زبان غیرمعیار در فرهنگ درست‌نویسی سخن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار زبان شناسی دانشگاه دامغان

چکیده

فرهنگ درست‌نویسی سخن ازجمله آثار تجویزگرایانه‌ای است که در یک دهۀ گذشته به‌عنوان یکی از منابع شناخته‌‌شدۀ دانشگاهی جایگاهی نسبتاً قابل‌توجه در فضاهای آموزشی کسب کرده است. این اثر به‌طور مشخص می‌کوشد به پیروی از نمونه‌های پیشین در این حوزه، به معرفی واژه‌ها، ترکیب‌ها و جملات نادرست و غیرمعیار در زبان فارسی و ارائۀ پیشنهادهایی در راستای پالایش این زبان از این‌گونه نادرست‌نویسی‌ها بپردازد. در این مقاله، ضمن معرفی این اثر و نیز مبنای نظری حاکم بر آن، تلاش بر آن است تا در شش بخش و در قالب شواهد و نمونه‌هایی متعدد کاستی‌ها و نادرستی‌های این فرهنگ ارائۀ شود. یافته‌ها بیانگر آن است که بخش قابل‌توجهی از اطلاعات ارائه‌شده در این اثر که مبنای بحث و تصمیم‌گیری نویسنده در معرفی زبان غیرمعیار است با کاستی‌هایی روبه‌روست که برای اثبات این مدعا، شماری از این مدخل‌ها معرفی و بر پایۀ استدلال‌هایی علمی تحلیل و نقد شده‌اند. 
 

کلیدواژه‌ها


مقدمه

فرهنگ درست‌نویسی سخن یازدهمین عنوان از «مجموعه فرهنگ‌های سخن» است که به همت یوسف عالی عباس‌آباد و به سرپرستی حسن انوری نخستین بار در سال 1385 منتشر شد و تاکنون نیز بدون اصلاح و ویرایش در چندین نوبت منتشر شده است. به گفتۀ انوری در پیشگفتار اثر، از سویی توجه به واقعیت‌های زبان و تحول آن و به‌طور خاص استقرا به زبان معیارِ شماری از نویسندگان و مترجمان صاحب‌نام معاصر و از آن جمله محمدعلی فروغی، محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، علی‌اکبر دهخدا، محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، محمد قاضی، غلامحسین یوسفی، نجف دریابندری، احسان یارشاطر، پرویز ناتل‌خانلری، عبدالحسین زرین‌کوب و محمدعلی اسلامی ندوشن و از سویی دیگر وجود یا نبود یک عنصر زبانی در زبان فصحای قدیم همچون بیهقی، سنایی، انوری، نظامی، سعدی و حافظ دو معیار اصلی در درستی یا نادرستی کلمه، ترکیب و یا ساخت نحوی موردنظر بوده است. البته این معیار دوم همان چیزی است که به استناد انوری در کتاب غلط ننویسیم تألیف ابوالحسن نجفی (1392) معیار شاخص نویسنده بوده؛ اما بی‌توجهی به معیار اول ویژگی‌ای است که فرهنگ درست‌نویسی سخن را از دیگر آثار پیشین مشابه و به‌ویژه از کتاب غلط ننویسیم (نجفی، 1392) متمایز می‌سازد. در معرفی بیشتر این فرهنگ، به‌استناد مطالب ارائه‌شده در پیشگفتار سرپرست، مخاطب آن عموم مردم و نه طبقه‌ای خاص فرض شده‌اند. به علاوه، جدا از مدخل‌هایی که صرفاً به واژه‌ها، عبارت‌ها و ساخت‌های نحوی اختصاص یافته‌، در مدخل‌هایی ­ متفاوت از آثار مشابه پیشین ­ انواع فعل (امر، استمراری، التزامی، بعید و ... ) و انواع نشانه‌ها (قلاب، کمان، پرسش، پیکان، ویرگول، دونقطه، نقطه‌ویرگول و ... ) معرفی شده است. همچنین قسمت پیوست اثر در حدود یکصد صفحه به ارائۀ یازده نمونه از نثرهای فصیح معاصر یا همان زبان معیار مورد نظر مؤلف اختصاص یافته است که در سرتاسر اثر، نویسندگان آن‌ها ملاک و معیار درستی و نادرستی بوده‌اند.

 

بررسی و نقد

در مقالۀ حاضر تلاش بر آن است تا به نقد این فرهنگ و بیان نادرستی‌ها و کاستی‌های نسبتاً پرشمار آن پرداخته شود؛ نادرستی‌هایی که ضرورت پرداختن به آن‌ها در فرهنگی که با عنوان «درست‌نویسی»  پیشِ روی مخاطبان و مراجعان قرار گرفته، بیش‌از‌پیش مهم و قابل‌تأمل است. در ادامه و در تأیید این ادعا، به ذکر نمونه‌هایی از این کاستی‌ها و نادرستی‌ها در شش بخشِ: الف) گرته‌برداری؛ ب) اطلاعات اشتباه و متناقض؛
ج) اشتباهات آوایی؛ د) اطلاعات ناکافی و مبهم؛ ه‍‌) مدخل‌های غریب و سؤال‌برانگیز؛
و) توصیه یا تجویز؟ پرداخته شده است.

 

گرته‌برداری

بخش نسبتاً زیادی از مدخل‌های این فرهنگ به مقولۀ گرته‌برداری از زبان‌های بیگانه و به‌طور ویژه دو زبان انگلیسی و فرانسه اختصاص دارد. در اینجا ضمن پرهیز از پرداختن به‌درستی یا نادرستی نگاه مؤلف به امکان واژه‌سازی در زبان، تنها به ارائۀ نمونه‌هایی از این مدخل‌ها پرداخته شده که از نظر مواردی چون اصل واژه، مثال‌ها و اطلاعات مرتبط، حاوی نادرستی‌های بسیاری است. در این موارد از پرداختن به اشکالات حروف‌چینی‌ واژه‌های انگلیسی همچون in different (مدخل بی‌تفاوت) به‌جای صورت درست آن یعنی indifferent، عبارت compos a vers (مدخل شعر نوشتن) به‌جای اصل آن یعنی
 compose a verse و یا اصطلاح lock  hours with each other (مدخل شاخ به شاخ) به جای صورت درست آن یعنی lock horns with sb پرهیز شده است. 

1. امتحان گرفتن از.این عبارت که گرته‌برداری از عبارت to take an examination of در زبان انگلیسی معرفی شده است، به پیشنهاد مؤلف «بهتر است به جای آن از ‌«امتحان کردن» که در متون معتبر قدیم هم به‌کار رفته است استفاده کنیم» و سپس این شاهد را آورده است: «علم شاعری و القاب و نقد شعر بیاموز تا اگر ... با تو کسی مکاشفتی کند یا امتحانی کند عاجز نباشی»  (عنصرالمعالی، 190:1364).

نکتۀ اول آنکه مؤلف بدون مراجعه به منابع انگلیسی، ظاهراً در ذهن خود نوعی گرته‌برداری معکوس از فارسی به انگلیسی کرده و حتی در این روند برای «از» یکof  هم به تشخیص خود به عبارت افزوده و این در حالی است که خلاف تصور رایج، معادل «امتحان گرفتن» در انگلیسی give an exam و «امتحان دادن» take an exam است؛[1] اما نکتۀ دوم آنکه نگاه خاص مؤلف به مقولۀ گرته‌برداری سبب شده تا در این مورد به‌ جای عبارت رایج و جاافتاده و با بار معنایی خاص خود، به شاهدی برگرفته از قرن پنجم هجری و با معنایی متفاوت یعنی «آزمودن» متوسل شود. حال با فرض پیروی از معادل پیشنهادی مؤلف، در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که کدام شم  زبانی سخنگوی فارسی‌زبان این دو جمله را برابر با هم می‌داند؟

­ استاد از دانشجویان امتحان گرفت.

­ استاد دانشجویان را امتحان کرد.

