نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادیبات عربی دانشگاه شیراز
2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه شیراز
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در نظامهای آموزشی، بهویژه نظامهای متمرکز، کتابهای درسی اهمیت بسزایی دارند. همین جایگاه و اهمیت بالا سبب میشود که تجزیه و تحلیل، تحقیق علمی، بازبینی و بهروزرسانی این کتابها نیز ضرورت فراوانی یابد. در این میان کتاب آموزشی و درسی الجامع فی تاریخ الأدب العربی (الأدب الحدیث) نوشتۀ حنا الفاخوری (فاخوری) (1986) اهمیت خاص خود را دارد. این کتاب منبع اصلی آموزش تاریخ ادبیات معاصر عربی در دورۀ کارشناسی و همچنین یکی از منابع مهم آزمون کارشناسی ارشد است. نویسندۀ این کتاب اگرچه تاکنون دهها کتاب تألیف کرده است، اما با این اثر شناخته میشود. این کتاب تاکنون به دو زبان فارسی و روسی نیز ترجمه شده است. در این پژوهش با روش تحلیل محتوا و با استفاده از رویکردهای کمّی و کیفی، شاخصهای جامعیت و روزآمدی در دو بُعد محتوایی و شکلی کتاب مورد کاوش قرار گرفته است. در بُعد محتوایی، مؤلفههای ملیت ادبا، بازۀ زمانی حیات، جنسیت و تخصص، دین و مذهب ادبا جهت سنجش جامعیت و روزآمدی مدنظر قرار گرفته است. در بُعد شکلی کتاب، ابزارهای انتقال محتوا ازجمله نگارش، حروفنگاری و صفحهآرایی، استفاده از نمودار و جدول و شیوۀ فصلبندی، مؤلفههایی هستند که بررسی شدهاند. سنجش مزایا و معایب این مؤلفهها، صلاحیت یا بیصلاحیتی کتاب را بهعنوان منبع آموزش و یادگیری تاریخ ادبیات معاصر عربی نشان میدهد.
پرسش و فرضیههای پژوهش
1. سطح جامعیت، بهعنوان یکی از مهمترین مقولههای کتاب آموزشی، در این کتاب چگونه است؟
2. وضعیت کتاب از منظر روزآمدی چگونه است؟
3. ابزارهای انتقال محتوا در این کتاب چگونه به خدمت گرفته شده است؟
و فرضیههای مطرحشده در این پژوهش از این قرارند:
1. بررسی مقولههای ملیت، بازۀ زمانی حیات ادبا، جنسیت و تخصص، دین و مذهب نشان میدهد که شرط جامعیت در این اثر وجود ندارد. در ضمن، جامعیت اثر تحت تأثیر ملیت و دین نویسنده قرار گرفته است و کتاب بیش از آنکه تاریخ ادبیات عربی باشد، تاریخ ادبیات لبنان و مصر شمرده میشود؛ کما اینکه سهم اختصاصی به ادبای مسیحی لبنان بسیار قابل توجه است.
2. بررسی بازۀ زمانی حیات ادبا نشان میدهد که این اثر فاقد روزآمدی لازم است و کتاب برای دورۀ ابتدایی تاریخ معاصر عربی (که برخی آن را العصر الحدیث مینامند) مناسب است و نه برای پس از آن. بازبینی و ویرایش نشدن کتاب سبب شده است که این اثر کاملاً رنگ کهنگی به خود گیرد.
3. اگرچه متناسب با سالی که این کتاب برای نخستین بار منتشر شده است (1986)، میتوان گفت نویسنده ابزارهای انتقال محتوا را بهخوبی بهکار بسته است؛ اما با توجه به پیشرفت علم و فناوری، ابزارهای انتقال محتوای کتاب نیز کهنه و ناکارآمد شده است.
در اینجا ذکر دو نکته ضروری است: اول اینکه حنا فاخوری این کتاب را بهعنوان یک کتاب آموزشی تدوین نکرده است؛ از این رو، نمیتوان برخی انتظارات که از یک کتاب آموزشی وجود دارد، از این کتاب داشت. از سوی دیگر، مخاطب اصلی این کتاب خوانندۀ عرب است و نه ایرانی که زبان مادریاش عربی نیست. بنابراین، برخی ابهامها و دشواریهایی که خوانندۀ ایرانی در مطالعۀ این کتاب با آن روبهرو میشود، برخاسته از همین مسئله است. اما نکتۀ مهم این است که علی رغم آنچه گفته شد، دیرزمانی است که این کتاب در دانشگاههای ایران بهعنوان یک کتاب آموزشی برای درس تاریخ ادبیات معاصر تدریس میشود؛ بنابراین، لازم است که از منظر یک کتاب آموزشی بدان نگریسته شود و میزان جامعیت روزآمدی آن بهعنوان منبعی برای این درس مورد پژهش قرار گیرد.
