نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار دانشگاه اصفهان
2 دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
درک مفهوم بسیاری از متون ادبی مستلزم آشنایی با دانشهای پایهای و رایج زمان مؤلف آنهاست؛ اما به طور طبیعی فراگیری این دانشها برای همة مخاطبان امری دشوار و ناممکن است. این موضوع نخستین عاملی است که سبب میشود، متخصصان علوم مختلف به شرحهایی متناسب با انواع متون بپردازند.
شرحنویسی در حوزة ادبیات فارسی از فنونی است که با وجود سابقة طولانی، به صورت روشمند دنبال نشده است و حدود و ثغور آن دانسته نیست. اینکه شرح به چه معناست و به کدام نوع از تحقیقات ادبی گفته میشود، یا پژوهشی که برای شرح هر متن مطرح میشود، چه ویژگیهایی باید داشته باشد و در پی رسیدن به چه اهدافی باشد، از پرسشهایی است که در تحقیقات ادبی، بیجواب مانده است. پیش از اقدام به شرحنویسی بر متون، باید دانست که عنوان «شرح» شایستة کدام نوع از تحقیقات ادبی است و ویژگیهای هر شرح مطلوب چیست؟
دایرةالمعارف فارسی مصاحب(نک: ذیل «شرح») شرح را لغتی عربی به معنی پاره پاره کردن و گشادن تعریف کرده است. در این کتاب، شرح در اصطلاح اینگونه تعریف شده است: «آنچه در توضیح معنی پوشیدة سخنی نویسند، و نیز کتابی که بدینگونه در توضیح مطالب کتابی دیگر نوشته شده باشد ...» (مصاحب، 1374). نیز ضمن بیان معنی لفظی شرح، آن را در اصطلاح اینگونه معرفی کرده است: «شرح در اصطلاح به آنچه در توضیح سخن پوشیدهای نویسند و نیز به کتابی که بدینگونه در توضیح مطالب کتابی دیگر نوشته شده باشد و آن را نزدیک به فهم کند، گویند».
چنانکه ملاحظه میشود در این تعاریف، به موضوعِ نزدیککردن متن به فهم و توضیح معانی پوشیدة آن اشاره شده است. به تعبیری میتوان گفت شرح متن به معنی ایجاد ارتباط میان یک اثر با مخاطبان آن است و درحقیقت هدف از شرحنویسی، نزدیککردن مخاطبان به متن و ایجاد ارتباط صحیح میان اثر و مخاطب است؛ بنابراین شارح با سه عنصر اساسیِ پدیدآورنده، متن و مخاطب روبهروست و میکوشد بر پایة شناخت پدیدآورنده و درک کلام او، مخاطب را به فهم صحیح از متن برساند. در حقیقت شارح رابطی است که باید مسیر برقراری ارتباط بین متکلم (شاعر یا نویسنده) و مخاطب را آسان کند و حتی گاهی در برخی متون خاص، ممکن سازد.
برای شرح هر متن ادبی اتخاذ روش علمی متناسب با ماهیت آن لازم است و در انتخاب چنین روشی توجه به الزامات آن متن ضروری است تا شارح را به هدف نهایی شرحنویسی برساند. توجه به نوع متن، در نظر گرفتن سطح مخاطب، هدف شارح از شرحنویسی و در نهایت روشی که برای رسیدن به آن برمیگزیند، از عوامل تأثیرگذار در موفقیت یا شکست شرحهاست. با روشنشدن هدف شرحنویسی و پس از آن تعیین نوع متن و با در نظر گرفتن سطح و نوع مخاطبان آن و سطح آگاهی آنها از مباحث مطرحشده در متن مورد نظر، بایسته است که شارح روشی علمی و یکنواختی را انتخاب کند و به بررسی اجزاءِ متن از نظر مباحثی چون مفردات و ترکیبات، اصطلاحات، نکتههای دستوری، تلمیحات و نکتههای بلاغی بپردازد. بدیهی است که تأثیر هر یک از این اجزاء در متون مختلف، متفاوت است و شارح با مطالعه و تأمل در کلّ هر اثر، متناسب با مقتضیات متن به گرهگشایی آنها میپردازد.
