زمینۀ زبانشناسی عربی و نخستین کتابها در این زمینه توجه نشده است.
همچنین فصل دوم (ظواهر اللحن والفروق اللغویة فی المجتمع العربی و الإسلامی) و سوم (معالجة اللحن و الأخطاء اللغویة و أثرها فی تعلّم اللغات و تعلیمها) مباحث و
محتوای مشابهی دارند؛ در حالی که مؤلف میتوانست هر دو فصل را در یک فصل
ارائه دهد.
5. میزان کارآمدی مباحث جهت تدریس
با توجه به نکتههایی که در صفحات پیشین درخصوص کتب درسی دانشگاهی بیان شد و تجربهای که نگارندگان (بهعنوان استاد و دانشجو) در طول ترم داشتهاند، کتاب درسی فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث جهت تدریس در مقطع کارشناسی بازدهی مناسبی را بنا بر برخی دلایل در پی نخواهد داشت؛ ازجمله:
ـ استفاده از عبارات پیچیده: یکی از مهمترین اصولی که مؤلف کتب درسی باید به آن توجه بسیار داشته باشد این است که نهایت تلاش خویش را جهت بیان سلیس و روان مطالب بهکار بندد. وی باید در طول تدوین، به سطح علمی مخاطبان اثر خود دقت لازم را مبذول دارد.
ـ بهره نبردن از شیوههای مناسب یاددهی ـ یادگیری: مانند ارائۀ مطالب آموزشی به کمک نمودارهای درختی که «به درک ساختار کتاب و نیز توالی و رابطۀ میان مطالب کمک میکند» (ملکی، 1387: 208). واضح است که استفاده از نمودار و تصاویر در فرایند یاددهی و یادگیری بسیار مؤثر واقع میشود. برای نمونه میتوان در صفحۀ 10 کتاب ـ که مقدمۀ سخنِ فصل اول است ـ سه معادل اصلی (علم باللغة، علم بمتناللغتة و علم بأسراراللغة) مطرحشده برای فقهاللغة را با کمک علامت فلش یا در قالب نمودار درختی بسیار ساده چنین ارائه کرد:
نمودار 1 معادلات اصلیِ فقهاللغة
همچنین در صفحات 111 و 112 درخصوص تقسیمبندی سه مکتب زبانی ـ جهت تسهیل یادگیری و آمادهسازی دانشجو پیش از ورود به مکاتب به صورت جداگانه، بهتر آن است که ابتدا تقسیمبندی سادهای با استفاده از علامت کروشه یا فلش یا نمودار درختی عـرضه کرد. در خاتـمۀ هر بخش نیز (صفـحات 78ـ81 و 142ـ143) نویسنده این امکان را دارد که نکتههای اصلی و عصارۀ سخنان خویش را به شکل پیشنهادی ارائه دهد که به یادگیری بهتر مطلب بینجامد.
ـ پیروی نکردن از سیر منطقی در ارائۀ مطالب: نحوۀ ارائۀ مطالب کتاب بهگونهای است که برای دانشجوی مقطع کارشناسی و حتی مقطع کارشناسی ارشد جذابیت لازم را نداشته و برای وی خستگی به همراه دارد. از مهمترین دلایل این امر آن است که در نحوۀ ارائۀ فصلها و عناوین از سیر منطقی لازم و متناسب با مباحث اساسی زبانشناسی قدیم و جدید پیروی نشده است.
ـ بیتوجهی به مباحث ضروری فقهاللغة: پیش از این اشاره شد که نویسنده در مباحثی که ذیل عنوان «تقدیم الکتاب: مقدمه» ارائه کرده، هیچ گونه اشارهای به مبحث «نشأة اللغة» و «نشأة اللغة العربیة» و فرق بین «فقه اللغة» و «علماللغة» نداشته است؛ در صورتی که مخاطبان اصلی، یعنی دانشجویان، اطلاعات کافی در این زمینه ندارند و در این کتاب بهعنوان منبع درسی باید به این مباحث توجه میشد. از همین رو، بهتر است با توجه به منابع اصیل عربی که در رابطه با این موضوع نگاشته شده است، رفع نقص شود. همچنین، از مباحث زبانشناسی که باید به آن پرداخته میشد، ویژگیهای مهم زبان عربی مانند تضاد، ترادف، اشتقاق، تعریب و نحت است. این قبیل از مباحث از دیدگاه دانشمندان قدیم در دل فقهاللغة جای میگیرد و اساس مباحث آن را تشکیل میدهد که
در هر صورت، در این کتاب به آن اشارهای نشده است و از نقاط ضعف اثر بهشمار میرود.
ـ تفصیل مباحث غیرضروری: طبق مطالب پیشگفته، در برخی از فصول مانند فصل سوم و چهارم نیاز نیست که صفحات بسیاری به مبحث «اللحن والأخطاء»، «وضع القواعد العربیة» و «مدارس المعجمات اللغویة» اختصاص داده شود. در چهار فصل به نحوۀ شکلگیری فرهنگهای لغت و مکاتب مشهور آن در عربی پرداخته شده است؛ در صورتی که میبایست چنین مباحثی به طور خلاصه و مفید صرفاً جهت آشنایی مختصر دانشجو مطرح و در کنار آن به مباحث مهمتر و مرتبط با فقهاللغة پرداخته میشد. زیرا طولانی بودن چنین مطالبی و پر رنگ کردن مباحث حاشیهای، ذهن دانشجو را خسته میکند و از تمایل وی برای ادامۀ مطالعه میکاهد.
ـ ارائه نکردن منابع عربی: با توجه به اینکه کتاب مذکور در حال حاضر منبع اصلی واحد درسی «فقهاللغة» رشتۀ زبان و ادبیات عربی در دانشگاههای ایران است، باید بخشی از آن به معرفی کتابهای مهم فقهاللغة و زبانشناسی نوین در زبان عربی اختصاص داده میشد تا دانشجو با دیگر منابع عربی در این زمینه آشنا شود و جهت گسترش دایرۀ اطلاعات خویش در چنین حوزههای علمی، به آنها مراجعه کند.
بحث و نتیجهگیری
کتابهای درسی دانشگاهی اساسیترین منابع یاددهی و یادگیری مراکز آموزش عالی کشور شمرده میشود؛ لذا تدوین و طراحی آن اهمیت بسیاری دارد و نقش مهمی در تحقق بخشیدن اهداف نظام آموزشی ایفا میکند. از آنجا که دانشجویان مخاطبان اصلی کتب درسی بهشمار میروند و تأثیرگذاری کتب درسی بر دانشجویان بیش از استادان است؛ لذا باید مؤلفان این دسته از کتاب ها، نهایت دقت را در نحوۀ ارائۀ مطالب درسی مبذول دارند.
یکی از سرفصلهای گروه عربی دانشگاههای سراسر کشور درس «فقهاللغة» در مقطع کارشناسی رشته زبان و ادبیات عربی است. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) با توجه به هدفی که دنبال میکند در ارائۀ کتابهای درسی اهتمام بسیاری میورزد. ازجمله کتاب درسی تهیهشده برای این سرفصل از سوی انتشارات «سمت»، کتاب فقه اللغة و علم اللغة العربیة الحدیثتألیف سید محمدعلی حسینی است.
پژوهشگران در این مقاله سعی کردند ضمن توجه به چارچوب تدوین کتب درسی دانشگاهی، کتاب مذکور را از دو جهت ساختار ظاهری و محتوایی بررسی و نقد کنند. از بررسیهای انجامشده بهطور کلی میتوان گفت که این کتاب بازدهی مناسب جهت تدریس در مقطع کارشناسی را ندارد؛ به دلایلی چون دنبال نکردن سیر علمی و منطقی مطالب مرتبط با فقهاللغة و زبانشناسی، ارائۀ مطالب در پاراگرافهای بلند و طولانی که خود خستگی و دلزدگی دانشجو را به همراه دارد، نثر سنگین و پیچیده که متناسب با امر آموزش و تدریس نیست، بهره نبردن از نمودار و تصویر جهت بالا بردن درک و فهم دانشجو از مطالب، و دیگر مواردی که در طول پژوهش به تفصیل بررسی شد.