پیشینۀ پژوهش
درخصوص بررسی کتابهای آموزشی از منظر تحلیل محتوا، پژوهشهای بسیاری انجام گرفته است که غالباً بر کتابهای درسی مدارس تمرکز دارد. در این میان متقیزاده و همکاران (1393) کتاب عربی سال اول دبیرستان را با تکیه بر روش تحلیل محتوا بررسی کردهاند. مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در سالهای اخیر دربارۀ کتابهای دانشگاهی فراوانی به پژوهش پرداختهاند؛ اما درخصوص این کتاب (الفاخوری، 1986) کار چندانی صورت نگرفته است و فقط دیوسالار (1393) روش تاریخی کتاب را مورد بررسی و نقد قرار داده و به این نتیجه رسیده است که نویسنده به روشی که در مقدمه بیان کرده است پایبند نیست، زیرا بسیاری از حوادث تاریخی مؤثر در ادبیات عربی را یا فراموش میکند یا خود را در مقابل آنها به فراموشی میزند. سیاوشی (1391) نیز ترجمۀ این کتاب را که عبدالمحمد آیتی انجام داده، نقد و تحلیل نموده و نقاط قوت و ضعف این ترجمه را بیان کرده است. نظری منظم و همکاران (1395) در پژوهشی به بررسی کارکرد تصویر در آموزش زبان عربی به غیر عربزبانان پرداختهاند که نمونۀ مورد بررسیشان، کتاب الجامع فی تاریخ الأدب العربی الحدیث (فاخوری، 1986) است. یافتههای پژوهش آنان نشان میدهد که بیشتر معیارهای مهم و تأثیرگذار یک تصویر مناسب برای کتابی آموزشی، در تصاویر این کتاب رعایت نشده یا بهندرت رعایت شده است. بنابراین، به طور کلی، وجه تمایز این پژوهش در این است که با روش تحلیل محتوا به بررسی ابعاد مختلف جلد دوم این کتاب میپردازد که در این زمینه تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است.
مادۀ پژوهش
کتاب الجامع فی تاریخ الأدب العربی (الفاخوری، 1986) کتابی است در دو جلد که تاریخ ادبیات عربی از عصر جاهلی تا دوران معاصر را ارائه میدهد. جلد اول این کتاب با 1083 صفحه به دوران جاهلی، اسلامی، عباسی، اندلسی و فترت میپردازد. جلد دوم این کتاب که محور پژوهش حاضر است، در قالب 715 صفحه تاریخ ادبیات معاصر عربی از سال 1798 میلادی را تحلیل و بررسی میکند. اهمیت پژوهش در این است که کتاب مذکور منبع اصلی آموزش تاریخ ادبیات در مقطع کارشناسی و منبع اصلی آزمون کارشناسی ارشد رشتۀ زبان و ادبیات عربی شمرده میشود.
فاخوری در سال 1916 در شهر زحلۀ لبنان زاده شد و تحصیلات متوسطه را در بیتالمقدس به پایان رسانید و دکترای خود را در رشتۀ فلسفۀ اسلامی کسب کرد. وی از مسیحیان کاتولیک و عضو جمعیت مبلغان «بولس مقدس» در لبنان بود. فاخوری که مؤسس انستیتو زبان، هنر و علوم در لبنان است، کتابهای درسی بسیاری در زمینۀ الهیات مسیحی نیز تألیف کرد، اما از سال 1962 از هر گونه فعالیت اجرایی دست کشید و به تحقیق در زمینۀ زبان و ادبیات و فلسفه پرداخت. علاوه بر کتاب الجامع فی تاریخ الادب العربی الأدب الحدیث (1986)، کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی (الفاخوری و جر، 1393) اثر دیگر فاخوری است که به فارسی ترجمه شده است. سرانجام، وی در سال 2011 در 95 سالگی درگذشت.
مبانی نظری
این پژوهش بر روش تحلیل محتوا استوار شده است. تحلیل محتوا روشی است برای بیان ویژگیهای موجود در یک اثر مکتوب یا دیداری. این اثر میتواند شامل کتابها، روزنامهها، سخنرانیها، برنامههای تلویزیونی یا هر نوع سند یا مدرک دیگری باشد (معروفی و یوسفزاده، 1388: 14). از همین رو، تحلیل محتوا را میتوان بهعنوان یک روش، برای شناخت و برجسته ساختن محورها و پیامهای اصلی بهکار برد (معروفی و یوسفزاده، 1388: 27). بنابراین، در یک تعریف کامل و شامل میتوان اینگونه به تحلیل محتوا نگریست که فرایند نظاممند شناسایی، طبقهبندی، تبیین، تفسیر، استنباط، و استخراج پیامها، نمادها، آثار و مفاهیم پیدا و پنهان در متون نوشتاری، رسانهها و سایر مجموعههای مورد نظر، بر اساس روشهای کمّی و کیفی است (معروفی و یوسفزاده، 1388: 15).
ویژگی اصلی این روش، تکرارپذیر بودنِ تحلیل و درنتیجه معتبر بودن دادههای آن است (کریپندروف، 1383: 25). به همین دلیل گفته میشود که تحلیل محتوا برای توصیف عینی، منظم و کمّی محتوای ارتباطات، و با هدف نهایی تفسیر دادهها بهکار میرود (رسولی و امیر آتشانی، 1390: 26). به بیان دیگر، میتوان ویژگیهای این روش را در عینیت، نظاممندی، کمّیت و عمومیت آن دانست. عینیت بدین معنی است که یافتههای تحقیق بیانگر محتوای اسناد تحلیلشده باشد و نه تمایلات ذهنی محقق (محمدی مهر، 1387: 30). از این رو، دیگر تحلیلگران با تبعیت از روشهای یکسان و اطلاعات مشابه میتوانند به نتایج مشابهی برسند (هولستی، 1373: 14). منظور از نظاممند بودن این است که محتوای مورد پژوهش باید براساس قواعد روشن و ثابتی انتخاب شود و منظور از سومین ویژگی تحلیل محتوا یعنی کمّی بودن، بازنمایی دقیق مجموعهای از پیامهاست (ویمر وآر، 1393: 218)؛ این ویژگی، بارزترین ویژگی تحلیل محتوا و به معنای استفاده از ارقام و اعداد در توصیف و طبقهبندی اطلاعات، و نیز تحلیل دادهها با روشهای آماری است (محمدی مهر، 1387: 32). اما شرط چهارم یعنی عمومیت داشتن آن زمانی تحقق مییابد که یافتههای پژوهش با هم ارتباط نظری داشته باشند؛ زیرا اطلاعات توصیفیِ صرف دربارۀ محتوا، بدون ارتباط با دیگر ویژگیهای اسناد یا خصوصیات فرستنده و گیرندۀ پیام، ارزش چندانی ندارد (هولستی، 1373: 16). از این رو، در پژوهش حاضر تلاش شده است شاخصها و مؤلفههای کتاب، آنگونه که تحلیل محتوا اقتضا میکند بررسی شود.