بیان مسئله
تشریح و تبیین مطالبی که در متون گوناگون بیان شده، همواره از مهمترین موضوعاتی است که دربارة تألیفات مختلف مطرح میشود و حواشی و شرحها و تلخیصهایی که در طول تاریخ زبان فارسی بر آثار مکتوب در موضوعات و گونههای ادبی متفاوت نوشته شده، مؤید نیاز و ضرورتی است که در این زمینه وجود دارد. شاید از کهنترین شرحهای تدوینشده بر هر متن، زند و پازندهایی است که در شرح و ترجمة اوستا نوشته میشد و تا قرنها پس از اسلام نیز ادامه داشت.
شرحهای متعددی که بر متون گوناگون نوشته شده ،مانند الفیة ابنمالک، حکمةالاشراق سهروردی، کشّاف زمخشری و تهذیبالمنطق تفتازانی، و شرحهایی که بر تألیفات گوناگون در حوزة ادب و شعر نگارش یافته است، از جمله مفتاحالعلوم سکاکی، مشارقالدراری در شرح تائیة ابنفارض، شروح متعدد بر دیوانحافظ و مثنوی معنوی مولوی، گلستان و بوستان سعدی و دیگر آثار ادبی، همه نشاندهندة نیاز و ضرورتی است که به شرح متون در حوزههای متنوع فرهنگی و ادبی وجود داشته است. بر این اساس، تا وجود این ضرورت و تلاشها و تألیفات بسیار در این زمینه، از دورانهای قدیم تا زمان معاصر، بررسی روش تدوین این آثار نشان میدهد که مبانی نظری تعریفشده و مشخص و معینی برای تدوین این شرحها وجود ندارد، حتی گاهی روشهای اعمالشده در آنها نیز کاملاً متفاوت است.
پیشینة تحقیق
مطالعة وضعیت شرحهایی که بر متون مختلف نوشته شده و ارائة نقد و نظر دربارة نقاط ضعف و قوت آنها، تقریباً از دغدغههای همیشگی در عرصة پژوهشهای علمی بوده است. در این زمینه تاکنون کارهای متعددی صورت گرفته است که در آنها یا به صورت کلی دربارة شیوة شرحنویسی انتقاداتی بیان شده است، مانند پایاننامة سیر تحول شرحنویسی بر متون ادب فارسی (رفاهیبخش، 1389) و مقالة «آسیبشناسی شرحنویسی بر متون ادب فارسی» (رضی و رفاهیبخش، 1389) که با بررسی وضعیت کلی شیوههای شرحنویسی و ساختار شرحهای موجود متون زبان فارسی، به آسیبشناسی آنها پرداختهاند؛ یا پژوهشهایی که در آنها به صورت خاص و مشخص با تمرکز بر شرحهای نوشتهشده بر متونی خاص و نقد این آثار، آسیبشناسیهایی صورت گرفته است، از جمله مقالة «آسیبشناسی ساختار شرحنویسی در حوزة فهم متون ادبی (با نگاهی انتقادی به شرحهای حافظ)» (علویمقدم، 1389) که با تمرکز بر شرحهای نوشتهشده بر غزلیات حافظ بیشتر به آسیبشناسی ساختار این شرحها پرداخته است. همچنین پایاننامههایی مانند نقد شروح بوستان سعدی (حیدری، 1388) با بررسی خاص پنج شرح از شرحهای گلستان، و نقد شروح لیلی و مجنون نظامی (میرمجربیان، 1386) به صورت خاص دربارة شرحهای لیلی و مجنون با تأکید بر جنبههای محتوایی آن پرداختهاند.
تقریباً تمام این پژوهشها صرفاً با بررسی شرحهای موجود و نقد روش آنها، اشکالاتی را متذکر شدهاند؛ اما هیچیک روش و الگویی منسجم و نظاممند برای اتخاذ روشی صحیح در شرح متون ارائه نداده است.