[1]. language
[2]. linguistics
[3]. University Text book
[4]. binding
[5]. palette
[6]. در باب اهمیت رنگها روانشناسان بر این باورند که آدمی متأثر از رنگهای موجود در محیط اطراف خود است. بنابراین، انتخاب رنگ برای پوشش هر چیزی مانند کتاب باید با نهایت دقت صورت گیرد، از آن جهت که با روح و روان خواننده ارتباط تنگانگ دارد. «رنگها بر نیازهای روحی ـ روانی، شرایط یادگیری، اختلالات یادگیری و سطح انرژی تأثیر دارند» (عرباول، 1388: 11).
[7]. lay out
[8]. National Education Association
مقدمه
بشر برای برقراری ارتباط با دیگر همنوعان خویش نیازمند ابزاری تعریفشده است تا از آن برای بیان مقاصد و اندیشههای خود استفاده کند. زبان[1] بهعنوان مهمترین وسیلۀ ارتباط جمعی، مجموعهای از علایم قراردادی است که در میان افراد هر قوم رواج دارد و برای انتقال افکار و عقاید بهکار میرود. بنابراین، طبیعی است که آشنایی با هر زبان و شناخت مفاهیم آن نیازمند بحث و بررسی است.
زبانشناسی[2] دانشی است که زبان را محور اصلی خود قرار میدهد و به بررسی آن میپردازد. در حال حاضر در زبان عربی، علم زبانشناسی به مفهوم کنونی آن غالباً با عنوان «علماللغة» شناخته میشود. اما فقهاللغة ـ که اصطلاح آن پیش از اصطلاح علماللغة وضع شده است ـ به علمی گفته میشود که سعی دارد زبان را بهعنوان وسیلهای برای پژوهش در تمدن یا ادبیات بررسی کند؛ بنابراین، محدودۀ گستردهای را دربرمیگیرد. در صورتی که زبانشناسی زبان را برای خودِ زبان بررسی میکند و از جنبههای گوناگونی چون آواشناسی، واژهشناسی، و معناشناسی به تحلیل زبان میپردازد (بدیع یعقوب، 1982: 33 ـ 35).
در زمینة فقهاللغة و زبانشناسی عربی، تألیفات بسیاری به رشتۀ تحریر درآمده است. از مهمترین تألیفات در زمینۀ فقهاللغة قدیم و زبانشناسی جدید به زبان عربی میتوان به این کتب اشاره کرد: فقه اللغة و سرّ العربیة (ثعالبی)؛ الخصائص (ابن جنی)؛ المزهر فی علوم اللغة وأنواعها (سیوطی)؛ علم اللغة العربیة؛ مدخل تاریخی مقارن فی ضوء التراث واللغات السامیة و مدخل إلی علم اللغة (محمود فهمی حجازی)؛ فصول فی فقه العربیة (رمضان عبدالتواب)؛ علم اللغة مقدمة للقارئ العربی (محمود السعران)؛ علم اللغة (علی عبدالواحد وافی)؛ علم اللغة التطبیقی و تعلیم العربیة (عبده الراجحی)؛ مدخل إلی فقه اللغة العربیة (احمد محمد قدور)؛ و الوجیز فی فقه اللغة (محمد الأنطاکی).
آشنایی با علم زبانشناسی در جهان اسلام و نیز زبانشناسی به مفهوم جدید آن در غرب ازجمله نیازهای دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات عربی است. بنابراین، ضروری است در این زمینه منابع درسی مناسبی فراهم شود. در این راستا تاکنون از جانب فارسیزبانان دو کتاب درسی دانشگاهی[3]، به نامهای فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث نوشتۀ محمدعلی حسینی (1388) و دروس فی فقه اللغة العربیة، زبان شناسی عربی نوشتۀ محمود شکیب انصاری (1387)، به زبان عربی تدوین شده است. کتاب نخست از آن جهت که نخستین کتاب درسی دانشگاهی در حوزۀ فقهاللغة و زبانشناسی محسوب میشود و پیش از کتاب شکیب انصاری (1387)، یعنی در سال 1383 به چاپ اول رسیده است، اهمیت بسزایی دارد.
با توجه به این نکته که کتابهای درسی دانشگاهی اساسیترین منابع یاددهی و یادگیری مراکز آموزش عالی کشور شمرده میشوند، تدوین و طراحی آنها اهمیت بسیاری دارد و نقش مهمی در تحقق بخشیدن اهداف نظام آموزشی ایفا میکنند. از آنجا که دانشجویان مخاطبان اصلی کتب درسی بهشمار میروند و تأثیرگذاری این کتب بیش از تأثیر استادان آموزشی است (بختیاری، 1391: 45)، باید مؤلفان این دسته از کتابها، نهایت دقت را در نحوۀ ارائۀ مطالب درسی مبذول دارند. از این رو، نگارندگان در پژوهش حاضر با تکیه بر روش وصفی ـ تحلیلی سعی دارند به بررسی و ارزیابی کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث (حسینی، 1388) بهعنوان یکی از منابع درسی دانشگاهی در حوزۀ زبانشناسی بپردازند. در این راستا، کتاب مذکور در دو سطح ساختار صوری (ظاهری) و محتوایی بررسی و سعی شده است به پرسشهای پژوهش پاسخ مناسبی داده شود:
1. آیا کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث با توجه به ساختار ظاهری و محتوایی آن، معیارهای لازم یک کتاب درسی دانشگاهی را دارد؟ و تا چه میزان در این راستا موفق بوده است؟
2. آیا کتاب مذکور در معرفی علم زبانشناسی در جهان اسلام و زبانشناسی جدید از دیدگاه غرب، به دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات عربی، کارآمد عمل کرده است؟
3. در مقایسه با دیگر کتب زبانشناسی عربی، نحوۀ عملکرد کتاب درسی حاضر به چه صورت بوده است؟
در رابطه با پیشینۀ پژوهش باید به این نکته اشاره کرد کهنگارندگان با بررسی منابع و پایگاههای اطلاعاتی به پژوهشی که در این زمینه نگاشته شده باشد، دست نیافتند.
معرفی مؤلف و اثر
محمدعلی قائممقامی حسینی در نجف اشرف در سال 1319 دیده به جهان گشود. وی از دوران جوانی در نجف اشرف به تحصیل درسهای حوزوی و دانشگاهی پرداخت. در سال 1358موفق به اخذ مدرک دکتری در رشتۀ فلسفه، زبان و ادبیات تطبیقی شد. نخستین اثر وی با عنوان دراسات و تحقیقات فی التراث الإسلامی در سال 1353 در بیروت به چاپ رسید. از دیگر آثار وی میتوان به انگلیسی برای دانشجویان رشتۀ الـهیات و معارف اسلامی (حسینی، 1378)، علم اللغة التوحیدی بین النظریة و التطبیق (حسینی، 1376( و فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث (1383) اشاره کرد (حسینی، 2015).
از بین تألیفات محمدعلی حسینی کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیثدر قالب کتاب درسی برای دانشجویان رشتۀ عربی در مقطع کارشناسی بهعنوان منبع اصلی درس «فقهاللغة» به ارزش 2 واحد تدوین و برای نخستین بار در سال 1383 از سوی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) به زیور طبع آراسته شد. این کتاب درسی با 164 صفحه، شامل دو قسمت اصلی است: بخش نخست به « فقهاللغة عربی» (فقهاللغة العربیة) و بخش دوم به «زبانشناسی جدید» (علماللغة الحدیث) اختصاص یافته و هر بخش شامل یک مقدمه با هشت فصل و نتیجهگیری است (شکل 1).