روش پژوهش و شاخصهای ارزیابی
درخصوص روشهای تحلیل محتوا گفتنی است که در پژوهشهای علوم انسانی از دو روش عمدۀ کمّی و کیفی استفاده میشود. رویکرد کمّی با استفاده از محاسبۀ فراوانی و تعداد وقوع کلمات و اسامی و فضای اختصاص دادهشده به موضوع مربوط مورد تحلیل قرار میگیرد (معروفی و یوسفزاده، 1388: 65)؛ اما روش تحقیق کیفی بر یک دیدگاه فلسفی تفسیرگرایانه مبتنی است و توجه آن به چگونگی تفسیر، درک، تجربه و بهوجود آمدن جهان اجتماعی معطوف است. در این روش بر درک عمیق، پیچیدگی، جزئیات و بافت پدیدهها تأکید میشود (پاشاشریفی و شریفی، 1383: 270). البته، میتوان به منظور ارائۀ یک تحلیل جامعتر و دقیقتر از دو روش به صورت متکامل بهره برد. از همین رو، در پژوهش حاضر به ارائۀ دادههای آماری بسنده نشده و تلاش شده است این نتایج آماری در پرتو عناصر و معیارهای مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار گیرند که یکی از چالش برانگیزترین مباحث در فرایند تحلیل، تعیین همین معیارهاست (نوریان، 1393: 13). پژوهشگران این شاخصها را در قالب حداقل و حداکثر انتظارات بیان کردهاند. برای نمونه، اختصار و روانی در تنظیم کتاب، سهولت در فهم مباحث آن، اختصار به جای تفصیل و توضیحات، تناسب حجم کتاب با نیازهای مخاطبان، ازجمله معیارهای حداقلی است که باید به آنها توجه کرد. مواردی مانند طرح درست مباحث و مطالب بدون کمترین شبهه و ابهام و همچنین بازتاب آثار تغییرات علمی در نگارش کتاب، معیارهای حداکثری است که در این پژوهش انتظار میرود (عبداللهیان و آزاد ارمکی، 1394: 612).
به طور کلی، شاخصهای ارزیابی شامل شکل ظاهری، محتوا، ساختار، زبان و روش است (رضی، 1388: 2229). درخصوص محتوا باید به مواردی همچون چارچوببندی، تناسب با اهداف آموزشی، استفاده از منابع معتبر و جدید، تدوین محتوا از ساده به مشکل، تناسب با سطح و درک مخاطب، ترتیب منطقی موضوعات، زبان نوشتاری علمی و نثر روان اشاره کرد (نوروززاده و رضایی، 1388: 128). در همین راستا، برای تعیین جامعیت و روزآمدی مباحث کتاب، مؤلفههای متعددی همچون ملیت ادبای برگزیده، بازۀ زمانی حیات ایشان، جنسیت، تخصص، دین و مذهبشان بررسی و دادههای بهدست آمده به کمک دو نرمافزار RapidMiner و Excel واکاوی شد. سپس، نتایج بهدست آمده در پرتو دو مقولۀ پیشفرضهای نویسنده و انتظاراتی که از یک کتاب آموزشی در حوزۀ تاریخ ادبیات معاصر عربی انتظار میرود، تحلیل و بررسی شد. افزون بر مباحث محتوایی، برخی شاخصهای ظاهری و شکلی کتاب که نقش اساسی در انتقال محتوا را برعهده دارند نیز مد نظر قرار گرفته است.
تحلیل دادهها
ملیت ادبا
جامعیت یکی از مهمترین مقولههایی است که از یک کتاب تاریخ ادبیات انتظار میرود. جامعیت را میتوان در دو سطح مباحث و منابع مطرح کرد. منظور از جامعیت مباحث، پرداختن به وجوه مختلف موضوع است. البته بدیهی است که توان نویسنده و فرصت یک اثر معمولاً بسیار کمتر از آن است که بتواند به همۀ وجوه یک موضوع بپردازد، اما میتوان به جامعیت نسبی و قابل قبولی رسید؛ به این معنا که بیشتر مخاطبان به اغلب مباحث مورد نظر خود در آن اثر دست یابند (منصوریان، 1392: 78). آنچه جامعیت این اثر را مخدوش میسازد، این است که در حال حاضر 23 کشور به زبان عربی سخن میگویند؛ اما بررسی ملیت ادبای مطرحشده در این کتاب نشان میدهد که این اثر خلاف عنوانی که معرّف آن است، نمیتواند تاریخ ادبیات عربی محسوب شود. چنانکه در نمودار 1 دیده میشود نویسنده تنها به معرفی نمایندگانی از شش کشور عربی، شامل لبنان، مصر، عراق، سوریه، تونس و فلسطین بسنده کرده است؛ بنابراین 17 کشور عربی نمایندهای در این مجموعه ندارند. از سوی دیگر، کتاب 589 صفحه دارد[1] که از این میان 87/292 صفحۀ آن به ادبای کشور لبنان و 21/170 صفحۀ آن به ادیبان مصری اختصاص یافته است. به عبارت دیگر، بیش از آنکه بتوان نام کتاب را تاریخ ادبیات عربی گذاشت بهتر است آن را تاریخ ادبیات لبنان و مصر نامید.