2. بددهان (بددهن).مؤلف این واژه را در معنای «شخصی که به گفتن سخنان زشت به‌ویژه دشنام عادت دارد»، گرته‌برداری از واژۀ bad-mouth در زبان انگلیسی دانسته و به استفاده از واژه‌هایی چون بدگو و بدزبان به جای آن توصیه کرده است. درخصوص اصل آن در زبان انگلیسی، نخست آنکه این واژه صرفاً در انگلیسی کاربرد فعلی دارد و در معنای «بدگویی کردن از، بدوبیراه گفتن به» است و کاربرد اسمی مورد نظر مؤلف را ندارد.[2] دوم آنکه واژۀ بددهان در فارسی گرته‌برداری از واژۀ foul-mouthed است که در زبان انگلیسی کاربردی صفتی دارد. بیان این نکته نیز مفید خواهد بود که کلمۀ foul (= بد) در عبارات متعددی همچون be in a foul mood (= بداخلاق بودن) و have a foul temper (= بدعنق بودن) کاربرد دارد.

3. سیگار/ سیگارت.مؤلف ضمن تعریف واژۀ «سیگار»‌ اصل آن را فرانسوی دانسته که به صورت «سیگارت» (cigarette) به‌کار می‌رود و سپس این نکته را یادآور شده که «در زبان فارسی هم برخی سعی می‌کنند در گفتار و نوشتار آن را به‌صورت «سیگارت» که مطابق اصل است به‌کار ببرند؛ در صورتی که واژۀ «سیگار» در فارسی جاافتاده و متداول است و نمی‌توان آن را غلط دانست». درخصوص این اطلاعات نادرست، یادآوری چند نکته ضروری است: اول آنکه در زبان فرانسه، دو واژۀ cigare و cigarette وجود دارد که واژۀ اول در انگلیسی به‌صورت cigar و واژۀ دوم دقیقاً برگرفته از فرانسه به همان شکل cigarette کاربرد دارد.[3] واژۀ نخست یعنی cigare در زبان فرانسه همانند صورت دخیل آن در زبان انگلیسی، به معنای «سیگار برگ» است که با نوعی تخصیص معنایی[4] همراه بوده است؛ بدین معنا که پیش‌تر برای مطلق هرگونه سیگار به کار می‌رفته و با تولید سیگارهای کوچک‌تر و باریک‌تر، این واژه در زبان فرانسه با پسوند تصغیرساز ette­ همراه شده و به واژه‌ای برای سیگارهای رایج امروزی تبدیل گردیده و به دیگر زبان‌ها و از آن جمله انگلیسی راه یافته است. گفتنی است این پسوند علاوه بر رواج در زبان فرانسه، در انگلیسی نیز کاربرد یافته و در واژه‌هایی چون novelette (= رمان کوتاه)، kitchenette (= آشپزخانۀ کوچک)، diskette (= دیسک‌ نرم) و statuette (= مجسمۀ کوچک) قابل‌مشاهده است. بنابراین، بی‌توجهی مؤلف به وجود دو واژه در زبان فرانسه و دلیل تفاوت آن‌ها، سبب چنین سوءبرداشتی در معرفی اشتباه آن و تصوری نادرست مبنی بر شکل‌گیری واژۀ «سیگار» در زبان فارسی شده است.

4. باید.به استناد این فرهنگ، «باید» در« زبان فارسی به صورت قید و در معنی «لازم است، بایسته است، ضروری است» به‌کار می‌رود و استعمال آن در معنی «احتمال دارد» بر اثر گرته‌برداری از زبان انگلیسی است». سپس به این دو نمونه به‌عنوان نمونه‌های غیرمعیار و معیار اشاره کرده است:

­ نمونۀ غیرمعیار: او باید تا حالا به خانه‌اش رسیده باشد.

­ نمونۀ معیار: او احتمال دارد تا حالا به خانه‌اش رسیده باشد.

در خصوص چنین ادعایی و معرفی چنین معنایی ذکر چند نکته ضروری است: نخست آنکه ساختار مورد ‌تصور مؤلف در زبان انگلیسی نه فعل وجهی
must به‌تنهایی، بلکه must + have + past participle است که با نوعی لزوم یا قطعیت در تحقق یک عمل یا رویداد بر اساس شرایط موجود یا گذشته همراه است و به هیچ وجه بیانگر احتمال نیست. رجوع به دستورنامه‌های متعدد در زبان انگلیسی دربارۀ این ساختار گویای این مطلب بدیهی است.[5] دوم آنکه نمونۀ ارائه‌شده به‌عنوان نمونۀ غیرمعیار ارتباطی با «احتمال» ندارد و آنچه بیانگر «احتمال» مدنظر مؤلف است و در نمونه  به‌اصطلاح معیار ارائه‌شده، ساختار might+ have+ past participle است. بنابراین، این دو نمونه با یکدیگر همخوانی ندارند و نمونۀ معیار مورد ادعای مؤلف نه بهره‌گیری از must، بلکه استفاده از might است.

5. زیر سؤال.عبارت «زیر سؤال» گرته‌برداری از عبارت انگلیسی  under question است که به ‌جای آن استفاده از ترکیب‌هایی نه‌چندان گویا پیشنهاد شده است. دربارۀ اصل این واژه در زبان انگلیسی، ذکر این نکته ضروری است که مراجعه به فرهنگ‌های واژگانی موجود در زبان انگلیسی نشان می‌دهد که چنین عبارتی وجود ندارد. اصل این عبارت در انگلیسی در معنای موردنظر مؤلف، be in question  (= مورد سؤال بودن، محل تردید بودن) و  in question (= مورد تردید، نامشخص) است. در این مورد مؤلف بدون مراجعه به منابع اصلی، برای یافتن اصل عبارت، مبتنی بر عبارت فارسی «زیر سؤال»، ظاهراً خود به نوعی گرته‌برداری معکوس و البته خودساخته در زبان انگلیسی اقدام کرده است.[6]

6. انفجار جمعیت.مؤلف این عبارت را گرته‌برداری از عبارت population
explosion در زبان انگلیسی معرفی کرده و یادآور شده است که «بهتر است به جای آن از افزایش جمعیت، وفور جمعیت و ... استفاده کنیم». درخصوص این نوع نگاه و پیشنهاد که در مدخل‌های دیگری از این نوع نیز موضوعیت دارد، ذکر چند نکته لازم است: اول آنکه، استفاده از واژۀ انفجار در عباراتی چون «انفجار جمعیت» و «انفجار اطلاعات» که بیانگر نوعی مجاز است (ر.ک: انوری، 1381، 1/ 626)، معنا و مفهوم خاص خود را دارد و صرف گرته‌برداری بودن نمی‌تواند دلیلی بر نادرستی آن باشد. نکتۀ دوم و مهم‌تر، به پیشنهادهای جایگزین مؤلف بازمی‌گردد؛ پیشنهادهایی که دارای معانی خاص خود به‌ویژه در رشته‌های علمی همچون جامعه‌شناسی هستند. برای نمونه، معادل افزایش یا رشد جمعیت عبارتpopulation growth  و وفور جمعیت عبارت  population abundance است که نه‌تنها بیانگر مفهومی متفاوت از هم، بلکه با عبارت انفجار جمعیت هم تفاوت اساسی دارد. بنابراین، کم‌توجهی به جایگاه و معنی خاص هر یک از این اصطلاحات و عبارات علمی، سبب ارائۀ پیشنهادهایی نادرست و عمدتاً تجویزی شده است.

7. چشمگیر.مؤلف این ترکیب را گرته‌برداری از واژۀ eye-catcher در زبان انگلیسی برشمرده که به معنای« مهم و باارزش» و نیز   «زیاد و فراوان» به‌کار می‌رود و همانند نجفی با توجه به مطابقت آن با قواعد زبان فارسی و نیز اشاره به کاربرد آن در آثار فصیح معاصر بالاخره آن را مقبول دانسته است؛ اما رجوع به فرهنگ‌های انگلیسی نشان می‌دهد که eye-catcher  در این زبان کاربرد اسمی دارد و به معنای «چیز چشمگیر و چیز جالب» است و اساساً کاربرد صفتی ندارد. از این رو، اصل این واژه در این زبان صفت eye-catching است که جدای از این صورت، در قالب اصطلاح «چشم کسی را گرفتن» (catch one's eye) هم در فارسی گرته‌برداری شده است.