دربارة وضعیت مقدمهنویسی بر شرحها نیز مقالة «بررسی و تحلیل مقدمهها در شرحنویسی بر متون ادبی»(رفاهیبخش و رضی، 1389) تألیف شده که با بررسی مقدمههایی که بر شرحهای متون گوناگون تدوین شده، به نوعی در این زمینه آسیبشناسی کرده و نقاط ضعف و قوت آنها را یادآور شده است. در این مقاله پیشنهادهایی برای مطالب لازم و ضروری در مقدمهها بیان شده، اما الگو و شیوة نظاممندی ارائه نشده است.
آسیبشناسی شرحها
تاکنون شرحهای برجستة بسیاری بر متون ادبی نوشته شده که حاوی مطالب عالمانه و ارزشمندی دربارة متون است و نمیتوان جایگاه علمی و ارزشهای آنها را نادیده گرفت؛ البته همانگونه که در پیشینه نیز ذکر شد، در پژوهشهایی به صورت خاص وضعیت این شرحها از نظر ساختار و محتوا بررسی و آسیبشناسی شده است. این بررسیها نشان میدهد روشمندنبودن این شرحها و یکدستنبودن مطالبی که برای ابیات یا بخشهای مختلف هر متن بیان کردهاند، در آنها ابهام ایجاد کرده است، به صورتی که حتی با نگاهی اجمالی میتوان شواهدی را بیان کرد. نقد شرحهای نوشتهشده بر متون، مستلزم پژوهشهایی مستقل و دقیق و مفصل است که در مجال این مقاله نیست و هدف مؤلفان این مقاله نیز بررسی جزءجزء شرحها و تشریح شیوة تکتک آنها نیست؛ اما پژوهشهای انجامشده نشان میدهد معمولاً اشکالاتی که در شرحها وجود دارد یا مربوط به حوزة محتوایی آنهاست یا اشکالاتی ساختاری و مربوط به روش شرحنویسی است که به طور طبیعی بر محتوا نیز تأثیر میگذارد.
به طورکلی اشکالات برشمرده برای شرحها را میتوان ناشی از دو عامل کلی دانست:
1. اشکالات حوزة محتوایی. یعنی اشکالاتی که بهسبب ناآگاهی یا نبود آشنایی کافی شارح با ویژگیهای هر اثر، خالق آن و حوزة مخاطبان آن ایجاد میشود. این موضوع به اتخاذ روشی نادرست و نامناسب در شرح منجر میشود و این روش نادرست، میتواند عامل دیگری در بروز اشکالات جدی در شرح بهشمار آید. از مسائلی که سبب بروز اشکالات محتوایی در شرحها میشود، بدخوانی و برداشت نادرست شارح از متن است که در اثر ناآشنایی یا آگاهی اندک او ایجاد میشود.
مسئلة دیگر دانش اندک شارح در حوزههایی مانند دستور، بلاغت و سبکشناسی است. برای مثال بیان معنی غلط برای هر واژه و تعمیم آن به تمام موارد استعمال آن در متن، همچنین تشخیص نادرست نکتههای بلاغی یا جایگاه دستوری عناصر جمله که گاهی کاملاً معنی یک عبارت را منحرف میکند (ر.ک: رضی و رفاهیبخش، 1389: 152ـ153). گاهی نیز بیتوجهی شارح به زمینههای فکری و عقیدتی شاعر یا نویسندة متن یا ناآشنایی او با اصطلاحات کلام، فلسفه، نجوم، طب، موسیقی و امثال آن سبب بروز اشتباه در شرح میشود.
همچنین دقتنکردن به اختلاف نسخهها یا اشکالات در ضبط نسخه، شارح را در فهم معنی به اشتباه میاندازد. بیتوجهی به دیگر پژوهشهایی که دربارة یک متن انجام شده است، نیز میتواند زمینهساز بروز اشتباهاتی در شرح شود (ر.ک: رفاهیبخش، 1389؛ میرمجربیان، 1386؛ حیدری، 1388).