بهروشنی پیداست که کشور لبنان سهم اصلی کتاب را به خود اختصاص داده است. شاید لبنانی بودن نویسندۀ کتاب، در بودجهبندی حجم کتاب براساس ملیت، بیتأثیر نبوده است. البته این اعتراف وجود دارد که نقش ادبای لبنان در آنچه بهعنوان ادبیات معاصر عربی شناخته میشود، بسیار برجسته است؛ اما این اشکال بر نویسنده وارد است که هیچگونه تلاشی برای معرفی ادبای غالب کشورهای عربی نکرده است. بیشک نمیتوان 17 کشور عربی را که نمایندهای در این کتاب ندارند، فاقد هرگونه ادبیات و یا ادیب برجسته در دوران معاصر دانست. بررسی این امر پژوهشهای متعددی را میطلبد.
نمودار 1 حجم صفحات کتاب براساس ملیت
نکتۀ دیگری که درمورد ادبای لبنانی اهمیت دارد، این است که نویسنده در معرفی مکان ولادت ایشان به نام روستاهایی که افراد در آن متولد شدهاند، بسنده کرده و فرض نویسنده بر این است که هر خوانندهای در هر نقطهای از جهان باید این روستاها را بشناسد و بداند متعلق به چه کشوری است! و این خود گواهی بر تأثیر لبنانی بودن نویسنده بر تنظیم محتوای کتاب است.
از دیگر مسائلی که جامعیت کتاب را خدشهدار ساخته، بیتوجهی به مقولههایی چون ادبیات مقاومت و ادبیات سیاسی است. همچنین، چهرههای سرشناس زیادی در حوزۀ شعر و داستاننویسی همچون نازکالملائکه در این کتاب از قلم افتادهاند که به این موضوع اشاره خواهد شد.
بازۀ زمانی
از ویژگی اجتنابناپذیر کتابهای تاریخ ادبیات، تقسیمبندی آن بر اساس بازهها و دورههای تاریخی است. پژوهشگران درخصوص ردهبندی دوران معاصر عربی اختلاف نظر دارند. برخی اصطلاح عصر معاصر را بر دورهای اطلاق میکنند که از سال 1798 و ورود ناپلئون به مصر آغاز میشود و تا زمان حاضر ادامه دارد. برخی دیگر دورههای مابین سال 1798 تا 1945 را که جنگ جهانی دوم پایان مییابد دوران «حدیث» و پس از آن را دوران «معاصر» نامیدهاند. این در حالی است که در دایرةالمعارف أعلام الأدب العربی المعاصر... (کامبل، 1996: 8)،مقصود از ادبای معاصر کسانی هستند که در قرن بیستم به دنیا آمدهاند و حداقل تا سال 1970 زنده بودهاند. فارغ از این اختلاف نظر در نامگذاری این دوران، بررسی تاریخ ولادت و وفات ادبای مطرح در این کتاب نشان میدهد که نخستین ادیب در سال 1763 و آخرین آن در 1926 متولد شدهاند. از سوی دیگر، نخستین وفات در 1815 بوده و آخرین ادیب، سعید عقل، نیز در سال 2014 درگذشته است. البته باید توجه داشت که پیش از وی یعنی نزار قبانی با اختلاف 16 سال در سال 1998 از دنیا رفته است. با توجه به نمودار راداری 2 درمییابیم که این کتاب نمیتواند نمایانگر دوران معاصر باشد. از مجموع 93 ادیبی که در این کتاب معرفی شدهاند، 81 نفر پیش از سال 1970 از دنیا رفتهاند و تنها 12 نفر بعد از این دوره در قید حیات بودهاند. البته، این مسئله بدین معنا نیست که پس از این سال تنها 12 ادیب سرشناس عربی وجود داشته است. برای نمونه رضا ناظمیان (1388) در قالب دو جلد کتاب مجموعهای از شعرا و نثرنویسان دورۀ معاصر را نمایه کرده است. این مجموعه، شامل 68 نفر است که در بازۀ زمانی ولادت 1839 تا 2016 قرار دارد و از این میان 39 نفر پس از سال 1970 زنده بودند که هشت تن از آنان همچنان در قید حیات هستند.
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که این کتاب از آنجا که دیرزمانی از تألیفش میگذرد و پس از آن نیز ویرایش و بازنگری نشده است، دیگر نمایانگر تاریخ ادبیات معاصر عربی نیست و رنگ کهنگی گرفته است. گفتنی است در این کتاب بیشتر شعرای نسل دوم مطرح نشدهاند و از این میان میتوان به نازکالملائکه بهعنوان یکی از پیشگامان شعر نو عربی اشاره کرد و از همین روست که گفته میشود کتاب آموزشی باید به طور مرتب تحلیل و بازبینی شود (نوروززاده و رضایی، 1388: 128). از این رو، این کتاب فاقد روزآمدی لازم است؛ زیرا منظور از روزآمدی، همراهی نویسنده با پیشرفتهای جدید یک رشته است و اینکه تحولات موضوعی رشتۀ مورد بررسی، در کتاب بازتاب یابد و گفتمان جاری مورد بررسی قرار گیرد (منصوریان، 1392: 10). بنابراین، نیاز است که برای درس تاریخ ادبیات معاصر عربی، کتابی آموزشی تدوین گردد؛ زیرا کتاب حاضر برخی ویژگیهای کتاب آموزشی را ندارد و اصولاً بهعنوان یک کتاب آموزشی تدوین نشده است.