8. روحانیت.مؤلف با تکرار توضیحات نجفی (1392) ذیل دو مدخل «روحانیت» و «بشریت» در کتاب غلط ننویسیم، واژۀ روحانیت را جدای از معنای «معنویت»، «روحانی بودن» و «جنبۀ روحانی‌ داشتن» در معنای «مجموعۀ روحانیان و دانشمندان دینی»، گرته‌برداری از زبان انگلیسی دانسته و تنها تفاوت آن و یا به تعبیری نوآوری آن در مقایسه با توضیح نجفی (1392)، آوردن اصل آن در زبان انگلیسی به شکل spirituals است. دربارۀ این واژه ذکر چند نکته قابل‌توجه است: نخست آنکه ارائۀ کلمۀ spirituals بیانگر گرته‌برداری خودساختۀ مؤلف از فارسی به انگلیسی است؛ زیرا در زبان انگلیسی واژۀ  spiritual در معنای اصلی خود یک صفت و به معنای مذهبی، روحانی و دینی است که این معنای روحانی ارتباطی با کاربرد اسمی روحانی در معنای موردنظر مؤلف ندارد. دوم آنکه، این واژه در صورت کاربرد اسمی خود، صرفاً به معنای «آواز مذهبی (سیاهان) » است که در این صورت، اصل ارائه‌شده از سوی مؤلف، به‌معنای «آوازهای مذهبی سیاهان» خواهد بود. سوم آنکه خلاف تصور مؤلف، اصل این واژه در انگلیسی واژۀ spirituality است که اتفاقاً در انگلیسی دقیقاً جدای از کاربرد اسم انتزاعی «معنویت، جنبۀ روحانی و علاقه به معنویت»، در معنای روحانیون (= جمع روحانی) کاربرد دارد و از همین ‌رو، روحانیت در این معنا، نه گرته‌برداری از واژۀ خودساخته مؤلف، بلکه گرته‌برداری از این واژه انگلیسی است.[7]

9. آفتاب گرفتن.مؤلف این عبارت را نتیجۀ گرته‌برداری از  to take sun در زبان انگلیسی دانسته و به‌ جای «آفتاب‌گیری» عبارت «آفتاب‌خوری» و به‌جای «آفتاب‌گرفتن» عبارت «آفتاب‌خوردن» را پیشنهاد کرده است. درخصوص اصل این واژه، باز هم مؤلف بدون مراجعه به منابع اصلی در زبان انگلیسی، عبارتی خودساخته را جعل کرده که اساساً در انگلیسی وجود ندارد. به استناد فرهنگ‌های انگلیسی، اصل این عبارت در این زبان در صورت فعلی آن to sun oneself، to sunbathe و to take a sunbath و در قالب اسمی آن  sunbathing (= آفتاب‌خوابی، حمام آفتاب) است.

10. نظام پزشکی.این عبارت گرته‌برداری از ordre medical در زبان انگلیسی معرفی و به ‌جای آن «اتحادیۀ صنفی پزشکان» پیشنهاد شده است. البته در ادامه این نکته آمده که چون این عبارت وارد قانون شده است، نمی‌توان آن را کنار گذاشت. درخصوص این ادعا، نخست آنکه ordre اصلاً انگلیسی نیست و واژه‌ای فرانسوی است. حتی با فرض اشتباه در حروف‌چینی باز هم در انگلیسی صفت (medical) بر موصوف (order) مقدم است و حتی با فرض جابه‌جایی این دو، باز هم عبارت medical order چنین معنایی ندارد و معادل درست آن در این معنا medical council است که در زبان فرانسه نیز به شکل conseil medical کاربرد دارد.

11. شکستن با کسی.به استناد فرهنگ، به‌کار بردن این عبارت در معنی «قطع رابطه با کسی» بر اثر گرته‌برداری از زبان انگلیسی (break with) و فرانسوی (rompre avec) است. در زبان معیار باید به‌ جای آن از اصطلاح «بریدن با کسی» استفاده کنیم:

­ نمونۀ غیرمعیار: مدتی است که با او شکسته‌ام.

­ نمونۀ معیار: مدتی است که از او بریده‌ام.

توجه به دو نکته ضروری است: نخست آنکه عبارت ارائه‌شده در انگلیسی یعنی break with ساختۀ ذهن و یا به ‌بیانی روشن‌تر حاصل نوعی گرته‌برداری معکوس در ذهن خود مؤلف است؛ عبارتی که در انگلیسی وجود ندارد و صورت درست آن در این زبان to break up with sb است و نکتۀ دوم به نمونۀ غیرمعیار ساخته‌شده از سوی مؤلف بازمی‌گردد که به‌عنوان شاهدی برای این نوع گرته‌برداری در زبان فارسی ارائه شده است؛ نمونه‌ای عجیب و نامتعارف که بعید است سابقه‌ای در زبان فارسی داشته باشد و ذکر نکردن منبع خود می‌تواند دلیلی آشکار برای آن باشد.

 

اطلاعات اشتباه یا متناقض

ارائۀ اطلاعات اشتباه و متناقض را می‌توان از دو منظر بررسی کرد: نخست، مدخل‌هایی که در انتخاب آن‌ها و به تبع آن توضیحات مرتبط با آن‌ها اطلاعاتی نادرست و یا استدلال‌هایی نامقبول وجود دارد و دوم، شمار زیادی از مدخل‌ها که حاوی اطلاعات اشتباه و متناقض با معیار اصلی ارائه‌شده از سوی مؤلف، یعنی تکیه بر نثر معیار و فصیح نویسندگان معاصر است. در این بخش به فراخور موضوع و اهمیت آن‌ها  به تعدادی از این موارد اشاره می‌شود: 

1. ساعد.در تعریف این واژه آمده است: «ساعد به معنای بازو است» و سپس این شاهد ذکر شده است: «بعد از ناهار مراسم آبله‌کوبان به عمل آمد بر هر دو دستم کوبیدند و خیلی آبدار، که اثرش محکم بر ساعدهایم مانده است» (اسلامی ندوشن، 1363: 1/59). در این باره، باید به چند نکته توجه داشت: نخست آنکه ساعد نه بازو بلکه فاصلۀ بین مچ و آرنج است و رجوعی ساده به خود فرهنگ بزرگ سخن می‌توانست مانع این اشتباه شود. دوم آنکه احتمالاً تصور ذهنی مؤلف مبنی بر اینکه آبله‌کوبی صرفاً در ناحیۀ بازوست، شاهد برگرفته از اسلامی ندوشن را ملاکی برای معرفی ساعد به‌ معنای بازو دانسته است. نکتۀ جالب‌تر آنکه مؤلف به‌ همین مثال در فرهنگ بزرگ سخن که ذیل مدخل ساعد به فاصلۀ بین مچ و آرنج تعریف شده هم توجهی نکرده است.

2. فرانسه/ فرانسوی.به استناد مؤلف به‌کار بردن کلمۀ «فرانسه» در معنی «زبان فرانسه» غلط است و برای مثال به ‌جای جملۀ «علی فرانسه می‌داند» باید گفت: «علی زبان فرانسه می‌داند» یا «علی فرانسوی می‌داند». این ادعا به اشکال زیر نقض شده است: نخست آنکه در صفحات 415 و 418 همین اثر، یعنی در متن«دانشمند محترم» به قلم احسان یارشاطر، به‌عنوان نمونه‌ای از نثر فصیح فارسی که معیار اصلی مؤلف فرهنگ درست‌نویسی سخن در درستی و نادرستی واژه‌ها و عبارات است، می‌خوانیم:

­ دانشمند محترم کمی عربی می‌داند و کمتر از آن، فرانسه و انگلیسی؛

­ و حالا چند سال است که گذشته از تدریس فرانسه در هنرستان عالی ... کار می‌کند.