2. اشکالات ساختاری. آسیبشناسیها نشان میدهد گاهی انتخاب روش نامناسب برای شرح، عاملی برای بروز مشکلات خاص است. بیان مطالب ساده و اطناب سخن در شرحِ مفاهیم، بیتوجهی به پیچیدگی و دشواری متن، تناسبنداشتن روش با ویژگیهای متن، مشخص نبودن هدف شرح و خصوصیات مخاطبان هر متن، توجه بیش از حد به یک عنصر در متن و ناهماهنگی در توضیحات ذکرشده دربارة نکتههای عبارات، بیتوجهی به دیگر آثار مؤلف یا شاعر در حل مشکلات متن و به اصطلاح توجه نداشتن به روابط بینامتنی بین آثار یک مؤلف یا دیگر آثار خلقشده در همان حوزه، بیان مطالب بدون استقصای کامل و کافی، طرح مطالب پراکنده و متنوع ذیل شرح هر متن، مفصل و مختصر بودن شرحهای متعددی که بر متنی ثابت نوشته میشود، بسط یکسویه و سلیقهای بر روی یک مبحثِ خاص در متن و به عبارتی بسط یکسویة شرح و پررنگشدن یک مبحث در شرح، نبودن مرز مشخص بین شرح متن با تحلیل و تفسیر آن، ذکر مطالب پراکنده و نهچندان مؤثر و کلیدی در فهم متن و مسائلی از این نوع، از اشکالاتی است که در شرحها دیده میشود (ر.ک: رفاهیبخش، 1389؛ میر مجریان، 1386؛حیدری، 1388).
موارد گفتهشده وصف فضای آشفته و بیقاعدة حاکم بر شرحنویسی بر متون است. در این زمینه مسئلهای که بیش از هر چیز قابل تأمل است، نبود تعریفی جامع و مانع از شرح متن و مشخصنکردن حدود آن با دیگر علوم مرتبط با متن است. اینکه بین شرح متن با دانشهایی مانند نقد ادبی و سبکشناسی یا نظریههای تحلیل متن مانند هرمنوتیک چه ارتباطی وجود دارد و مرز بین شرحنویسی با این علوم چیست و اینکه هر شارح تا چه حد میتواند و باید از این علوم بهره ببرد، از مباحث اساسی است که تاکنون از آن غفلت شده است و توجه به آنها در بیان تعریف دقیقی از شرح و ارائة معیار و روشی علمی و دقیق برای شرح متون گوناگون ضروری به نظر میرسد.
از آنجا که در شرحهای موجود، روش منسجمی وجود ندارد و تاکنون نیز هیچگاه روش خاص و نظاممندی برای شرح متن تعریف نشده است، این ضرورت احساس میشود که باید طرح و الگوی خاصی برای شرحنویسی بر متون طراحی شود تا تألیفات در این زمینه مفید و روشمند شود و اصول و قواعد آن برای نیل کامل به اهداف شرحی موفق، مشخص و مرزبندی شود.
مبانی نظری شرح نویسی بر متون ادبی
این مقاله در پی آن است که طرح منسجمی در زمینة شرحنویسی بر متون ادبی معرفی کند. قبل از بیان این طرح ابتدا مبانی نظری شرحنویسی بر متون ادبی در دو بخش هدف شرحنویسی و روش شرحنویسی ارائه میگردد. سپس در بخش دوم مقاله بر اساس مبانی تعریفشده در قسمت اول، روش پیشنهادی برای شرح متن بیان میشود.
هدف شرحنویسی
هدف کلی از شرحنویسی فراهمکردن زمینة آشنایی مخاطب با متن و ایجاد ارتباط میان آنهاست؛ اما شارح عهدهدار تحلیل مفاهیم و معانی عمیق و باطنی اثر نیست. مخاطب با استفاده از شرح و دریافت معنی ظاهری متن میتواند به درک لایههای عمیقتر متن نائل گردد و به تحلیل آن بپردازد. با وجود این، در شرح متون باز یا تأویلپذیر شارح میتواند پس از رعایت اصول شرحنویسی و در مرحلهای فراتر از آن، برداشتها و تأویل و تفسیرهای احتمالی مطالب را ارائه دهد و مخاطب را در دریافت عمیقتر متن یاری کند. در شرح متون تأویلپذیر نیز وظیفة اصلی شارح، فراهمساختن زمینة آشنایی مخاطب با متن است تا خواننده با فهم معنای ظاهری متن در درک جنبههای تأویلپذیر و مفاهیم عمیقتر آن آزاد باشد و وجوه باطنی متن را دریابد. توجه به این نکته برای شارح هر اثر ضروری است که هدف او در جهت هدف مؤلف قرار داشته باشد تا بتواند ضمن معرفی و شناساندن متن به مخاطبان، میان آنها ارتباط برقرار کند.