نمودار 2 بازۀ زمانی حیات ادبا (خط ممتد داخلی، ولادت و خطچین خارجی، وفات را نشان میدهد)
تخصص و جنسیت
چنانکه گفته شد در این کتاب 93 ادیب به اشاره یا به تفصیل معرفی شدهاند که از این بین 52 نفر شاعر و 41 نفر کاتب و از این بین تنها 3 نفر زن هستند و این امر گویای بیتوازنی شدید در این خصوص است؛ اما از بُعد تخصص ادبی، توازن نسبی رعایت شده است (نک: نمودار 3) و از مجموع 35/589 صفحه، 01/374 صفحه به شعرا و 34/215 صفحه به نثرنویسان اختصاص یافته است.
نمودار 3 حجم صفحات کتاب براساس تخصص
بر اساس دین و مذهب
معیار دیگری که این کتاب بر اساس آن نقد و تحلیل شده، بررسی ادبای ذکرشده از منظر دین و مذهب آنان است. بررسیها حاکی از آن است که از مجموع 93 نفری که در کتاب ذکر شدهاند بهترتیب 63 نفر مسلمان اهل تسنن، 26 نفر مسیحی و 4 نفر مسلمان شیعی هستند. این ناتوازنی خود را در انتخاب از مذاهب مختلف و در حجم مطالب و صفحاتی اختصاصی به ایشان بیشتر نشان میدهد. همانطور که در نمودار 4 دیده میشود، 15/348 صفحه به ادبای اهل تسنن، 21/227 صفحه به ادبای مسیحی و تنها 99/13 صفحه به ادبای شیعه اختصاص داده شده است.
مسیحیان لبنان و منطقۀ شامات، بهطور کلی نقش بسیار پررنگی در تحولات ادبیات معاصر عربی دارند؛ اما به نظر میرسد در این کتاب نویسنده به خاطر مسیحی بودنش حجم بیش از حدی را به ادبای مسیحی اختصاص داده است، به گونهای که در 38 درصد از حجم کتاب صرفاً به 26 نفر پرداخته شده است. یعنی بهازای هر فرد 46/1 درصد از کتاب که برابر با حدود 7/8 صفحه است اختصاص یافته، در حالی که به هر ادیب مسلمان 66/0 درصد برابر با 9/3 صفحه اختصاص داده شده است. این امر نشان میدهد که نویسنده به ادبای مسیحی اهمیت زیادی داده است.
نمودار 4 حجم صفحات کتاب براساس دین و مذهب
از سوی دیگر، سؤال اینجاست که آیا نسبت ادبای معاصر شیعی نسبت به ادبای معاصر اهل تسنن واقعاً چنین نسبت کوچکی است و یا اینکه عاملی سبب شده که به ادبای این مذهب چندان توجه نشود. بررسی نوع نگرش نویسنده به چهرۀ سرشناسی چون محمد مهدی الجواهری و اختصاص تنها 66/4 صفحه آن هم به صورت بسیار ناقص این دیدگاه را تقویت میکند که نویسنده در پرداختن به این افراد نگرش خاصی داشته است.
همچنین، بررسی دایرةالمعارف الطلیعة من شعراء الشیعة (السماوی، 2001) که به ادبای شیعه از آغاز تا سال1960 میپردازد، نشان میدهد تعداد ادبای شیعه که پس از سال 1212ق فوت کردهاند، 136 نفر است. گفتنی است سال 1212 قمری برابر است با سال 1798 میلادی که مبدأ تاریخ ادبیات معاصر عربی محسوب میشود. برای محسوب کردن یک فرد بهعنوان ادیب معاصر، باید وی حداقل حدود 30 سال از دورۀ معاصر را درک کرده باشد؛ یعنی تا تاریخ 1828 میلادی (1243ه . ق) زنده بوده باشد و در این صورت، تعداد ادبای شیعه از این تاریخ تا سال 1960 (1380ه . ق) که آخرین متوفای موجود در دایرةالمعارف مذکور است 118 نفر است که عدد قابل توجهی است. اما، نویسندۀ کتاب تنها از 4 ادیب شیعی نام برده است؛ بنابراین، فاخوری توازن لازم را در این خصوص رعایت نکرده است.
تطابق کتاب تاریخ الأدب العربی ... با سر فصل دروس دانشگاه
یکی از معیارهای نقد و بررسی کتابهای دانشگاهی، میزان مطابقت و همسویی آن با سرفصلهای مصوب است. آخرین سر فصل مقطع کارشناسی رشتۀ زبان و ادبیات عربی، مورخ 17/7/89 در هفتاد و دومین جلسۀ شورای برنامهریزی آموزش عالی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به تصویب رسید. بنا بر این سرفصل، هدف از درس تاریخ ادبیات دورۀ معاصر، «آشنایی با جریانهای ادبی و عوامل مؤثر تاریخی بر آن، در آغاز دورۀ معروف به عصر نهضت و نیز دورۀ معاصر» است. بنا بر تصریحی که در سرفصل آمده است، این دوره باید در دو بخش «دورۀ نهضت» و «تاریخ معاصر (حدیث)[2]» مورد بررسی قرار گیرد. از سوی دیگر، در سرفصل دروس متون نظم و نثر معاصر که هر کدام در دو درس 2 واحدی در مجموع 8 واحد تعریف شده است، دانشجو باید با شعرا و نثرنویسان برجستۀ این دوره آشنا شود که اسامی این ادبا به تفکیک در جدول 1و 2 آمده است. در ستون وضعیت، علامت تأیید نشان از این است که در کتاب تاریخ ادبیات حنا فاخوری (1986) به آن شاعر یا نویسنده پرداخته شده است.