دوم آنکه مؤلف در جای ‌جای متن تلاش کرده تا به جای واژۀ فرانسه از واژۀ فرانسوی استفاده کند؛ اما ذیل مدخل سیگار/ سیگارت، به اشتباه می‌نویسد: « ... در فرانسه به‌صورت سیگارت به‌کار می‌رود». بی‌شک مراد وی از فرانسه نه کشور فرانسه، بلکه زبان فرانسه است؛ زیرا کاربرد این زبان تنها به کشور فرانسه محدود نشده است. اما نکتۀ جالب دیگر به مطلبی منتشرشده در وبگاه مؤلف بازمی‌گردد[8] که خود به‌اشتباه این جمله را در جلسۀ نقد فرهنگ درست‌نویسی سخن (عالی عباس‌آباد، 1385) بر زبان آورده و آن را مجدداً به ‌همین صورت نشر داده است: «در اینجا صحبت از برخورد و تصادم دو اتومبیل است و به دلیل اینکه در انگلیسی و فرانسه به این معنی به‌کار می‌رود، گرته‌برداری به‌حساب می‌آید». نکتۀ دیگر در این باره به نحوۀ کاربرد این واژه از سوی سرپرست اثر یعنی انوری بازمی‌گردد. وی در زندگی‌نامۀ خودنوشت(انوری، 1393) خود، در حالی که در مواردی از فرانسوی و یا زبان فرانسه استفاده کرده، حداقل در دو مورد برای بیان این مفهوم از «فرانسه» استفاده کرده است:

­ ]موسی افشار[ فرانسه می‌دانست و اهل مطالعه و کتاب بود (ص 23).

­ روزی چنان پیش آمد که من جسارت کنم و از سالار بخواهم پیشش فرانسه بخوانم. او پذیرفت و من مدتی پیش او فرانسه خواندم (ص 45).

3. پوست‌کلفت.مؤلف به‌جای این عبارت ­ که گرته‌برداری از واژۀ thick-skinned انگلیسی و به معنای «کسی که در برابر سختی‌ها و ناراحتی‌ها، مقاومت زیادی از خود نشان می‌دهد» است ­ معادل‌هایی چون مقاوم، قوی، جان‌سخت و ... را پیشنهاد داده است. این در حالی است که بر اساس معیار مؤلف یعنی درستی نثر نویسندگان معیار، پوست‌کلفت باید درست باشد؛ زیرا ذیل مدخل «پوست‌کلفتی» در فرهنگ بزرگ سخن، شاهد ارائۀ مثالی از قاضی به عنوان یکی از صاحبان برجستۀ نثر معیار در این فرهنگ هستیم: «از پوست‌کلفتی بیش از ظرافت و رزانت رای برخوردارم». همچنین در جملۀ پایانی انوری (1393) در زندگی‌نامۀ خودنوشت خود (ص117) می‌خوانیم: «بعضی موارد برای پیش‌برد کار باید پوست‌کلفت هم بود».

4. انتظار رفتن (داشتن).مؤلف با ارائۀ اصل این کلمه یعنی it is expected that می‌نویسد: «این عبارت در معنی «احتمال داشتن» گرته‌برداری از زبان انگلیسی است و بهتر است به جای آن از: احتمال داشتن، پیش‌بینی شدن و ... استفاده کنیم». در این باره، باید به دو نکته توجه داشت: نخست آنکه در خط اول تعریف به جای «انتظار رفتن/ داشتن» که موضوع سخن است، به‌اشتباه «احتمال داشتن» آمده است و دوم آنکه در حالی‌که خود مؤلف، کاربران را از کاربرد این عبارت گرته‌برداری‌شده نهی می‌کند، تنها یک صفحه قبل (ص 36) ذیل مدخل «امیدوار بودن» این صورت به‌اصطلاح نادرست را جزو تعبیرهای درست معرفی می‌کند و این‌گونه می‌نویسد: «هرگاه پس از تعبیرهایی مانند: امیدوار بودن، امید بودن، امید ‌رفتن، انتظار ‌داشتن، انتظار ‌رفتن، عهد ‌کردن، قول دادن و ... جملۀ پیرو بیاید فعل آن باید بر وجه التزامی باشد نه اخباری». اما نکتۀ جالب‌تر ارائۀ نمونه‌هایی معیار از نثر فصحای معاصر از سوی مؤلف ذیل مدخل امیدوار‌ بودن است که در هر دو نمونه از فعل انتظار ‌رفتن و انتظار‌ داشتن استفاده شده است:

­ نمونۀ معیار: از او انتظار می‌رود که روایتی نیز از ماجرای اسکار وایلد نقل کند (دریابندری، 1349: 13).

­ نمونۀ معیار: چیزی که انسان از هر کارگردانی انتظار دارد این است که این شخص به‌درستی بداند که برای که نمایش می‌دهد (دریابندی، 1349: 93).

5. روی چیزی/ کسی.در حالی‌که عباراتی چون «روی چیزی/کسی مطالعه کردن»، «روی کسی کار کردن» و ... گرته‌برداری معرفی شده و از این رو به جای روی چیزی/ کسی، عباراتی چون «درباره، در باب، راجع به و ... » پیشنهاد شده است، شاهدیم که در هفتمین نمونه از نثر فصیح ارائه‌شده در انتهای فرهنگ بزرگ سخن یعنی در مقالۀ «دانشمند محترم» به قلم احسان یارشاطر و به‌ویژه در صفحۀ 416، با چنین جمله‌ای مواجه می‌شویم: «البته مشغول اقدام است که قراردادی با وزارت فرهنگ برای طبع کتابی که چندین سال روی آن زحمت کشیده است ببندد».

6. خلبان هواپیما.در توضیح ذیل این مدخل می‌خوانیم: «خلبان به‌معنای رانندۀ هواپیما و هلی‌کوپتر است و با ذکر آن نیازی به آوردن هواپیما و هلی‌کوپتر نیست»؛ اما خلاف تصور مؤلف، خلبانی هواپیما تخصصی متفاوت از خلبانی هلی‌کوپتر است، همان‌گونه که رانندۀ اتوبوس از رانندۀ تاکسی متفاوت است. اساساً اضافه ‌شدن عباراتی چون هواپیما، هلی‌کوپتر و حتی عباراتی جدیدتر همچون سفینۀ ‌فضایی و شاتل به واژۀ خلبان دقیقاً با هدف مشخص‌ کردن نوع وسیلۀ هوایی مورد نظر و به معنایی یک ضرورت است.

7. مکتب‌خانه.در توضیح واژۀ مکتب‌خانه آمده است که «مکتب» خود متضمن معنای مکان است؛ بنابراین نیازی به افزودن «خانه» نیست. این ادعا در حالی است که جدای از رواج واژۀ مکتب‌خانه در فارسی،  در صفحۀ 396 این اثر یعنی در متنی با عنوان «بافرهنگ و بی‌فرهنگ» از کتاب ایران را از یاد نبریم  (اسلامی‌ ندوشن، 1370) ­ که یکی از برجسته‌ترین نویسندگان معیار و فصیح‌نویس از منظر مؤلف در تشخیص و تعیین نمونه معیار از غیرمعیار بوده است ­ این واژۀ به‌اصطلاح نادرست این‌گونه به‌کار رفته است: «در وجود اینان، همان درس‌های زندگی یا آموزش مکتب‌خانه یا نصیحت پدر تبدیل به فرهنگ شده است».

8. بشقاب غذاخوری.در توضیح ذیل این مدخل می‌خوانیم: «بشقاب به نوعی ظرف غذاخوری گفته می‌شود و با ذکر آن نیازی به آوردن «غذاخوری» نیست». این توضیح زمانی می‌تواند درست باشد که تنها کاربرد بشقاب برای غذاخوردن باشد؛ در حالی‌که استفاده از واژۀ غذاخوری دقیقاً با هدف تمایز آن از انواع دیگر آن همچون «میوه‌خوری»، «خورش‌خوری» و «سوپ‌خوری» است.

9. علاوه بر آن (این) ... نیز (هم).در حالی‌که ذیل این مدخل، مؤلف به‌کار بردن این دو را باعث به‌وجود آمدن حشو می‌داند، خود در صفحۀ 341 و در توضیح مدخل «نگاشتن/ نوشتن» می‌نویسد: «فعل «نگاشتن» در اصل به معنی «نقاشی» است و علاوه بر آن در هنرهای ظریف نیز به کار می‌رود».