البته در تبیین هدف از تدوین هر شرح، باید به حوزة کاربرد آن و جامعة مخاطبانی که شرح برای آنها تنظیم میشود، نیز توجه شود. در حقیقت شرحها بر اساس مخاطبان در سطوح مختلف با مراتب و اقسام مختلف دستهبندی میشود.
اغراض شارحان در شرح متون متفاوت است. گاهی شارحان بدون توجه به ضروریات متن، متأثر از علایق شخصی یا برخورداری از دانش و تخصص در زمینهای خاص، اقدام به شرح آن میکنند که به نظر میرسد هدف آنها شناساندن خود و نشان دادن تواناییهایشان در آن زمینه است. در چنین مواردی به کلیت متن، چنانکه شایسته است، توجه نمیشود و بسیاری از زوایا از دید مخاطبان پوشیده میماند. گاهی نیز شارحان به قصد معرفی یک مشرب و جریان فکری یا برجستهکردن دیدگاهها و نظریههای علمی یک متن به شرح آن میپردازند که با توجه به تعریف ارائهشده از شرح، این اهداف مطلوب نخواهد بود و در برقراری ارتباط میان مخاطب با متن فایدهای در بر نخواهد داشت.
با توجه به سه عاملی که در سیر تدوین هر شرح مؤثر است، یعنی شارح، مخاطب و متن، شرحنویسی نیز ممکن است با تمرکز بر هر یک از این عوامل، مختلف باشد. گاهی در تعیین هدف برای تدوین هر شرح و تبیین چگونگی شکلگیری آن، مخاطب نقش بیشتری دارد. از سوی دیگر، گاهی نوع متن شیوة خاصی از شرح را میطلبد و ویژگیهای خاص هر متن، پیگیری اهدافی مشخص در شرحنویسی را ضروری میکند. در برخی از شرحها نیز همانگونه که پیشتر اشاره شد، علائق یا اطلاعات خاص شارح یا توجه او به یک ویژگی یا وجه خاص از یک متن، هدف از شرحنویسی را مشخص میکند. البته گاهی این سه عامل (شارح، مخاطب و متن) هر سه در تعیین هدف برای شرح نقش دارند. به هر روی، در هر یک از این حالات، هدف در شرحنویسی روشی خاص را نیز ایجاب میکند و به طور طبیعی شرحی مطلوب و موفق خواهد بود که در آن، روش، هدف را محقق سازد.
با توجه به هدفی که برای شرحنویسی بیان شد و بر اساس آن، میتوان تعریفی برای شرح ارائه کرد.
تعریف شرح
برای ارائة تعریفی دقیق از شرح ابتدا باید دربارة علت پرداختن به شرح تأمل شود. به نظر میرسد موضوع هر متن و مطالب گوناگونی که ممکن است در راستای آن در متون مختلف مطرح شود، به نوعی در تعیین نوع و سطح مخاطبان خاص آن، نقشی اساسی دارد و رابطة بین این دو موضوع، یعنی مطالب و مفاهیم ارائهشده در متن و سطح درک مخاطبان از آن موضوعات، میزان دشواری یا آسان بودن نوشته را مشخص میکند. بر این اساس، میتوان گفت به طور کلی متن فراتر از موضوع آن ممکن است پیچیدگیهایی داشته باشد که رفع این پیچیدگیها و رسیدن به فهم درست از متن، نیازمند مراجعة مخاطبان به منابع گوناگون است؛ اما از سویی دیگر در بیشتر موارد مراجعة مخاطبان به تکتک این منابع نهتنها کاری دشوار و زمانبر خواهد بود، بلکه گاهی غیرممکن مینماید. در چنین شرایطی شرح متن ضروری به نظر میرسد تا کسانی که به سبب آشنایی با دانشهای پایه و انس با یک اثر خاص تا حدودی به فهمی دقیق از یک متن رسیدهاند، ضمن شرح و تبیین علمی و روشمند دقایق متون، زمینه را برای آشنایی مخاطبان با متون فراهم سازند.