جدول 1 متون نظم و نثر معاصر 1
ردیف |
شاعران |
وضیعت |
ردیف |
نویسندگان |
وضعیت |
1 |
سامی البارودی |
a |
1 |
جبران خلیل جبران |
a |
2 |
عاتکة الخزرجی |
r |
2 |
منفلوطی |
a |
3 |
احمد شوقی |
a |
3 |
عبدالقادر المازنی |
a |
4 |
حافظ ابراهیم |
a |
4 |
ناصیف الیازجی |
a |
5 |
خلیل مطران |
a |
5 |
فارس الشدیاق |
a |
6 |
ایلیا ابوماضی |
a |
6 |
جمالالدین اسدآبادی |
a |
7 |
مهدی الجواهری |
a |
7 |
ابراهیم الیازجی |
a |
8 |
ابوالقاسم الشابی |
a |
8 |
محمد عبده |
a |
9 |
معروف الرصافی |
a |
9 |
حفنی ناصف |
a |
10 |
صدقی الزهاوی |
a |
10 |
باحثة البادیة |
a |
11 |
اسماعیل صبری |
a |
11 |
ولی الدین یکن |
a |
12 |
علی محمود طه |
a |
12 |
محمد المویلحی |
r |
13 |
الیاس ابوشبکة |
a |
|
||
14 |
عبدالرحمن شکری |
a |
|||
15 |
زکی ابوشادی |
a |
|||
16 |
ابراهیم ناجی |
a |
|||
17 |
رشید ایوب |
a |
|||
18 |
ابراهیم طوقان |
a |
|||
19 |
نسیب عریضة |
a |
|||
20 |
الشاعر القروی |
a |
|||
|
|
|
|
همان طور که در جدول 1 دیده میشود از مجموع 20 شاعری که نامشان در سرفصل ذکر شده، تنها به 19 شاعر پرداخته شده است. در خصوص نویسندگان نیز از 12 نویسندهای که در سرفصل نام آنان برده شده است، تنها 11 نویسنده حضور دارند. بنابراین، این کتاب با دروس تاریخ، نظم و نثر دوران معاصر (1) که درحقیقت به «دوران حدیث» اختصاص مییابد تطابق کامل دارد؛ نتیجۀ بررسی این موضوع در رابطه با سرفصل دروس نظم و نثر معاصر (2) در جدول 2 آمده است:
جدول 2 متون نظم و نثر معاصر 2
ردیف |
شاعران |
وضیعت |
ردیف |
نویسندگان |
وضعیت |
1 |
بدر شاکر السیاب |
a |
1 |
محمد تیمور |
r |
2 |
نازک الملائکة |
r |
2 |
توفیق الحکیم |
a |
3 |
عبدالوهاب البیاتی |
r |
3 |
صادق الرافعی |
a |
4 |
ادونیس |
r |
4 |
نجیب محفوظ |
r |
5 |
خلیل الحاوی |
r |
5 |
یوسف السباعی |
r |
6 |
جبرا ابراهیم جبرا |
r |
6 |
عبدالحلیم عبدالله |
r |
7 |
صلاح عبدالصبور |
r |
7 |
یوسف ادریس |
r |
8 |
عبدالمعطی الحجازی |
r |
8 |
احسان عبدالقدوس |
r |
9 |
نزار قبانی |
a |
9 |
عبدالرحمن الشرقاوی |
r |
10 |
محمد الفیتوری |
r |
10 |
عبدالرحمن منیف |
r |
11 |
فدوی طوقان |
r |
11 |
غسان کنفانی |
r |
12 |
امل دنقل |
r |
12 |
زکریا تامر |
r |
13 |
محمود درویش |
r |
|
||
14 |
سمیح القاسم |
r |
|||
15 |
توفیق زیّاد |
r |
|||
16 |
فاروق شوشة |
r |
|||
17 |
محمد الماغوط |
r |
|||
18 |
احمد مطر |
r |
|||
19 |
محیی الدین فارس |
r |
|||
|
|
|
|
این جدول نشان میدهد که میزان همسویی کتاب فاخوری با این درس بسیار کم است؛ زیرا از مجموع 19 شاعر اشاره شد در سرفصل، تنها به دو شاعر پرداخته شده است و نیز از مجموع 12 نویسندة تأکید شده در سرفصل که دانشجویان باید با آنان آشنا شوند، تنها 2 نویسنده در کتاب حضور دارند.
بنابراین، در پرتو تحلیلی که در مبحث بازۀ زمانی ارائه شد و همچنین بررسی وضعیت سازگاری کتاب با سرفصل، میتوان نتیجه گرفت که کتاب حاضر تنها برای بخش ابتدایی دوران معاصر یا آنچه آن را عصر حدیث مینامند، مناسب است.