10. دخالت/ مداخله.به استناد فرهنگ، از آنجایی که کلمۀ «دخالت» در زبان عربی به‌کار نرفته است و فصحای زبان فارسی هم کمتر از آن استفاده کرده‌اند، بهتر است در فارسی فصیح به جای آن از «مداخله» استفاده کنیم. سپس نمونه‌هایی به‌اصطلاح معیار از نقد حال (مینوی، 1351)، روزها (اسلامی ندوشن، 1363) و مقالات فروغی(فروغی، 1387) آورده شده است. اما نکتۀ قابل تأمل آنکه مینوی در همان نقد حال، بدون هیچ پرهیزی این جمله را نیز آورده است که ازقضا به‌عنوان شاهدی ذیل مدخل «دخالت» در فرهنگ بزرگ سخن هم آمده است: «در این پیکارها، پهلوانان و پادشاهان متعدد شرکت و دخالت داشتند».

11. سخاوت.مؤلف این واژه را ازجمله واژه‌های ساختگی برمی‌شمارد که در کتاب‌های لغت به جای آن «سخا» آمده است. دربارۀ این ادعا، رجوعی ساده به هر فرهنگ عربی‌ نشان می‌دهد که این واژه در فرهنگ‌های متعدد ضبط شده است که از آن جمله  می‌توان به فرهنگ‌های یک زبانۀ المعجم‌البسیط (عبدالله، 1387)، المنجد (معلوف، 1973) و دو اثر فرهنگ‌ معاصر عربی­ فارسی (آذرتاش، 1383 و قیّم، 1381) اشاره کرد. علاوه بر آن، مراجعه به این مدخل در فرهنگ بزرگ سخن گویای آن است که صریحاً اصل این واژه «سخاوﺓ» عربی ذکر شده است.

12. تنبور/ طنبور.مؤلف با معرفی «تنبور» به‌عنوان واژۀ فارسی و «طنبور» به‌عنوان صورت معرب آن، توصیه به کاربرد صورت فارسی آن کرده است. اگرچه این استدلال مقبول است و جای آن برای طرح در مدخل‌های متعددی همچون تاس/ طاس، تشت/ طشت و ... خالی است، اما شاهدیم که توسل به معیار مؤلف در مسلم فرض‌ کردن آثار نویسندگان معاصر با مثال‌های نقضی همراه است. برای نمونه در صفحۀ 389 همین فرهنگ ­ در متنی با عنوان «روانی سخن» به قلم فروغی ­ با این جمله روبه‌رو هستیم: «و این اوقات فکر پاک‌کردن زبان فارسی از الفاظ عربی نغمۀ تازه‌ای هم در طنبورافزوده است».

13. روی این اصل.درخصوص این عبارت می‌خوانیم: «به‌کار بردن این ترکیب در معنی «بدین‌جهت، بدین‌سبب» درست نیست؛ زیرا این ترکیب در متون معتبر قدیم و آثار استادان معاصر به‌کار نرفته و از لحاظ ساختاری و معنایی نیز غلط است». حال این توضیح را با توضیح همین عبارت در کتاب غلط ننویسیم (نجفی، 1392) مقایسه می‌کنیم: «به معنای «بدین جهت، از این رو» غلط است و هیچ سابقۀ استعمالی در متون معتبر فارسی و هیچ مبنای موجهی ندارد و از استعمال آن باید پرهیز کرد». آشکار است که توضیح نخست صرفاً تکرار و یا بازنویسی توضیح دوم است. عدم معرفی غلط ننویسیم به اصل این واژه در زبان انگلیسی و ارائه نشدن معادلی جایگزین، سبب شده تا مؤلف فرهنگ درست‌نویسی سخن هم بدون توجه به اصل آن، یعنی on the principle that (= طبق این اصل، بنا بر این قاعده)، نه‌تنها به اصل آن اشاره نکند، بلکه جایگزینی مناسب برای این عبارت گرته‌برداری‌شده ارائه ندهد.

14. شاد/ شادان/ شادمانه/ شادی.به استناد فرهنگ مذکور، «این چهار واژه در جمله دارای ارزش یکسان هستند و می‌توان آن‌ها را در مقام صفت یا قید به جای هم به‌کار برد». در ادامه نیز چهار نمونه معیار از جان‌شیفته (به‌آذین، 1361) آورده شده است. سؤال آن است مگر «شادی» قید یا صفت است که بتواند با ارزشی برابر به جای موارد سه گانۀ دیگر به‌کار رود؟ تصور کنیم که «شادی» بخواهد جایگزین واژۀ «شاد» در همان مثال ارائه‌شده شود:

­ هر دو به یک اندازه از این که با هم باشند شاد می‌شدند.

و یا آنکه سه واژۀ دیگر، جایگزین «شادی» در مثال ارائه‌شده شود:

­ آن گاه به انگیزۀ شادی سرکشی که یک بار دیگر سیلوی را به تعجب افکنده، دل از او برده بود (به‌آذین، 1361: 64).

15. تالار/ طالار.به استناد فرهنگ، «این واژه فارسی است و بهتر است به‌صورت «تالار» نوشته شود». سپس برای آن نمونه‌ای معیار از خانلری آورده است. بی‌تردید فارسی بودن این واژه دلیلی مناسب برای رجحان تالار است؛ اما از آنجا که این واژه معرب نشده است و در عربی کاربرد ندارد، این سؤال پیش می‌آید که طالار چه وجهی دارد؟ نکتۀ بعدی آنکه، مراجعه به‌ همین مدخل در فرهنگ بزرگ سخن با ارائۀ مثالی از مینوی که اتفاقاً سهم بزرگی در معیارنویسی در فرهنگ درست‌نویسی سخن دارد، نشان می‌دهد که خلاف خانلری از صورت طالار استفاده کرده است:

­ در ایران به دعوت انجمن ادبی، مجلس سوگواری محتشمی در طالار وزارت معارف منعقد گشت.

16. تشدید.مؤلف ضمن توضیح کاربرد تشدید در کلمات عربی و فارسی، در پایان این‌گونه نتیجه می‌گیرد که «دربارۀ واژه‌های مشدد عربی باید گفت آوردن تشدید تنها هنگامی ضرورت دارد که در مقابل با واژۀ دیگر تمایز معنایی ایجاد کند، مانند واژه‌های «بنا و بنّا»، «کمی، کمّی» و ... ».

با وجود این صراحت، در جای‌جای اثر شاهد نقض آن هستیم؛ بدین معنا که درمورد واژه‌هایی که مشابه بدون تشدید ندارند و بحث تمایز موضوعیت ندارد، تشدید به‌کار رفته است که از آن جمله می‌توان به این مدخل‌ها اشاره کرد: متنفّذ، مجّان، مجزّا، مجلّه، مجهّز، محبّت، مدعوّ، مزلّف، مسلّح، نرّاد، قلّه، ملّاح، تورّق و ... .

اشتباهات آوایی

بررسی اطلاعات آوایی چه در قالب اطلاعات ارائه‌شده دربارۀ تلفظ کلمات و چه از نظر علائم آوانگاری، نشان‌دهندۀ نادرستی‌های متعددی است که در این بخش تنها به برخی موارد اشاره می‌شود. البته این سؤال مطرح است که نسبت تفاوت‌های آوایی کلمات متشابه با فرهنگ درست‌نویسی سخن چیست؟

1. خلاص. ذیل این مدخل می‌خوانیم: «تلفظ این کلمه که به معنی «رها ساختن» است در زبان فارسی به کسر «خا»، ولی در عربی به فتح آن است. خلاص (به کسر خا) ] در عربی[ به معنی «زر و سیم خالص» است». در این باره نیز مؤلف اطلاعاتی نادرست ارائه داده است؛ زیرا خلاص به ‌معنای رها‌ ساختن در فارسی تنها به فتح «خ» است. رجوعی ساده نیز به فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) بیانگر این مطلب است. آنچه در متون قدیم فارسی به کسر «خ» به‌کار رفته، در معنای صفت به معنای ناب و خالص و به‌ویژه طلا و نقره و در معنای اسم ظرف مخصوص ذوب‌کردن طلا و نقره و یا همان بوتۀ زرگری است.