شرح متن به معنای ایجاد ارتباط میان یک متن با مخاطبان آن است و هدف کلی شرحنویسی باید نزدیککردن مخاطبان به متن و ایجاد ارتباط صحیح بین این دو باشد. در پرتو چنین هدفی مخاطب پس از آشنایی ابتدایی با متن میتواند به مطالعة عمیقتر آن بپردازد و به مقاصد اصلی نویسنده نزدیکتر شود.
در این رابطه، وظیفهای که شارح بر عهده میگیرد، آن است که مقدمات آشنایی مخاطبان را با متن فراهم سازد تا هیچ یک از اجزاءِ متن ناشناخته نماند و پیچیدگیها و تعقیدات احتمالی آن برطرف گردد و در نتیجه مخاطب در فضایی روشن به فهم و تحلیل متن نائل گردد. توفیق در ایجاد این ارتباط به عوامل مختلفی بستگی دارد که مهمترین آنها فراهمکردن مقدمات و ملزومات شرح متن با توجه به نوع آن است.
مرز بین شرحنویسی با سبکشناسی، تاریخ ادبیات و نقد ادبی
از موضوعات اساسی که پیش از طراحی الگویی برای شرح متن، باید به آنها توجه شود، تبیین دقیق تفاوتهای بین شرحنویسی و تحلیل متن و نیز تعیین مرز بین شرح متن با علومی مانند سبکشناسی، تاریخ ادبیات و نقد ادبی است.
به نظر میرسد در شرح متن بیشتر رویکرد به مخاطب است و هدف، آن است که مخاطبان در سطوح مختلف با متن آشنا شوند (در بیان هدف شرح به تفصیل دربارة آن سخن گفته شد)؛ اما در تحلیل و تفسیر، رویکرد بیشتر به متن و مفاهیم و موضوعات آن است و مقصود مفسر و تحلیلگر آن است که لایههای عمیقتر متن را آشکار و از آن رمزگشایی کند و به طور طبیعی هدف آن نیز مخاطبان خاصتری است که درصدد فهم آن معارف و معانی هستند.
همچنین اگرچه آشنایی با ویژگیهای سبکی هر متن و شناخت حوزة زبانی آن، از اطلاعات و دانشهای پایهای و لازم و ضروری در شرح متن است؛ اما قطعاً این دانستهها مانند ابزاری است که در راستای هدف شرح و بهمنظور فراهمساختن زمینه برای شناخت متن و ایجاد رابطه بین متن و مخاطبان آن در اعصار گوناگون بهکار میآید و شارح باید کاملاً مراقب باشد تا شرح بستری برای ارائة اطلاعات غیرضروری در عرصههای زبانی، ادبی و فکریِ سبکهای مختلف نشود؛ بلکه لازم است شارح با علم به این مباحث، آنها را در مواضع ضروری بهکار گیرد. همچنین آگاهی از اطلاعات تاریخ ادبیاتی دربارة نویسنده یا شاعر متن و آشنایی با شرایط زندگی و ارتباطات و علومی که از آن بهره برده و یا شناخت شرایط سیاسی، اجتماعی و تاریخی که متن در آن فضا خلق شده است و جز اینها، همه برای شارح از ضروریات شمرده میشود؛ این آگاهیها یاریکنندة شارح خواهد بود و زیرساختهایی به شمار میآید که پایههای شرحی مطلوب بر آن بنا میشود و نسبت به نمایانشدن این گونه موضوعات در شرح یک متن باید با احتیاط عمل شود.