شکل 1 تصویر جلد کتاب فقهاللغةالعربیة و علماللغة الحدیث
ارزیابی ساختاری کتاب
نقد دانشی است که معیارهای سنجش را در اختیار منتقدان قرار میدهد تا به کمک آن بتوانند عادلانه و عاقلانه سره را از ناسره تشخیص دهند. نقد و بررسی یک اثر صرفاً به ذکر نقاط ضعف آن محدود نمیشود و اگر غیر از این باشد، در برداشت خود از مفهوم نقد دچار اشتباه و خلل شدهایم. لذا، شایسته است در کنار اشاره به کاستیها و نقاط ضعف کتاب فقهاللغةالعربیة و ...، به بیان جنبههای مثبت آن نیز بپردازیم.
برای ارزیابی اثر از ابعاد و زوایای مختلف، ابتدا ساختار ظاهری آن ازجمله طراحی جلد، صفحهآرایی و پاراگرافبندی را بررسی میکنیم، سپس به ساختار محتوایی آن میپردازیم.
الف) ارزیابی ساختار ظاهری
اهمیت مفهوم و محتوای یک اثر بیش از ظاهر آن است؛ اما این بدان معنا نیست که شکل ظاهری اثر در جلب توجه مخاطب نقشی ندارد. تنظیم مؤلفههای صفحهآرایی کتاب، مانند حروفنگاری، طراحی روی جلد، قواعد نگارشی و ویرایشی، شناسه، سخن ناشر و تنظیم فهرست مطالب، سخن مؤلف (پیشگفتار)، مقدمه، فصلبندی و نتیجهگیری از نخستین مواردی است که توجه مخاطب را به خود معطوف میکند؛ آنگاه خواننده بر اساس دادههای ظاهری، به مطالعۀ مطالب کتاب میپردازد.
1. طراحی جلد و رنگآمیزی کتاب
جلد تنها کاربرد حفاظتی کتاب نیست؛ بلکه نحوۀ آرایش و طراحی آن اهمیت دارد و بیتردید نمایندۀ محتوای درون متن بهشمار میرود و در جلب نظر مخاطب، نقش بسیار مؤثری ایفا میکند. «طرح روی جلدی که هنرمندانه طراحی شده است بر جذابیت کتاب میافزاید و مقبولیت و پذیرش آن [را] در جامعۀ مخاطبان افزایش خواهد داد» (منصوریان، 1392: 15). بنابراین، طرح روی جلد اثر، صحافی[4] و رنگگزینی[5] آن باید بهگونهای صورت پذیرد که ارتباط نسبتاً نزدیکی با متن و هدف مؤلف داشته باشد. همانطور که نوع پوشش انسانها بازگوی عقاید و افکار آنان است، جلد کتاب نیز بهمنزلۀ پرچمی است که فحوای گفتههای درونش را به صورت رمزی به نمایش میگذارد. بر این اساس نباید در انتخاب طرح و رنگبندی آن سهلانگاری کرد.[6]
در رنگبندی جلد کتابِ فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث از چهار رنگ زرد، قهوهای، مشکی و سفید استفاده شده است. رنگ غالب به ترتیب زرد و قهوهای است. در میان رنگهای روی جلد، رنگ زرد بیش از سایر رنگها خودنمایی میکند و نگاه را به سوی خود میکشاند. از نظر روانشناسی این رنگ حالت تحریککنندۀ ذهنی و هوشی دارد و شدیداً سبب تقویت فکر انسان و آرامش و خوشحالی وی میشود. اثر تحریککنندگی رنگ زرد بر فشار خون و تنفس کمتر از رنگ قرمز است. این رنگ، رنگی روحانی، ایدئال، فیلسـوفی و تحریـککنندۀ فکر و آرامبخش برخی حالات عصبی است (استوار، بیتا: 28). انتخاب رنگ قهوهای و سیاه در کنار رنگ زرد بیانگر ابهام و ناآشنایی ذهن مخاطب از دانش زبانشناسی عربی است که تلاش میشود با مطالعۀ مباحث کتاب کم کم به روشنی و وضوح دست یابد.
عنوان کتاب به دو زبان عربی (بر روی جلد) و انگلیسی (بر پشت جلد)، با رنگ سفید و حاشیۀ سیاه در بین رنگهای نسبتاً تیرۀ زمینۀ جلد، خودنمایی میکند. رنگ سفید بهتنهایی بیانگر پاکی، قداست و روشنی است؛ اما «استفاده از رنگ سیاه و سفید در کنار هم باعث میشود که فرد از درون آرامش یابد و عدم تعادل و توازن وی از بین برود» (لوشر، 1373: 99)؛ از این نظر، کتاب امتیاز ویژهای دارد و از لحاظ روانشناسی زمینة آمادگی ذهنی مخاطب پیش از مطالعة مباحث کتاب فراهم میشود.
2. صفحهآرایی و پاراگرافبندی
صفحهآرایی[7] یعنی «برنامهریزی برای رسیدن به بهترین راه ارتباط بصری با مخاطب» (Healey, 2008، به نقل از افشار مهاجر، 1391: 7) که قدمت این هنر به زمان پیدایش خط یعنی دورۀ سومریها باز میگردد و هدف از استفادۀ آن در مقالات، کتب و مجلات و غیره، افزایش سطح کیفیت انتقال مطالب از طریق شکل ظاهری است (بهروزیفر، 1391: 2 و 10).
کتاب حاضر از نظر صفحهآرایی ـ ارائۀ صفحاتی حاوی اطلاعات مورد نیاز که به کتاب هویت علمی میدهد، نوع چینش نام کتاب و عنوان فصلها در بالای صفحات، شمارهگذاری صفحات (جز صفحۀ اول هر فصل که بر اساس شیوۀ مرسوم شمارهگذاری نمیشود) ـ امتیاز نسبتاً خوبی دارد؛ البته در بخشهایی از آن مانند حروفنگاری نکتههای مهمی یافت میشود که در صفحات بعدی به آن توجه خواهد شد.
اندازۀ خط سطرهای کتاب برای مطالعة دانشجویان مناسب است؛ اما به اندازۀ مناسبِ حاشیۀ صفحات (حاشیۀ سمت راست، چپ و پایین) و تعداد سطور هر پاراگراف توجه چندانی نشده است. طولانی شدن پاراگرافها در حد یک صفحه و یا سه چهارم صفحه از نقاط ضعف این کتاب بهشمار میرود.
3. قواعد ویرایشی و نگارشی
پژوهشگر و نویسنده، در هر نوشتهای باید از نظر قواعد نگارشی و ویرایشی مطابق با دستور زبان عمل کند. در کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث با توجه به اینکه به زبان عربی نگاشته شده، برخی از قواعد نگارش و ویرایش زبان عربی در بسیاری از سطور رعایت نشده است.