تحلیل ابزارهای انتقال محتوا
نگارش
یکی از ویژگیهای خاص کتابهای تاریخ ادبیات این است که مادۀ پژوهش آن از سویی تاریخ و از سوی دیگر ادبیات است. همین امر باعث شده نویسندگان در انتخاب زبان و سبک نگارش گاه از زبان علمی محض و گاه از زبان ادبی بهره گیرند. سبک حنا فاخوری در این کتاب ادبی و انشاگونه است. این سبک ادبی در بیشتر موارد بر وجه تاریخی کتاب غلبه کرده تا جایی که معنای مدنظر در پسِ واژگان و تعابیر ادبی و مترادفهای بسیار مبهم، پنهان شده است و غالباً مخاطبان کتاب را که دانشجویان مقطع کارشناسی هستند از فهم صحیح و سریع معانی ناتوان میسازد. این در حالی است که بخش عمدهای از موفقیت هر اثر مدیون شفافیت، سادگی و سلاست نثری است که انتقال مفاهیم آن انتخاب شده است و نثر یک کتاب کارآمد و اثربخش باید خواننده را به مطالعه ترغیب کند، نه اینکه با پیچیدگیهای غیرضروری مخاطب را از خواندن پشیمان سازد و ذهنش را در ابهام و سردرگمی فرو برد (منصوریان، 1392: 7). متنی که انباشته از مترادفهای غیرضروری و توضیح بدیهیات و مطالب کلیشهای باشد به جای آنکه آگاهیرسان باشد ذهن خواننده را با طرح مسائل متفرقه پریشان میکند. گاه نویسنده از بیان جامع و کامل مطالب بازمیماند و برخی از مباحث مهم را ناگفته رها میسازد. درنتیجه، خواننده با پرسشهای بیپاسخ مواجه میشود (منصوریان، 1392: 12).
اگرچه نثر این کتاب از نظر ادبی بسیار فاخر و مستحکم است؛ اما از آنجا که هدف از کتاب فهم مباحث تاریخی است نه لذت بردن از متن و یا آموختن انشانویسی، بهنظر میرسد در موارد بسیاری مطالب مبهم شده است. از سوی دیگر، باید مدنظر داشت که تاریخ ادبیات دورۀ معاصر بسیار طولانی و حجیم است؛ از این رو، نباید زبان بیان مطالب دشواریهای دانشجو و مخاطب را دوچندان سازد.
حروفنگاری و صفحهآرایی
ویژگیهای چاپی و ظاهری کتاب تأثیر بسزایی در مقبولیت و بیمقبولیتی آن دارد. خصوصیاتی مثل خوانا بودن فونت، صفحهآرایی زیبا، شیرازۀ محکم و صحافی حرفهای، طرح جلد و تصاویر بر جذابیت کتاب میافزاید و پذیرش آن را در جامعۀ مخاطبان افزایش میدهد. خلاقیت و توانایی نویسنده در انتخاب مناسبترین تصویرها و توان فنی ناشر در چاپ و انتشار با کیفیت تصاویر بر سودمندی کتاب بسیار میافزاید (منصوریان، 1392: 15). کتاب حاضر در پارهای از این موارد ایرادات جدی دارد. تصاویر کتاب بسیار بیکیفیت است و صفحهآرایی آن با آنچه مناسبِ کتاب تاریخ ادبیات معاصر است، فاصلۀ زیادی دارد. نیز، از آنجا که این کتاب کپی از نسخۀ کاغذی آن است و نه فایل اصلی، همین امر کیفیت چاپی کار را پایینتر آورده است و این را باید در نظر داشت که بهدلیل نبودن کتاب در بازار و یا قیمت بالای کتابهای معدودی که در بازار وجود دارد، دانشجویان غالباً به تهیۀ کپی و جزوه از این کتاب مجبور میشوند که این امر مشکلات را دوچندان میسازد.
نمودار و جدول
نویسنده در بیشتر درسهای کتاب، جدولهایی را اول هر درس و یا فصل قرار داده است که کاری بسیار نیکوست. از آنجایی که این جدولها حاوی مطالب کلیدی و دربردارندۀ معانی و مطالبی مفیدند و باید انتقال یابند، تا حدودی نقیصۀ گم شدن معنا در تعابیر تکراری ادبی جبران شده است. االبته، در این میان جای نمودارها، جدولها و نقشههای بسیاری نیز خالی است.
فصلبندی
در نگارش یک متن علمی، دو مؤلفۀ انسجام و یکدستی اهمیت بسیاری دارد. منظور از انسجام، پیوند منطقی میان اجزاء خرد و کلان هر متن است، به نحوی که خواننده بتواند سیر طبیعی و پیوستۀ کلام نویسنده را در آن ببیند و موضوع را دنبال کند. انسجام میتواند میان جملههای یک پاراگراف، میان پاراگرافهای یک فصل، یا میان فصول یک کتاب باشد. درنتیجه، متنی که منسجم است خواننده در خلال آن احساس سردرگمی نمیکند و بدون کمترین زحمت میتواند بحث را پیگیری کند (منصوریان، 1392: 1312). اما به نسبتِ فصلبندی انجامشده در این کتاب باید بگوییم که هر فصلبندی مزایا و معایب خود را دارد. در این اثر، فارغ از اینکه ادیب متعلق به چه کشوری است، بنا بر سیر تاریخی و جای گرفتن آن در سیر تحولات تاریخی این مباحث قرار داده شده است. البته از آنجایی که شخصیتهای برجسته و اثرگذاری ازجمله نازکالملائکه نادیده گرفته شدهاند، نویسنده در این خصوص چندان موفق نبوده است. شاید بهتر بود مباحث با انسجام بیشتری فصلبندی میشدند و از آنجاکه نویسنده بخش اصلی کتاب را به ادبای دو ملیت لبنانی و مصری اختصاص داده است، فصلبندی کتاب بر پایۀ ملیت کشورها صورت میگرفت که البته نپرداختن به بیشتر کشورهای عربی میتواند برای این نوع فصلبندی دردسرساز باشد. نبود استناددهی لازم و نیز پاورقیهای استنادی و توضیحی کافی، از دیگر ایرادات محتوایی این اثر محسوب میشود.