2. خیر.به استناد توضیح فرهنگ «این کلمه که در محاوره به جای «نه» به‌کار می‌رود، همان خیر (مقابل شر) عربی است ... بنابراین «یای» آن ساکن است نه مکسور». دربارۀ این توضیح، سؤال آن است که به‌راستی چه کسی این واژه را به کسر «ی» تلفظ می‌کند که بخواهد در قالب چنین مدخلی ارائه شود؟

3. سیاحت.ذیل این مدخل می‌خوانیم: «تلفظ این کلمه در زبان فارسی به فتح «سین» ولی در عربی به کسر آن است»؛ اما در پاسخ به این ادعا، به‌راستی چه کسی در فارسی این کلمه را «سَیاحت» تلفظ می‌کند؟ رجوع ساده مؤلف به فرهنگ بزرگ سخن می‌توانست مانع ارائۀ چنین اشتباهی شود.

4. ذوالفقار.در توضیح این مدخل آمده است: «تلفظ این کلمه در زبان فارسی به کسر «ف» ولی در عربی به فتح آن است» و مجدداً این سؤال مطرح می‌شود که آیا در فارسی کسی آن را به کسر «ف» می‌خواند؟ در کدام فرهنگ این کلمه مکسور ضبط شده است؟ رجوعی ساده به فرهنگ بزرگ سخن می‌توانست معیاری مقبول برای مؤلف باشد.

5. دیانت.تنها توضیح ذیل این مدخل این است: «تلفظ این کلمه در زبان فارسی به فتح «دال»، ولی در عربی به کسر آن است». اما واقعاً چه کسی در فارسی آن را به فتح «د» تلفظ می‌کند؟ در فرهنگ بزرگ سخن نیز کاربرد این واژه در فارسی همانند عربی به کسر «د» ضبط شده است.

6. محال.در توضیح این مدخل می‌خوانیم: «تلفظ این کلمه که در معنی «غیرممکن» به‌کار می‌رود، در زبان فارسی به فتح «میم» ولی در عربی به ضم آن است. برای اینکه این کلمه را با دو کلمۀ دیگر مَحال (جمع محل) و مِحال (جمع حیله) اشتباه نکنیم، بهتر است آن را به ضم «میم» تلفظ کنیم». اما، این سؤال مطرح است که چه‌کسی امروزه در فارسی جمع محل را به شکل «مَحال» به‌کار می‌برد که بخواهد با محال در معنای غیرممکن اشتباه شود؟ و به‌ بیان دیگر، وقتی خود مؤلف معترف است که تلفظ این کلمه در فارسی به فتح است، چرا باید برای پرهیز از اشتباهی نامحتمل با کلمه‌ای که دیگر در فارسی کاربردی ندارد به تلفظ عربی آن پناه برد؟ همچنین، این کلمه در قالب مَحال چگونه می‌تواند با مِحال اشتباه شود و تبدیل آن به مُحال چه تأثیری در رفع این اشتباه دارد؟

7. علائم آوانگاری.تعدادی از مدخل‌ها فاقد آوانگاری هستند که به ‌نوعی به دوگانگی در ارائۀ مدخل‌ها انجامیده است. اما در آوانگاری‌های ارائه‌شده نیز اشتباهاتی دیده می‌شود؛ اشتباهاتی که با جدول آوانگاری ارائه‌شده در فرهنگ بزرگ سخن در تناقض است. در اینجا صرفاً به چند نمونه بسنده می‌شود:

­ ['axvān] جمع «اخ» به معنای برادران که صورت درست آن ['exvān] است.

­ [qoriz] (=گریز) و [qozir] (=گزیر) که صورت درست آن [goriz] و [gozir] است.

­ [gadr] (=قدر) و [gadr] (=غدر) که صورت درست آن‌ها  [qadr] است.

­ [loqie] و [loqy] (= شناسی) که صورت درست آن [logie] و [logy] است.

 

اطلاعات ناکافی و مبهم

مروری بر تعدادی از مدخل‌ها بیانگر ارائۀ اطلاعاتی اندک، ناکافی و همراه با ابهام است که نمی‌تواند برای مخاطب اطلاع‌دهنده و کارگشا باشد و چه بسا بی‌توجهی به برخی مؤلفه‌ها از حیث اطلاعات آوایی و کاربردی سبب طرح مواردی ناکافی و دور از واقعیت‌های زبانی شده است. جدای از آنکه برخی مدخل‌ها اساساً جایی در فرهنگی با عنوان درست‌نویسی ندارد.

1. شمامه.کل اطلاعات ارائه‌شده ذیل این مدخل بدین نحو است: «تلفظ این کلمه در زبان فارسی به تخفیف «م» ولی در عربی به تشدید آن است». نکتۀ اول آنکه وقتی ساده‌ترین کلمات ممکن همچون بطری، دکمه، سیگار و ... در این فرهنگ تعریف شده‌اند، آیا چنین واژه‌ای نیازمند تعریف نبود؟ دوم آنکه کلمه دارای دو «م» است و از این تعریف نمی‌توان حرف مورد نظر را تشخیص داد. این در حالی است که برای واژۀ‌ «عمامه» این نکته صریحاً مشخص شده است. سوم آنکه اساساً دلیل ذکر چنین مدخلی در این فرهنگ که نه با واژه‌ای دیگر اشتباه می‌شود و نه ارتباطی به درست‌نویسی دارد، چیست؟

2. مدبر.تنها به این توضیح بسنده شده که «تلفظ این کلمه در زبان فارسی به کسر «با» ولی در عربی به فتح آن است». اما به‌راستی معنای این واژه چیست؟ تلفظ آن چیست؟ با کدام یا کدامین واژه‌ها احتمال اشتباه شدن دارد؟ رجوع به فرهنگ بزرگ سخن بیانگر وجود چهار مدخل برای صورت مدبر با آوا و معنای متفاوت است که اتفاقاً دو تای آن‌ها  به کسر «ب» است:

­ مدبر modbar] [: حلقه‌ای معمولاً از جنس فلز که قسمتی از آن با فشار دادن باز می‌شود و حلقۀ دیگری در آن قرار دارد.

­ مدبر modber] [: بخت برگشته؛ بدبخت.

­ مدبر modabbar] [: پرورده‌شده.

­ مدبر modabber] [: باتدبیر؛ اندیشمند؛ چاره‌گر.

با این اوصاف آیا این توضیح مبهم می‌تواند مفید و کارگشا باشد؟

3. شجعان.در توضیح این مدخل تنها می‌خوانیم: «تلفظ این کلمه در زبان فارسی به فتح «شین» ولی در عربی به کسر یا ضم آن است». مجدداً شاهدیم که بدون توجه به معنای این واژه، صرفاً به تفاوت تلفظ آن در فارسی و عربی پرداخته شده است. حال آنکه نخست در هیچ یک از فرهنگ‌های فارسی مورد مراجعه که این کلمه در آن‌ها ضبط شده همچون لغت‌نامۀ دهخدا (1377)، فرهنگ فارسی (معین، 1360) و فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381)، تلفظ این واژه آن‌گونه که مؤلف مدعی تلفظ آن در فارسی است، ارائه نشده و تلفظ آن همانند عربی ثبت شده است. دوم آنکه، این کلمه که در فرهنگ بزرگ سخن به‌عنوان کلمه‌ای قدیمی و به معنای دلیران و شجاعان یاد شده و اساساً کاربردی در فارسی ندارد، چه ضرورتی برای طرح در این فرهنگ دارد؟

4. عجوز/ عجوزه.به استناد توضیح ارائه‌شده «این دو واژه را در معنی «زن سالخورده و مسن، پیرزن» می‌توان به‌جای هم به‌کار برد و از نظر دستوری و معنایی تفاوتی میان آن‌ها  وجود ندارد». سپس برای «عجوز» بیتی از خاقانی و برای «عجوزه» بیتی از حافظ به‌عنوان شاهد آورده شده است. اما کم‌توجهی مؤلف به مقولۀ سطح و میزان کاربرد سبب شده تا درمورد برخی مدخل‌ها و از آن جمله این مدخل، صرف هم‌معنا و هم‌مقوله بودن و بدون توجه به قدیمی بودن و یا مرسوم بودن، چنین ادعایی را مطرح کند؛ در حالی‌که در زبان فارسی امروزی، برای بیان این مفهوم کسی از «عجوز» استفاده نمی‌کند. در فرهنگ بزرگ سخن نیز واژۀ عجوز از حیث کاربرد، واژه‌ای قدیمی معرفی شده است. بنابراین، نمی‌توان این دو را آن گونه که مؤلف مدعی است، به‌ جای یکدیگر به‌کار برد.