این کتاب بهعنوان منبع درسی، علاوه بر آنکه مباحث زبانشناسی را میآموزد بهصورت غیرمستقیم نیز آیین نگارش زبان عربی را به دانشجویان یاد میدهد؛ در نتیجه این کمتوجهی و اهمال در قواعد ویرایشی و نگارشی باعث میشود دانشجویان تحت تأثیر قرار گرفته، روند نادرستی را در نگارش حروف عربی در پیش گیرند. گفتنی است این بیتوجهی لزوماً به نویسنده بازنمیگردد، بلکه به ناشر اثر مربوط میشود. زیرا یکی از شاخصهای ارزیابی کتب درسی «میزان رعایت قواعد نگارشی و کیفیت ساختار دسـتوری متن است که بهنحوی به ویراستار ادبی کتـاب نیـز مربـوط مـیشـود» (رضی، 1388: 26). همچنین، باید در حروفچینی حروف زبان عربی دقت کافی مبذول شود. از دیگر موارد نگارشی که باید بدان توجه شود و در کتاب مذکور از آن غفلت شده است، میتوان به برخی موارد اشاره کرد:
همزۀ قطع:همزهای است که برای رهایی از ابتدایبهساکن آورده میشود و در هر جای کلمه و کلام قرار گیرد، خوانده و نوشته میشود (انیسالطباع و انیسالطباع، بیتا: 19 ـ 20). در نگارش عربی، علامت همزۀ قطع حتماً باید گذاشته شود؛ مانند «الأدب». در کتاب حاضر به قواعد نگارشی آن چندان دقت نشده است؛ مانند «اللغة العربیة مفتاح لکنوز العلوم الاسلامیة و یجب علینا ان نعید ... قائد الجمهوریة الاسلامیة فی ایران» (در صفحة هشت و نیز صفحات 1ـ12، 54، 59 و 80).
حرف یاء: در نگارش حروف جر مانند «إلی» و «علی» از «یاء» نقطهدار استفاده نمیشود. در این کتاب گاه به این نکته توجهی نشده است: «و قد ترجم إلی الإنجلیزیة بعد مدة من انتشار ... » در صفحة 89 و « ... أن یطوّر نظریاته اللغویة القائمة علی هذه القواعدیة ... » در صفحة 110. از دیگر مواردی که نحوۀ نگارش صحیح حرف یاء در آن رعایت نشده است، عبارتاند از: «و کلّ هذه الأعمال اللغویة کانت تضفی إلی ذلک نقدات لغویة أخری و تثری من عمل المعجمات» در صفحة 64؛ «الذی هو ثمرةُ غرسک المستطاب لیبقی ذُخراً وذکری... » در صفحة هفت؛ «حقل یتناول فقه اللغة العربیة ونظمها من منظار ینحو منحیً لغویاً ... » در صفحة 1؛ « ... حیث أعطاها الله ـ سبحانه وتعالی ـ للإنسان ... » در صفحة 4 و نیز نک:صفحات 58، 84، 120، 134، 144.
تاء مربوط:«تائی است که به هنگام ساکن «هاء» و در صورت پذیرفتن حرکات سهگانه و اتصال به واژۀ بعدِ «تاء» تلفظ و دو نقطه نیز بالای آن قرار داده میشود» (عبدالغنی، بیتا: 28ـ29). در کتاب مذکور، در نگارش این حرف و قرار دادن دو نقطه بالای آن گاهی کمتوجهی شده است، مانند «قد ذکرت له معادلات ثلاث رئیسیه ... » در صفحة 10 و «إنّ العمل عند سیبویه لا علاقه له بالمفهوم اللاتینی: ... » در صفحة 49.
عدم فاصلۀ واو عاطفه با واژۀ پس از خود:در نگارش زبان عربی میان واو عاطفه و واژۀ بعدی نباید فاصلهای وجود داشته باشد (ضیغمی، 1393: 88). در این کتاب رویۀ یکسانی در پیش گرفته نشده، به صورتی که در برخی از صفحات رعایت شده و در بیشتر مواقع رعایت نشده است؛ مانند صفحات پنج تا هشت، 1ـ18 و 84ـ85 .
فاصلۀ بین واژگان مستقل:در هر زبانی باید بین واژگان مستقل فاصله وجود داشته باشد. در کتاب مذکور، معمولاً واژگانی که به تاء مربوط و الف ختم شدهاند با «دستور فاصله» از واژۀ بعد از خود جدا نشده و متصل آمدهاند. این اشتباه مربوط به بخش تایپ و حروفچینی است؛ مانند «ماأرسلنا ... » (ص 7)؛ «قولة لاإله إلا ... » (ص 9)؛ « ... الشیخ رضـیالدین الأستـرآبادی ... » (ص 10)؛ «... ـ علیـهالسلام ـ ... » (ص 53)؛ «... لکنّه لایوجد ... » (ص 61)؛ «...بمنزلةالحرف الواحد ... » (ص 65).
قرار گرفتن علامت تشدید روی حرف مورد نظر:علامت تشدید باید دقیقاً روی حرف موردنظر قرار گیرد. در این زمینه حروفچینی کتاب در بسیاری از موارد بهدرستی انجام شده است؛ البته در اندک مواردی، تشدید به اشتباه بر روی حرف قبل یا بعد واقع شده است؛ مانند «و مّما لا شک فیه ... و هناک آخر یعدّ مّمن اختطّوا ... » (ص 52)؛ «.. و أبی أصحاب المعاجم إلاّ أن یقفوا ... » (ص 76)؛ و «ویمکن ترجمتها توحیدیاّ...» (ص 104).
عدم فاصلۀ علایم سجاوندی با واژۀ پیش از خود:استفادۀ بجا از علایم سجاوندی باعث افزایش همبستگی مطالب میشود و در درک مخاطب نقش مهمی ایفا میکند. در نگارش نباید میان علایم سجاوندی و کلمۀ قبل از آن فاصلهای باشد. این نکته در کتاب حاضر بهخوبی رعایت شده است، به جز در برخی از صفحات؛ مانند « ... السؤال و الاستفهام الحقیقی؛ ... » (ص 11).
علامت تشدید إنّ و أنّ:در نگارش این دو حرف حتماً باید ضمن قرار دادن علامت همزه ـ متناسب با جمله ـ علامت تشدید نیز بر روی حرف نون گذاشته شود. در این کتاب در اندک مواردی رعایت نشده است؛ مانند صفحات 7ـ10 و 65.
قرار دادن علامت کاما (،) پس از صفت پسین هذا و هذه:هرگاه نویسنده در کلام خویش از صفات پسین «هذا» و «هذه» استفاده کند باید جهت تسهیل درک معنای مورد نظر، در نگارش پس از آن علامت کاما قرار دهد و در صورت شفاهی بودن گفتار پس از آن مکثی کند تا شنونده متوجه مطلب شود؛ ازجمله: «کما قسّم معجمه هذا إلی أقسام و فصول، ...» (ص 58)؛ و «وکانت حرکته المعجمیة هذه قد أثّرت علی الحرکة المعجمیة...» (ص 61).
مواردی که بدان اشاره شد از اشتباهات تایپی بهشمار میرود که رعایت نکردن برخی از موارد باعث خلل در خواندن و فهم مطلب میشود؛ اما از نظر صرفی ـ نحوی نیز در برخی از عبارات ایراداتی مشاهده میشود، مانند «للمفردات العربیة» در صفحة 58 که به اشتباه «لمفردات العربیة» ذکر شده است. البته شاید بتوان آن را هم از اشتباهات تایپی بهشمار آورد. همچنین، در جملۀ «و أصبح الباحث عن مفردة لغویة أو اصطلاح من المصطلحات العلمیة، أو اسم علم من الأعلام أو بلدة من البلدان یستطیع الرجوع إلیها» (ص 53)؛ به دلیل فاصله افتادن میان أصبح و خبر آن (فعل یستطیع)، بهتر است که فعل أصبح مجدداً تکرار شود؛ بدینصورت: أصبح ... أصبح یستطیع ... .
4. پاراگرافبندی مناسب
همانطور که پیش از این اشاره شد، ساختار ظاهری کتب درسی دانشگاهی در بازدهی مطالعه و یادگیری دانشجویان اهمیت بسزایی دارد. طبق گزارش مؤسسۀ ملی آموزش،[8] خواندن اساسیترین راه ورود به یک مطلب و یادگیری آن است؛ لذا ارائۀ مطالب آموزشی درسی و حجم آن باید بهگونهای صورت پذیرد که جذابیت داشته باشد و مانع فهم مطلب نشود (فردوسیپور، 1391: 48).