بحث و نتیجهگیری
بررسی مقولۀ جامعیت و روزآمدی نشان داد که کتاب الجامع فی تاریخ الأدب العربی (الأدب الحدیث) تنها حدّاقلِ انتظارات را در این زمینه برآورده میسازد. نویسنده درخصوص مؤلفۀ ملیت نویسنده از مجموع 23 کشوری که به زبان عربی سخن میگویند صرفاً به معرفی نمایندگان 6 کشور لبنان، مصر، عراق، سوریه، تونس و فلسطین بسنده کرده است. در این میان توازنی در بودجهبندی کتاب وجود ندارد و از مجموع 589 صفحۀ کتاب، 87/292 صفحۀ آن به ادبای کشور و 21/170 صفحه نیز به ادبای مصری اختصاص یافته است. بنابراین، کتاب حاضر را باید تاریخ ادبیات معاصر لبنان و مصر نامید و نه تاریخ ادبیات معاصر عربی. این ناتوازنی درخصوص گزینش تاریخی ادبا نیز وجود دارد. از مجموع 93 ادیبی که در این کتاب به ایجاز و یا به تفصیل معرفی شدهاند 81 نفر پیش از سال 1970 از دنیا رفتهاند و تنها 12 نفر بعد از این دوره در قید حیات بودهاند. این در حالی است که ادبای سرشناس بسیاری در این دوره وجود دارند که در این کتاب معرفی نشدهاند. علت اصلی نیز این است که این کتاب در سال 1951 چاپ شده و بعد از آن ویرایش و بازنگری نشده است؛ در حالی که کتابهای تاریخ ادبیات بهسرعت مشمول زمان میشوند و رنگ کهنگی به خود میگیرند. همچنین، نویسنده در زمان تألیف، از پرداختن به ادبیات برخی کشورهای عربی و ادبای سرشناس آنها غفلت کرده است؛ به همین دلیل، کتاب حاضر فاقد روزآمدی لازم برای درس تاریخ ادبیات معاصر عربی است. بررسی همسویی کتاب با سرفصل دروس نظم و نثر معاصر 2 نیز این نقصان را تأیید میکند؛ زیرا از مجموع 31 شاعر و نویسندهای که در سرفصل نام برده شده است، تنها 4 نفر در این کتاب حضور دارند. درخصوص مذاهب و ادیان ادبا نیز توازن و تناسب لازم وجود ندارد. چنانچه گفته شد نویسنده لبنانی و مسیحی است؛ از این رو، حجم قابل توجهی از کتاب یعنی حدود 227 صفحه از کتاب به مسیحیان اختصاص یافته است. درخصوص ادبای مسلمان که بخش اعظم کتاب را شکل دادهاند تنها 4 ادیب شیعی معرفی شده و صرفاً حدود 14 صفحه از کتاب به ایشان اختصاص یافته است؛ اما در خصوص تخصص ادیبان، نتایج آماری نشان میدهد توازن بهخوبی رعایت شده و حجم متعادلی به شعرا و نثرنویسان معاصر اختصاص یافته است. آنچه جای تأمل دارد این است که در کتاب از 93 ادیب مطرحشده تنها 3 ادیب زن معرفی شده و در این میان چهرههای سرشناسی چون نازکالملائکه نیز از قلم افتاده است. بررسی ابزارهای انتقال محتوا نشان میدهد که از نظر نگارشی، سبک ادبی و انشاگونۀ نویسنده بر وجه تاریخی کتاب غلبه کرده است و سبب شده که معنای اصلی در لابهلای این تعابیر ادبی ناپدید شود. البته باید در نظر داشت که هرچند نویسنده این کتاب را نه بهعنوان یک کتاب آموزشی و نه برای مخاطب ایرانی تدوین نکرده است، آن را بهعنوان کتابی آموزشی مورد استفاده قرار میدهیم. البته جدولهایی که نویسنده ابتدای فصلها و دروس میآورد، سودمند و مفید و حاوی مطالب کلیدی و مهم است و تا حدودی ابهامات ناشی از سبک انشایی نویسنده را کم میکند. درخصوص تصاویر بهکار رفته در این اثر، بهعلت کیفیت بسیار پایین و تعداد اندک آنها همچنان کهنهگرایی جلوه دارد.
بهطور کلی، این کتاب در زمان انتشار خود جزو بهترین کتابهای تاریخ ادبیات عربی محسوب میشد؛ اما آنچه باعث شده است این ایرادات اکنون در کتاب محرز شود، این است که در گذر بیش از نیم قرن، کتاب بازبینی نشده و نواقص آن برطرف نشده است؛ از همین رو، کتاب جامعیت، روزآمدی و کارآمدی خود را از دست داده است. بنابراین، اثر حاضر از دو منظر جامعیت و روزآمدی و همچنین از منظر ابزارهای انتقال محتوا با ایرادات و چالشهای جدی روبهروست و دیگر نمیتواند نمایانگر تاریخ ادبیات معاصر عربی باشد.
[1]. گفتنی است همانطور که در مقدمه آمد، این کتاب در مجموع 715 صفحه دارد و عدد 35/589 خالص صفحاتی است که به ادبا اختصاص یافته است. به منظور تعیین دقیق حجم صفحات اختصاصی به هر ادیب، هر صفحه به چند قسمت کوچکتر تقسیم شد. برای نمونه، اگر به یک فرد در یک صفحه 20 خطی یک پاراگراف 5 خطی اختصاص یافته باشد به تعبیری 25 صدم از صفحه به او تخصیص یافته است.
[2]. در خصوص اختلاف نظرهایی که در تقسیمبندی و نامگذاری تاریخ ادبیات دوران معاصر عربی وجود دارد، در مبحث بازۀ زمانی توضیحاتی ارائه شد.