5. مردن برای چیزی.مؤلف این عبارت را صرفاً «علاقۀ بسیار به داشتن یا خوردن چیزی» معنا کرده و آن را گرته‌برداری از عبارت «to die for sth» در زبان انگلیسی دانسته و سپس نمونۀ غیرمعیار و جایگزین معیار آن را ارائه کرده است:

­ نمونۀ غیرمعیار: می‌میرم برای یک فنجان قهوه؛

­ نمونۀ معیار: تمایل زیادی به خوردن یک فنجان قهوه دارم.

جدای از محدود ‌نشدن معنای این عبارت به علاقۀ بسیار به داشتن و یا خوردن چیزی و نیز بی‌توجهی به کاربرد غالب آن یعنیbe dying for sth  در زبان انگلیسی، ارائۀ نمونه به‌اصطلاح معیار پیشنهادیِ مؤلف برای این اصطلاح غیررسمی و محاوره‌ای در انگلیسی و فارسی، نشان‌دهندۀ کم‌توجهی به سطوح کاربردی واژه‌ها و اصطلاحات است؛ نمونه‌ای که بی‌تردید برای فارسی‌زبانان معادلی برای نمونۀ غیرمعیار ارائه‌شده محسوب نمی‌‌شود.

 

مدخل‌های غریب و سؤال‌برانگیز

در مواردی هم شاهد ارائۀ مدخل‌هایی غیرمتعارف و عجیب در قالب کلمه و عبارت هستیم که بدون ذکر هیچ‌گونه شاهد و مثالی در متون به‌اصطلاح غیرمعیار، به‌عنوان کلمات و عبارات نادرست معرفی شده‌اند؛ عباراتی که بعید است در جایی به‌کار رفته باشند. از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: شیلات ماهی/ دستکش دست/ گوشواره گوش/ پارسال گذشته/ کشگ/ زلزله زمین ... . غیر از این موارد، شاهد ارائۀ مدخل‌ها و به‌تبع آن برخی توضیحات سؤال‌برانگیز هستیم که البته در معیار توسل به آثار نویسندگان شاخص ریشه دارد. ارائۀ نمونه‌هایی از این دست می‌تواند راهگشا باشد. مثلاً به‌دلیل نبودن واژۀ فارسی «چکاد» در نثرهای مورد رجوع مؤلف، بدون توجه به بار معنایی و کاربرد خاص آن در متون ادبی، با چنین حکمی روبه‌رو می‌‌شویم که «این واژه قدیمی است و در نثر
فصیح امروزی بهتر است به جای آن از «قله»  استفاده کنیم» و صرف وجود واژه‌های
عربی مهجوری چون «منخرین» (= دو سوراخ بینی) در نثر اسلامی ندوشن، «ثوب»
(= واحد شمارش لباس و جامه) در ترجمۀ قاضی، «صوب» (جهت؛ منطقه) در نثر یارشاطر، «مخبّط» (= پریشان حواس) در ترجمۀ قاضی، فسیح (= وسیع و فراخ) در نثر زرین‌کوب و ده‌ها مورد از این‌گونه واژه‌ها، همه جزو نثر معیار برشمرده شده‌اند و هیچ اشاره‌ای به مهجور یا قدیمی‌بودن و ارائۀ جایگزین‌های مناسب برای آن‌ها  نشده است. نکتۀ مهم دیگر به کم‌توجهی به سطح مخاطبان و مراجعان اثر بازمی‌گردد؛ در حالی‌که صریحاً مخاطب کتاب عموم مردم فرض شده‌اند. در توضیح و تبیین مدخل‌ها شاهد استفاده از کلمات و اصطلاحاتی دشوار و فنی‌ بدون هیچ‌گونه تعریف آن‌ها  هستیم که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: کتیبۀ ممال کتابه است (ص 268)؛ احتمالالتباس سنّتی با سنّی پیش می‌آید (ص184)؛ در حالی‌که منطوق کلام عکس آن را می‌رساند (ص 258)؛ در عربی طولا افعل تفضیل است (ص 368)؛ اقلّ غیرمنصرف است و نمی‌توان آن را با تنوین به‌کار برد (ص 30) و ... . این موارد سوای از مدخل‌های مهجور و بدون کاربردی است که تنها در این مقاله به شکلی گذرا به برخی از آن‌ها پرداخته شد.

 

توصیه یا تجویز؟

بررسی مدخل‌ها بیانگر آن است که در خصوص استفاده نکردن از یک واژه یا عبارت در مواردی «بهتر است» و در مواردی «باید پرهیز کنیم» به‌کار رفته است که علاوه بر توضیح ندادن این دسته از عبارات پرتکرار در قسمت آغازین فرهنگ و راهنمایی دقیق کاربران، شاهد دوگانگی‌هایی آشکار هستیم که به چند مورد آن اشاره می‌شود:

1. کلمات ترکی در فارسی.مقایسۀ این دسته از وام‌واژه‌های ترکی در زبان فارسی شاهدی مناسب برای این ادعاست:

­ اتو/ اطو: این واژه ترکی است و بهتر است آن را به صورت «اتو» بنویسیم.

­ اتاق/ اطاق: اتاق کلمه ترکی است ... بنابراین بهتر است این کلمه را به‌صورت «اتاق» بنویسیم.

­ باتلاق/ باطلاق: این واژه ترکی است و باید آن را به صورت «باتلاق» بنویسیم چون در زبان ترکی مخرج «ط» نداریم.

مقایسۀ این سه مدخل بیانگر آن است که با وجود مشابهت کامل از حیث موضوع، در دو مورد نخست توصیه به کاربرد «ت» و در مورد سوم تجویز به «ت» کرده است.

2. پیشوند اشتراک «هم»

­ هم‌اتاق/ هم‌اتاقی:در فارسی فصیح بهتر است از به کار بردن «هم‌اتاقی» به جای «هم‌اتاق» پرهیز کنیم.

­ هم‌درس/ هم‌درسی:در فارسی فصیح باید از به کار بردن «هم‌درسی» به جای «هم‌درس» پرهیز کنیم.

­ هم‌سفر/ هم‌سفری:در فارسی فصیح باید از به کار بردن «هم‌سفری» به جای «هم‌سفر» پرهیز کنیم.

­ هم‌شاگرد/ هم‌شاگردی: در فارسی فصیح برای بیان این معنی بهتر است به جای «هم‌شاگرد» از «هم‌شاگردی» استفاده کنیم.

در حالی که به استناد فرهنگ، کلیۀ این موارد تابع قاعده‌ای یکسان است؛ اما شاهدیم که نوعی دوگانگی توصیه یا تجویز در معرفی صورت به‌اصطلاح درست بین آن‌ها  وجود دارد.

3. تپش/ طپش­ تپیدن/ طپیدن.در توضیح دو مدخل اسمی تپش و طپش می‌خوانیم: «تپش واژه‌ای فارسی است و املای آن به‌ همین صورت یعنی با «تا» درست است». اما بلافاصله در مدخل بعدی یعنی فعل تپیدن/ طپیدن می‌خوانیم: «این واژه فارسی است و بهتر است آن را به صورت «تپیدن» بنویسیم». مقایسۀ این دو واژه مشابه و مرتبط با یکدیگر و رویکرد مؤلف در تجویز یکی و توصیه به دیگری نمونه‌ای بارز از این دوگانگی است.