پاراگرافبندی متن از مواردی است که علاوه بر تأثیرگذاری ظاهری، در درک و فهم بهتر مطالب درسی نیز مؤثر است. یک متن علمی ـ آموزشی از نظر ظاهری، ترکیبی از چند بند مرتبط به یکدیگر است؛ «در هر پاراگرافی نیز، فکر اصلی از جهتی، توضیح، تفسیر و تأیید میشود» (سمیعی، 1378: 37). در کل، پاراگرافبندی متن باعث انسجام، سازماندهی ذهنی مطالب درسی، آراستگی و نظمبخشی میشود. این امر دانشجو را در درک بهتر یاری میدهد و مانع از خستگی و انزجار وی میشود.
در ایـن کتاب تا حـد بسیـار کمـی از پاراگرافبندی مناسب بهره جسته شده است؛ مـانند صـفحۀ 122 که مـطالب در چهار بند شش سطری ارائه شده است و نیز در صفحات 7ـ8 ، 11ـ14، 16ـ17، 19ـ20؛ 23، 25ـ26، 37ـ39، 41، 47، 67ـ68، 74ـ73، 75ـ77، 80 و 97. به طور کلی، همانطور که آمد، نقاط ضعف و قوت پاراگرافبندی اثر متوجه نویسندة آن نیست.
در بیشتر صفحات حجم یک بند زیاد و خستهکننده است، بهطوری که اندازۀ آن به یک صفحه و یا گاهی نیز به یک و نیم صفحه میرسد؛ مانند صفحة 1ـ4، 9ـ10، 15، 18، 21، 27ـ36، 40، 44ـ46، 47ـ50، 64ـ65، 66، 84 ، 89ـ88 ، 103ـ104، 121، 133 و 149ـ148.
همانطور که اشاره شد تقسیم مطالب آموزشی به بندهایی با اندازۀ مناسب نهتنها بُعد زیبایی صفحات کتاب درسی را پررنگتر میسازد، بلکه به یادگیری دانشجو نیز سرعت میبخشد. «اهمیت این فن نوشتاری [پاراگرافبندی] از آن روست که نویسنده و به دنبال آن خواننده از طریق پاراگرافبندی است که ریتمیک (آهنگین) بودن و پیوستگی مطالب یک نوشته را درک میکند» (فردوسیپور، 1391: 50).
5. واژهنامه
هر دانشی با اصطلاحات و مفاهیم ویژهای همراه است که دانستن آن برای درک بهتر دانش مورد نظر ضروری است. چه خوب است هر کتابی که تألیف میشود یک فرهنگ اصطلاحات دو یا چند زبانه داشته باشد تا مخاطب بهراحتی به معادل لاتین و غیرلاتین اصطلاحات دسترسی یابد. این امر نهتنها بر ارزش علمی کتاب میافزاید، بلکه مخاطب را از مراجعه به فرهنگ اصطلاحات متعدد و صرف وقت بسیار جهت یافتن معادل باز میدارد.
به بیانی دیگر، مؤلف با گردآوری مجموعه اصطلاحاتی که در میان مطالب علمی ـ آموزشی آمده است، مانع از اتلاف وقت خواننده میشود؛ ضمن آنکه بر سطح علمی تألیف خویش میافزاید. «معادلسازی برای اصطلاحات تخصصی نیز در کتابهای درسی اهمیت بـسیاری دارد که کیفیت آن باید ارزیابی شود و مشخص شود که آیا نویسنده در واژهگزینی و معادلیابی موفق بوده است یا نه؛ بهویژه در اصطلاحات کتابهای علوم انسانی که معمولاً از زمینههای فکری و فرهنگی جامعهها سرچشمه میگیرد. ارائۀ تعریفی گویا از معادلهای برگزیده در پایان کتاب میتواند از محاسن کتاب شمرده شود» (رضی، 1388: 26).
کتاب مورد بحث نیز از این امر مستثنا نیست و نویسنده معادلات لاتین و عربی اصطلاحات فقهاللغة و زبانشناسی نوین را ـ که در خلال مطالب کتاب مطرح شده است ـ با عنوان «فهرس المصطلحات» (ص 159ـ164) به آخر کتاب ضمیمه کرده است. این مطلب بیانگر توجه نویسنده به اهمیت واژهنامه در کتاب علمی ـ به ویژه کتاب درسی ـ است؛ در نتیجه بخش اصطلاحات کتاب از نقاط قوت آن به شمار میرود؛ البته از نظر نگارش و معادلآوری خالی از اشکال نیست. مثلاً برای برخی از اصطلاحات عربی معادل فارسی آورده و برای برخی دیگر به همان توضیح به زبان عربی بسنده کرده است، در حالی که باید یکی از روشها کنار گذاشته شود و یا هر دو به کار رود؛ بدین معنا که برای هر اصطلاح انگلیسی دو معادل فارسی و عربی آورده شود.
اکنون به ذکر نمونههایی از اصطلاحاتی که معادل فارسی برای آن آورده شده است، بسنده میکنیم؛ مانند «السلوک النفسانی ـ باورهای نفسانی؛ المجرد ـ فوق الصیاغة ـ بالای ساختار» (ص 59)؛ «و السهولة (فی تعلّم اللغات) (آسان)؛ دائرةالمعارف (الموسوعة العلمیة) ـ شناخت پایهای؛ علم المعرفة ـ المعرفة العامة ـ لغت شناخت؛ جذور الکلمات ـ الاشتقاقی ـ ریشۀ لغات؛ اللغة المتعلّمة ـ (الأجنبیة) ـ (بیگانه)؛ صعوبة (فی تعلّم اللغات) ـ دشواری» (ص 60).
پیروی نکردن از روشی یکسان، از ارزش علمی ـ آموزشی کتاب درسی میکاهد. چنین کتابهایی با توجه به میزان اهمیتشان در امر یاددهی و یادگیری، باید نظم داشته باشند و شیوۀ معینی در سراسر کتاب دنبال کنند. بنابراین، این بخش از کتاب ضمن آنکه از نقاط حسن و قوت به شمار میرود؛ به خاطر سهلانگاری و بیتوجهی در نحوۀ ارائه، خالی از عیب نیست. البته اگر مؤلف در تهیۀ بخش واژهنامه سعی داشته است برای فهم بهتر مخاطب به معادل فارسی برخی از اصطلاحات اشارهای داشته باشد، این راهکار وجود داشت که معادل فارسی را در پاورقی ذکر کند تا نظم ارائۀ یکدست اصطلاحات به هم نریزد.
ب) ارزیابی ساختار محتوایی کتاب
همانطور که گفته شد، نویسندۀ کتاب درسی دانشگاهی باید با دید وسیعی عناصر اصلی موضوع اثر را عنوانبندی کند. نگارندگان در خصوص نقد فصلبندی و عنوانبندی کتاب مذکور در بخش نخست (فقهاللغة)، با مراجعه به کتابهای عربی در این حوزه دریافتهاند که نویسنده در مطرح کردن مباحث اساسیِ کاملاً مرتبط با فقهاللغة و زبانشناسی عربی مانند ویژگیهای زبان عربی (تضاد، ترادف، اشتقاق و غیره)، لهجههای موجود در این زبان، اشاره به دیگر زبانهای همخانوادۀ زبان سامی و معرفی کتب مهم در زمینة فقهاللغة چندان موفق نبوده و مباحثی که وی در کتاب خود مطرح کرده، با وجود اهمیت آن، کمتر پاسخگوی نیاز دانشجویان جهت آشنایی با دانش فقهاللغة است.
ارزیابی نگارندگان از کتاب درسی مذکور چنین است که با توجه به قسمت «سخن سمت»، کتاب درسی حاضر برای درس «فقهاللغة»، دورۀ کارشناسی به ارزش 2 واحد تدوین شده است؛ بنابراین عنوان کتاب و مطالب مطرحشده در آن با سرفصل تعیینشده از سوی انتشارات و گروههای عربی دانشگاهها مطابقت ندارد.
نویسنـدۀ کتـاب ـ با توجه به عنوان اثـر ـ قبل از آنکه در فصل اول به شکلگیری دانش فقهاللغة بپردازد باید زبان (اللغة) را برای مخاطبانش ـ که دانشجویان مقطع کارشناسی هستند ـ تعریف کند و چگونگی شکلگیری و کاربرد آن را توضیح دهد و سپس، فقهاللغة و علماللغة را ـ که دو مـوضـوع اصلـی کـتاب بـهشمـار مـیروند ـ از جنبـة زبانشناسی و اصطلاحی تعریف و تفاوتهای میان آنها را بیان کند؛ آنگاه زمینه برای ورود دانشجو به مکاتب فقهاللغة و کتابهای بارز در این حوزه آماده میشود. گفتنی است نویسنده به معرفی دقیق اولین تألیفاتی که در حوزۀ فقهاللغة عربی انجام پذیرفته، مانند کتاب الصاحبی فی فقه اللغة العربیة و مسائلها و سنن العرب فی کلامها اثر ابنفارس، فقه اللغة و سر العربیة ثعالبی و الخصائص ابنجنی نپرداخته است و به جای آن در فصلی جداگانه به بررسی کتب نحو و آثاری پرداخته است که در درجۀ دوم اهمیت قرار دارند. این نکته در صفحات 25، 38، 41 و 44 دیده میشود. البته نویسنده در راستای آشنایی با منابع گوناگون به نکته مهمی اشاره کرده است که در سطور بعد یادآوری میشود.
در ضمن مؤلف با جداسازی فقهاللغة العربیة از علماللغة الحدیث بهطور غیرمستقیم بر آن است که این دو دانش خلاف تصور گذشتگان و برخی از زبانپژوهان معاصر ـ که هر دو را یک چیز قلمداد کرده و میکنند (بدیع یعقوب، 1982: 29) ـ و نیز جدای از یکدیگرند و نمیتوان هر دو را ذیل یک مفهوم قرار داد؛ اما به موارد اختلاف این دو اصطلاح و نظر زبانپژوهان در این باره اشارهای نکرده است.
در این بخش از مقاله بهطور دقیق به بررسی محتوایی کتاب خواهیم پرداخت و با توجه به اینکه فحوای هر اثر علمی اهمیت بسیاری دارد، مطالب ارائهشده در کتاب مورد نظر را از پنج جهت (موضوع و اهمیت اثر، دستاوردها و نوآوریهای اثر، منابع و استنادات اثر، میزان انطباق عنوان اثر با محتوا و میزان کارآمدی مباحث جهت تدریس) بررسی میکنیم، ضمن آنکه به موارد ضعف و قوت هر بخش نیز اشاره خواهیم کرد:
1. موضوع و اهمیت اثر
مهمترین اصل در ارزیابی یک کتاب درسی دانشگاهی، انتخاب موضوع و عنوان مناسب است. در این راستا، محققان چند معیار ارائه کردهاند؛ ازجمله جدید و نو بودن موضوع، مفید بودن و داشتن عنوان مناسب (مشکینفام، 1386: 20ـ21) که در ادامه با موضوع کتاب مذکور مطابقت خواهیم داد:
جدید و نو بودن موضوع.از آغاز قرن بیستم، شالودههای نظری جدیدی برای بررسی زبان فراهم آمد و زبانشناسی وارد مرحلۀ جدیدی شد. تاکنون در این زمینه کتابها و مقالات بسیاری به زبان فارسی و عربی به رشتۀ تحریر درآمده است؛ ولی در رابطه با کتب درسی زبانشناسی قدیم و جدید عربی، جز کتاب درسی حاضر و کتاب شکیب انصاری (1387) مورد دیگری یافت نشده است که فارسیزبانان به زبان عربی نگاشته باشند. بنابراین، اقدام مؤلف اثر ضمن آنکه موضوع کتابش تکراری است، در حوزۀ ارائۀ کتاب درسی برای دانشجویان رشتۀ عربی جدید است.
مفید بودن موضوع. مفید دانستن امری کاملاً نسبی است. افراد با توجه به وسعت دایرۀ اطلاعاتی خویش، موضوعی را مفید و یا غیرمفید مینامند. البته بدیهی است معلوماتی که در کتاب حاضر برای تدریس دو واحد زبانشناسی در مقطع کارشناسی ارائه شده، برای دانشجویان مفید خواهد بود. بنابراین میتوان مطالب کتاب مذکور را درخصوص تاریخچۀ فرهنگنویسی زبان عربی و معرفی مکاتب زبانشناسی نوین برای دانشجویی که نخستین بار با آن مواجه میشود، مفید شمرد. این کتاب انگیزهای است تا دانشجو به دنبال مطالعه و بررسی مباحث مرتبط با زبان برود.
داشتن عنوان روشن و مناسب. اگرچه ـ همانطور که بیان شد ـ موضوعی که در سرفصل برای این درس تعیین شده، «فقهاللغة» است و موضوع انتخابی کتاب فراتر است، اما مباحثی که در دو بخش جداگانۀ کتاب آمده است، کاملاً با عنوان همخوانی و تناسب دارد.
2. دستاوردها و نوآوریهای اثر
کتاب درسی حاضر، بهدلیل آنکه بسیاری از اصول آموزشی مانند تهیۀ یک خلاصه در انتهای هر بخش و تنظیم تمرین (پرسش از مباحث ارائهشده به صورتهای مختلف و یا پیشنهاد یک موضوع برای پژوهش خارج از کلاس دانشجو) (ملکی، 1387: 212) را رعایت نکرده و بدان توجهی نداشته است، بهعنوان یک کتاب درسی برای تدریس
در دانشگاه خالی از نوآوری است. علاوه بر این، در رابطه با نحوۀ ارائۀ مطالب و تقسیمبندیهایی که نویسنده انجام داده نیز نوآوری قابل توجهی مشاهده نمیشود.
البته نویسنده به نکته مهمی اشاره دارد و آن این است که در پایان هر دو بخش اصلی کتاب، خلاصهای از مطالب مطرح را تحت عنوان اصلی: «الخاتمة» و عنوان فرعی: «نتائج البحث فی فقه اللغة العربیه» (بخش نخست) و «عرض نتائج البحث و آفاق المستقبل اللغوی» (بخش دوم) در دو تا چهار صفحه ارائه داده و برخی نکات اصلی را شمارهگذاری
کرده است. این گام مثبت نویسنده، صرفاً شیوهای برای ارائة اطلاعات سودمند در زمینة زبانشناسی به مخاطب محسوب میشود و نه شیوة آموزشی موفق در حوزة دانش زبانشناسی.
3. منابع و استنادات اثر
در تألیف کتب و منابع درسی دانشگاهی یکی دیگر از نکتههای بااهمیت که باید بدان توجه شود، منابعی است که مؤلف از آن استفاده میکند و افکار خویش را با استناد بر آن بیان میکند. بنابراین، «کمتر پژوهشگری میتواند ادعا کند که آنچه را که نوشته است تنها زاییدۀ اندیشۀ خود اوست» (عسکری، 1393: 85)؛ زیرا هر کس با مطالعۀ آثار موثق گذشتگان است که به اطلاعاتی دست مییابد، آنگاه با تجزیه و تحلیل معلومات بهدستآمده به ارائۀ اندیشهای نو میپردازد و هر چه طیف بهرهگیری از منابع و جستوجو در میان آنها بیشتر باشد، ارزش و اعتبار علمی کتاب درسیِ تألیفشده نیز افزایش خواهد یافت (زرینکوب، 1351: 13).