 

بحث و نتیجه‌‌گیری

ارائۀ شواهد متعدد و متنوع در قالب موارد شش‌گانۀ ذکرشده در کنار برخی اشکالات شاخص در نشانه‌گذاری‌ها ­ که پرداختن به آن مجالی بیش از این مقاله را می‌طلبد ­ نشان‌دهندۀ آن است که این اثر نیز مانند دیگر آثار تجویزگرایانه این حوزه با کاستی‌ها و به‌بیانی روشن‌تر نادرست‌نویسی‌هایی روبه‌روست. نتیجۀ حاصل از بررسی و تحلیل این فرهنگ و یافته‌های حاصل توجه به چند نکته اساسی را می‌طلبد که در این بخش به‌اختصار بدین نحو قابل ارائه است:

1. اتکا به ملاک استقرا به نویسندگان نثر فصیح و معیار به‌عنوان یکی از دو مبنای تشخیص زبان معیار از غیرمعیار با اشکالاتی جدی روبه‌روست. اساساً توسل صرف به نوعی خاص از نثر رسمی و ادبی و بی‌توجهی به سطوح کاربردی زبان و همچنین تحولات زبانی در گذر زمان سبب شده تا اول آنکه دایرۀ درست‌نویسی به آثاری خاص محدود شود و نبود برخی واژه‌ها و عبارات که ارتباط موضوعی و سبکی با این‌گونۀ خاص زبانی ندارند و چندین دهه هم از تولید و کاربرد آن‌ها  گذشته است، به‌مثابۀ نمونه‌هایی نادرست و غیرمعیار معرفی شوند. دوم آنکه با این نگاه خاص وجود بسیاری از واژه‌ها و ترکیب‌های دشوار و کم‌کاربرد که در برخی نوشته‌های این نویسندگان در دوره‌ای زمانی به‌کار رفته است، همچنان به‌عنوان واژه‌ها و ترکیب‌هایی معیار معرفی و پیشنهاد گردند.

2. ادعای اثر مبنی بر توجه به واقعیات زبانی با نقدی جدی روبه‌روست. کم‌توجهی به مقولۀ تغییر معنایی واژگان و نیز تغییر و تحول در سطوح کاربردی واژه‌ها سبب شده تا گاهی به زبان به‌مثابۀ پدیده‌ای ایستا نگریسته شود. چنین نگاهی سبب شده تا در مواردی پیشنهادهایی درمورد کاربرد جایگزین‌هایی نه صرفاً متعلق به نثر چند دهۀ اخیر ­ همان‌گونه که در ارائۀ مثال‌ها آمد ­ بلکه شواهدی از قرن‌های پیش ارائه شود؛ پیشنهادهایی که چه از لحاظ معنا و چه از نظر سطوح کاربردی با فارسی امروز فاصله دارد. در سایۀ چنین نگاهی است که شاهد ارائۀ ده‌ها مدخل مهجور و قدیمی هستیم که اساساً کاربردی در زبان فارسی ندارند.

3. مؤلف چه در مقام نظر و چه در عمل در جای‌جای فرهنگ موردنظر به نثر نویسندگان و مترجمان شاخص معاصر به‌عنوان معیاری اساسی در تشخیص زبان معیار از غیرمعیار توسل جسته است. اما همان‌گونه که در شواهد بارها اشاره شد، همین آثار نیز به دقت بررسی نشده‌اند؛ زیرا با فرض قبول این معیار در مدخل‌های متعدد شاهد معرفی واژه‌ها و عباراتی هستیم که نه‌تنها در آثار این نویسندگان به‌کار رفته، بلکه حتی در چند نمونه متن برگزیده از این نویسندگان ­ که در انتهای کتاب آمده ­ نیز بارها شاهد کاربرد آن‌ها هستیم.

4. مسئلۀ دیگر به مقولۀ گرته‌برداری مربوط می‌شود. از آنجا که بخش قابل‌توجهی از مدخل‌های این فرهنگ به این مقوله پرداخته‌اند، نتایج حاصل از بررسی این مدخل‌ها حداقل توجه به دو نکته اساسی را در ارزیابی این اثر ضروری می‌سازد: نخست به نوع نگاه مؤلف به امکان واژه‌سازی در زبان بازمی‌گردد که البته بحث دربارۀ آن مجالی دیگر را می‌طلبد و دوم با فرض پذیرش این نوع نگاه یعنی پرهیز از گرته‌برداری و ارائۀ جایگزین‌های پیشنهادی، ارائۀ اطلاعات نادرست  به‌ویژه دربارۀ اصل آن‌ها  در زبان‌های انگلیسی و فرانسه، نه‌تنها جنبۀ علمی اثر را تضعیف می‌کند، بلکه بسیاری از پیشنهادهای ارائه‌شده را نیز با مشکل مواجه می‌سازد.

 



[1].  برای دسترسی به کامل‌ترین مجموعه فرهنگ‌های واژگانی معتبر در زبان انگلیسی رجوع شود به: www.onelook.com.

[2].  مراجعه به فرهنگ‌های متعددی چون وبستر، کمبریج و لانگمن جملگی بیانگر کاربرد فعلی آن است.

[3].  Collins-Robert French-English, English-French Dictionary

[4].  semantic narrowing

[5].  رجوع به دستورنامه‌هایی معتبر، مانند Oxford Modern English Grammar (Aarts, 2011) پیشنهاد می‌شود.

[6].  به استناد فرهنگ‌های معتبر و از آن جمله فرهنگ همایندهای آکسفورد حروف اضافه رایج برای
کلمه question در معنای شک و تردید که در این عبارت دقیقاً به همین معناست عبارت‌اند از: beyond/ in/ without.

[7].  جدای از فرهنگ‌های معتبر انگلیسی، درخصوص معانی این واژه رجوع به فرهنگ‌های انگلیسی ـ فارسی: فرهنگ معاصر هزاره (حق‌شناس، 1380) و فرهنگ معاصر پویا (باطنی، 1385) پیشنهاد می‌شود.

[8].  http://yosefaali.blogfa.com/

آذرنوش، آذرتاش (1383)، فرهنگ معاصر عربی­ فارسی، چ 3، تهران: نی.
اسلامی ندوشن، محمدعلی (1363)، روزها، تهران: یزدان.
اسلامی ندوشن، محمدعلی (1370)، ایران را از یاد نبریم، تهران: یزدان.
انوری، حسن (1381)، فرهنگ بزرگ سخن، 8 جلد، تهران: سخن.
انوری، حسن (1393)، زندگی‌نامۀ خودنوشت، زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر حسن انوری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
انوری، حسن و یوسف عالی عباس‌آباد (1385)، فرهنگ درست‌نویسی سخن، تهران: سخن.
باطنی، محمدرضا (1385)، فرهنگ معاصر پویا، تهران: فرهنگ معاصر.
به آذین (بی‌تا)، منتخب داستان‌ها، تهران: توس.
حق‌شناس، علی‌محمد و دیگران (1380)، فرهنگ معاصر هزاره، تهران: فرهنگ معاصر.
دریابندری، نجف (1349)، در عین حال، مجموعه مقالات، تهران: پیام.
دهخدا، علی‌اکبر (1377)، لغت‌نامه، چ 2، تهران: دانشگاه تهران.
رولان، رومن (1361)، جان‌ شیفته، ترجمة م. ا. به‌آذین، 4 جلد، تهران: ابوریحان.
زمردیان، رضا (1373)، فرهنگ واژگان دخیل اروپایی در زبان فارسی، مشهد: آستان قدس رضوی.
عبدالله، ناصرعلی (1387)، المعجم البسیط، ویراست سوم، دارالفکر.
عنصرالمعالی، کیکاووس (1364)، قابوس‌نامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
فروغی، محمدعلی (1387)، مجموعه مقالات فروعی، به کوشش حبیب یغمایی، تهران: توس.
قیّم، عبدالنبی (1381)، فرهنگ معاصر عربی­ فارسی، چ 2، تهران: فرهنگ معاصر.
مشیری، مهشید (1371)، فرهنگ واژه‌های اروپایی در فارسی، تهران: البرز.
معلوف، اب لویس (1973)،المنجد، چ 17، بیروت: دارالشرق.
معین، محمد (1360)، فرهنگ فارسی، چ 4، تهران: امیرکبیر.
مینوی، مجتبی (1351)، نقد حال، تهران: خوارزمی.
نجفی، ابوالحسن (1392)، غلط ننویسیم، چ 18، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
Aarts, B. (2011), Oxford Modern English Grammar, Oxford: Oxford University Press.
Atkins, B. T. (2006), Collins-Robert French-English, English-French Dictionary, New York: HarperCollins Publishers.
McIntosh, C. (2009), Oxford Collocations Dictionary for Student of English, Oxford: Oxford University Press.
Quirk, R. (2012), Longman Dictionary of Contemporary English, Essex: Longman Dictionaries.