آنچه مهم است ویژگی منابعی است که مؤلف از آنها استفاده کرده است؛ زیرا تمام منابع بهکار رفته در یک اثر علمی از نظر ارزش و اعتبار در یک درجه واقع نمیشوند. بنـابراین، مـتناسب با میزان ارتباطشان با موضوع ـ به قول شوقی ضیف (1972: 237) ـ به دو دسته مصادر و مراجع تقسیم میشوند؛ بدین صورت که از دستۀ اول (مصادر): منابع اصلی و کاملاً مرتبط و از دستۀ دوم (مراجع): منابع فرعی و با میزان ارتباطی کمتر از دستۀ اول برای تألیف اثر علمی و توسعۀ گسترۀ اطلاعات مؤلف استفاده میشود.
مؤلف کتاب حاضر، مصادر و مراجع مورد استفاده را به چهار دسته مصادر عربی، نسخ خطی عربی، مصادر فارسی و مصادر لاتین تقسیم و از 69 منبع استفاده کرده است که برای یک کتاب درسی با حجم حدود 150 صفحه مناسب است؛ اما نکته قابل توجه آن است که وی در بهرهگیری از منابع عربی کتابش تنها به کتاب معجم الخطأ و الصواب از امیل بدیع یعقوب مراجعه کرده است، در صورتی که امیل بدیع یعقوب تألیف دیگری با عنوان فقه اللغة العربیة و خصائصها دارد که مؤلف کتاب درسی ـ به دلایل نامعلوم ـ به آن مراجعه نکرده است. همچنین، وی از کتب معتبر مربوط به فقهاللغة مانند فصول فی فقه العربیة از رمضان عبد التواب، علم اللغة از علی عبدالواحد وافی و علم اللغة التطبیقی و تعلیم العربیة از عبده الراجحی بهره نجسته است. با وجود این، این کتاب بهدلیل ویژگیهای منحصربهفرد خود ازجمله زبان سادۀ آن میتواند برای تدریس به دانشجویان کتاب مناسبی بهشمار رود.
در بخش دوم کتاب نیز مؤلف سعی کرده تا مبحث زبانشناسی جدیدی را به زبان عربی ارائه دهد؛ اما به منابع عربی که در این خصوص نوشته شده، مراجعهای نکرده است؛ مانند علم اللغة مقدمة للقارئ العربی از محمود السعران، توطئة لدراسة علم اللغة از التهامی الهاشمی، علم اللغة العام از سوسور، البحث اللغوی بین التراث وعلم اللغة الحدیث از علی زوین و کتب معتبر دیگری که در این زمینه نگاشته شده است.
نکتۀ دیگر آنکه مؤلف از مقالات، پایاننامهها و همایشهایی که در این زمینه بهوفور یافت میشود هیچ بهرهای نجسته است و در فعالیتهای علمی و بهخصوص کتب درسی ـ بهعنوان اصلیترین منبع آشنایی دانشجو با دیگر منابع موجود ـ جای خالی آن احساس میشود. از این رو، میتوان گفت کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث از نظر منابع و مستندات ضعیف است. گرچه نویسنده محترم طی مطالب اثرش، به طور غیر مستقیم، منابع زبانشناسی عربی و لاتین را معرفی مینماید؛ در نتیجه مخاطب خود را (دانشجویان مقطع کارشناسی)، به روش متفاوت از دیگر کتب درسی ـ که غالباً در پایان فصل یا بخش کتاب، منابعی را تحت عنوان «برای مطالعه بیشتر» معرفی میکند ـ با کتابهای متعدد آشنا میسازد؛ مانند صفحههای 98، 113 و 120 و گاه آنها را با یکدیگر مقایسة ضمنی میکند، مانند صفحه 98. این شیوه از معرفی منابع، نهتنها یکنواختی را از متن میزداید، بلکه دقت و توجه مخاطب به متن را بیشتر کرده، وی را با شخصیتهای مطرح در حوزه زبانشناسی تا حدی آشنا میکند.
4. میزان انطباق عنوان اثر با محتوا
یکی از معیارهای ارزیابی مطالب کتاب درسی بررسی انسجام محتوایی فصول و یا دروس ارائهشدۀ متناسب با مقطع تحصیلی مخاطبان اصلی کتاب است. فهرست مطالب با در برداشتن عناوین اصلی و فرعی، ضمن آنکه مسیر نویسنده را در طول کتاب برای خواننده روشن میسازد، میزان تسلط و اشراف وی بر موضوع اثر را به نمایش میگذارد. لذا، یکی از مهمترین معیارهای ارزیابی، دانش همهجانبۀ نویسندۀ اثر بر عناصر اصلی موضوع است (عسکری، 1393: 79). به بیان دیگر، ساختار عنوانبندی بازتابی از میزان اطلاعاتی است که نویسنده در طول کتاب سعی دارد به آن بپردازد (لیپونکا، 1385: 151).
فصلبندی دقیق و متناسب در آثار علمی منوط به گسترۀ مطالعات و دانش نویسنده است. بنابراین، نویسنده پس از مطالعۀ گسترده پیرامون موضوع و بررسی عناوین در آثار مشابه میتواند عنوانبندی مناسب و منطقی را دنبال کند (شلبی، 1974: 33 و 35؛ مشکینفام، 1386: 26؛ الجبوری، 1993: 48).
نویسندۀ کتاب فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث، مطالب کتاب را به دو قسمت اصلی و هر قسمت را به هشت فصل به همراه نتیجهگیری تقسیم کرده است، اما از طرح مباحث اساسی و ضروری علم فقهاللغة ـ همانگونه که قبلا ًهم بیان شد ـ غفلت کرده است و از این رو، بین عنوان اثر بهویژه بخش نخست (فقه اللغة العربیة) و محتوای آن هماهنگی و انسجام برقرار نیست. برای نمونه، فصل اول از بخش نخست با عنوان «لمحة تاریخیة فی نشأة فقه اللغة العربیة و تطوّر علم المعجمات» آغاز شده و پیش از پرداختن به زبان و کارکرد آن و نظر زبانشناسان قدیم و جدید دربارۀ شکلگیری آن، مستقیماً به فقهاللغة عربی پرداخته است و در فصول دیگر، به مسئلۀ تدوین دستور زبان عربی و فرهنگنویسی بسنده کرده است. گویا فقهاللغة عربی به همین مباحث محدود میشود، بهویژه در فصل پنجم که به اولین کوششها در زمینۀ فرهنگنویسی و معرفی مکاتب آن میپردازد، انتظار میرود که تلاشهای فرهنگنگاری خلیل، جوهری و زمخشری ذیل آن بررسی شود؛ ولی خلاف تصور برای هر یک فصلی جداگانه درنظر گرفته شده و در عوض، به مباحث مهم فقهاللغة عربی، مانند بررسی زبان فصیح و عامیانه، ویژگیهای زبان عربی و اولین تلاشها در زمینۀ زبانشناسی عربی و نخستین کتابها در این زمینه توجه نشده است.
همچنین فصل دوم (ظواهر اللحن والفروق اللغویة فی المجتمع العربی و الإسلامی) و سوم (معالجة اللحن و الأخطاء اللغویة و أثرها فی تعلّم اللغات و تعلیمها) مباحث و
محتوای مشابهی دارند؛ در حالی که مؤلف میتوانست هر دو فصل را در یک فصل
ارائه دهد.
5. میزان کارآمدی مباحث جهت تدریس
با توجه به نکتههایی که در صفحات پیشین درخصوص کتب درسی دانشگاهی بیان شد و تجربهای که نگارندگان (بهعنوان استاد و دانشجو) در طول ترم داشتهاند، کتاب درسی فقه اللغة العربیة و علم اللغة الحدیث جهت تدریس در مقطع کارشناسی بازدهی مناسبی را بنا بر برخی دلایل در پی نخواهد داشت؛ ازجمله:
ـ استفاده از عبارات پیچیده: یکی از مهمترین اصولی که مؤلف کتب درسی باید به آن توجه بسیار داشته باشد این است که نهایت تلاش خویش را جهت بیان سلیس و روان مطالب بهکار بندد. وی باید در طول تدوین، به سطح علمی مخاطبان اثر خود دقت لازم را مبذول دارد.
ـ بهره نبردن از شیوههای مناسب یاددهی ـ یادگیری: مانند ارائۀ مطالب آموزشی به کمک نمودارهای درختی که «به درک ساختار کتاب و نیز توالی و رابطۀ میان مطالب کمک میکند» (ملکی، 1387: 208). واضح است که استفاده از نمودار و تصاویر در فرایند یاددهی و یادگیری بسیار مؤثر واقع میشود. برای نمونه میتوان در صفحۀ 10 کتاب ـ که مقدمۀ سخنِ فصل اول است ـ سه معادل اصلی (علم باللغة، علم بمتناللغتة و علم بأسراراللغة) مطرحشده برای فقهاللغة را با کمک علامت فلش یا در قالب نمودار درختی بسیار ساده چنین ارائه کرد:
نمودار 1 معادلات اصلیِ فقهاللغة
همچنین در صفحات 111 و 112 درخصوص تقسیمبندی سه مکتب زبانی ـ جهت تسهیل یادگیری و آمادهسازی دانشجو پیش از ورود به مکاتب به صورت جداگانه، بهتر آن است که ابتدا تقسیمبندی سادهای با استفاده از علامت کروشه یا فلش یا نمودار درختی عـرضه کرد. در خاتـمۀ هر بخش نیز (صفـحات 78ـ81 و 142ـ143) نویسنده این امکان را دارد که نکتههای اصلی و عصارۀ سخنان خویش را به شکل پیشنهادی ارائه دهد که به یادگیری بهتر مطلب بینجامد.
ـ پیروی نکردن از سیر منطقی در ارائۀ مطالب: نحوۀ ارائۀ مطالب کتاب بهگونهای است که برای دانشجوی مقطع کارشناسی و حتی مقطع کارشناسی ارشد جذابیت لازم را نداشته و برای وی خستگی به همراه دارد. از مهمترین دلایل این امر آن است که در نحوۀ ارائۀ فصلها و عناوین از سیر منطقی لازم و متناسب با مباحث اساسی زبانشناسی قدیم و جدید پیروی نشده است.
ـ بیتوجهی به مباحث ضروری فقهاللغة: پیش از این اشاره شد که نویسنده در مباحثی که ذیل عنوان «تقدیم الکتاب: مقدمه» ارائه کرده، هیچ گونه اشارهای به مبحث «نشأة اللغة» و «نشأة اللغة العربیة» و فرق بین «فقه اللغة» و «علماللغة» نداشته است؛ در صورتی که مخاطبان اصلی، یعنی دانشجویان، اطلاعات کافی در این زمینه ندارند و در این کتاب بهعنوان منبع درسی باید به این مباحث توجه میشد. از همین رو، بهتر است با توجه به منابع اصیل عربی که در رابطه با این موضوع نگاشته شده است، رفع نقص شود. همچنین، از مباحث زبانشناسی که باید به آن پرداخته میشد، ویژگیهای مهم زبان عربی مانند تضاد، ترادف، اشتقاق، تعریب و نحت است. این قبیل از مباحث از دیدگاه دانشمندان قدیم در دل فقهاللغة جای میگیرد و اساس مباحث آن را تشکیل میدهد که
در هر صورت، در این کتاب به آن اشارهای نشده است و از نقاط ضعف اثر بهشمار میرود.
ـ تفصیل مباحث غیرضروری: طبق مطالب پیشگفته، در برخی از فصول مانند فصل سوم و چهارم نیاز نیست که صفحات بسیاری به مبحث «اللحن والأخطاء»، «وضع القواعد العربیة» و «مدارس المعجمات اللغویة» اختصاص داده شود. در چهار فصل به نحوۀ شکلگیری فرهنگهای لغت و مکاتب مشهور آن در عربی پرداخته شده است؛ در صورتی که میبایست چنین مباحثی به طور خلاصه و مفید صرفاً جهت آشنایی مختصر دانشجو مطرح و در کنار آن به مباحث مهمتر و مرتبط با فقهاللغة پرداخته میشد. زیرا طولانی بودن چنین مطالبی و پر رنگ کردن مباحث حاشیهای، ذهن دانشجو را خسته میکند و از تمایل وی برای ادامۀ مطالعه میکاهد.
ـ ارائه نکردن منابع عربی: با توجه به اینکه کتاب مذکور در حال حاضر منبع اصلی واحد درسی «فقهاللغة» رشتۀ زبان و ادبیات عربی در دانشگاههای ایران است، باید بخشی از آن به معرفی کتابهای مهم فقهاللغة و زبانشناسی نوین در زبان عربی اختصاص داده میشد تا دانشجو با دیگر منابع عربی در این زمینه آشنا شود و جهت گسترش دایرۀ اطلاعات خویش در چنین حوزههای علمی، به آنها مراجعه کند.
بحث و نتیجهگیری
کتابهای درسی دانشگاهی اساسیترین منابع یاددهی و یادگیری مراکز آموزش عالی کشور شمرده میشود؛ لذا تدوین و طراحی آن اهمیت بسیاری دارد و نقش مهمی در تحقق بخشیدن اهداف نظام آموزشی ایفا میکند. از آنجا که دانشجویان مخاطبان اصلی کتب درسی بهشمار میروند و تأثیرگذاری کتب درسی بر دانشجویان بیش از استادان است؛ لذا باید مؤلفان این دسته از کتاب ها، نهایت دقت را در نحوۀ ارائۀ مطالب درسی مبذول دارند.
یکی از سرفصلهای گروه عربی دانشگاههای سراسر کشور درس «فقهاللغة» در مقطع کارشناسی رشته زبان و ادبیات عربی است. سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) با توجه به هدفی که دنبال میکند در ارائۀ کتابهای درسی اهتمام بسیاری میورزد. ازجمله کتاب درسی تهیهشده برای این سرفصل از سوی انتشارات «سمت»، کتاب فقه اللغة و علم اللغة العربیة الحدیثتألیف سید محمدعلی حسینی است.
پژوهشگران در این مقاله سعی کردند ضمن توجه به چارچوب تدوین کتب درسی دانشگاهی، کتاب مذکور را از دو جهت ساختار ظاهری و محتوایی بررسی و نقد کنند. از بررسیهای انجامشده بهطور کلی میتوان گفت که این کتاب بازدهی مناسب جهت تدریس در مقطع کارشناسی را ندارد؛ به دلایلی چون دنبال نکردن سیر علمی و منطقی مطالب مرتبط با فقهاللغة و زبانشناسی، ارائۀ مطالب در پاراگرافهای بلند و طولانی که خود خستگی و دلزدگی دانشجو را به همراه دارد، نثر سنگین و پیچیده که متناسب با امر آموزش و تدریس نیست، بهره نبردن از نمودار و تصویر جهت بالا بردن درک و فهم دانشجو از مطالب، و دیگر مواردی که در طول پژوهش به تفصیل بررسی شد.
[1]. language
[2]. linguistics
[3]. University Text book
[4]. binding
[5]. palette
[6]. در باب اهمیت رنگها روانشناسان بر این باورند که آدمی متأثر از رنگهای موجود در محیط اطراف خود است. بنابراین، انتخاب رنگ برای پوشش هر چیزی مانند کتاب باید با نهایت دقت صورت گیرد، از آن جهت که با روح و روان خواننده ارتباط تنگانگ دارد. «رنگها بر نیازهای روحی ـ روانی، شرایط یادگیری، اختلالات یادگیری و سطح انرژی تأثیر دارند» (عرباول، 1388: 11).
[7]. lay out
[8]. National Education Association