علاوه بر این، حتی میتوان گفت آشنایی با مکتبهای متعدد و متنوع نقد ادبی نیز از دانشهای پایهای است که آگاهی از آن در موفقیت شارح مؤثر خواهد بود. این مباحث میتواند در تحلیل متن و شناختی دقیقتر از آن، به شارح کمک کند؛ اما باید توجه داشت تجزیه و تحلیل متن بر اساس معیارهای مکاتب نقد از وظایف شارح نخواهد بود.
عوامل مؤثر در شرح متن
از موضوعات دیگری که ذیل مقدمات شرحنویسی باید به آن توجه شود، عواملی است که میتواند شارح را در ارائة شرحی مطلوب یاری کند و در واقع شارح به نوعی نیازمند شناخت آنهاست. این عوامل را میتوان در سه دستة عوامل درونمتنی، عوامل بینامتنی و عوامل فرامتنی دستهبندی کرد.
ذکر این مطلب نیز ضروری است که در این پژوهش برای اصطلاحات درونمتنی و بینامتنی و فرامتنی تعریفی خاص ارائه میشود و به نوعی این تعابیر از مباحث نقد ادبی وام گرفته شده است؛ اما در راستای اهداف این پژوهش، تعاریف جدید و نسبتاً متفاوتی از آنها ارائه میشود.
1. عوامل درونمتنی. در این پژوهش مقصود از عوامل درونمتنی همان ویژگیهای ساختاری، لفظی و محتوایی متن است. آگاهی و اشراف شارح نسبت به کل متن و تمامی اجزاءِ تشکیلدهندة آن در دو سطح لفظ و معنی، از عوامل بسیار تأثیرگذار در موفقیت اوست. با شناخت هر متن، شارح میتواند پیچیدگیهای آن را با استفاده از بخشهای دیگر متن و اطلاعاتی که نویسندة اصلی در مواضع دیگر ارائه داده است، حل و فصل کند. برای مثال برای گرهگشایی از معنی یک بیت یا عبارت میتوان از ابیات و عبارات مشابه در همان متن استفاده کرد.
2. عوامل بینامتنی. عوامل بینامتنی را میتوان در دو سطحِ «سایر آثار همان مؤلف یا شاعر (خالق اثر)» و «آثار مشابه همعصران و گذشتگان» طرح کرد. آگاهی از دیگر آثار و تألیفات مؤلف و نیز آشنایی با دیگر آثار همعصر یا پیش از آن، سبب میشود که شارح در مراحل مختلف شرحنویسی بتواند با استفاده از موارد مشابه در دیگر متون به رفع مشکلات و پیچیدگیهای متن بپردازد. برای مثال در بیان مفهوم یک واژه، اصطلاح یا نوع خاصی از کاربرد آنها، میتوان از دیگر آثار مؤلف یا تألیفات مشابه آن بهره برد. البته در بررسی و بهره بردن از آثار پیشینیان یا همعصران بهخصوص در زمینة کاربرد الفاظ و اصطلاحات خاص، باید به همسویی این آثار از نظر محتوایی و حوزة زبانی متعلق به آن نیز توجه شود.
3. عوامل فرامتنی. مقصود از عوامل فرامتنی عواملی است که فراتر از ویژگیهای ظاهر و غیرظاهر متن و بیرون از آن، در سطحی وسیع و فراگیر میتواند بر تمام ویژگیهای متن در سطوح گوناگون تأثیر بگذارد. این عوامل که میتوان آنها را در سه زمینة احوال متکلم، احوال مخاطب و شرایط موقعیتی بررسی کرد، از عوامل فرامتنی یا خارج متن به شمار میآیند. این احوال و ویژگیها همه بالقوه میتوانند به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر نحوة شکلگیری و ویژگیهای متن مؤثر باشند. برای مثال در زمینة احوال متکلم، نوع علومی که مؤلف یا شاعر از آنها آگاه است یا عقاید و معلومات وی، در تلمیحات و لغات و اصطلاحاتی که در اثرش به کار میبرد، مؤثر است.
همچنین دربارة احوال مخاطب، اینکه مؤلف یک اثر را برای مخاطب یا مخاطبان خاصی بیان کرده است یا مخاطبانی عام دارد، در سطح الفاظ و روش بیان مؤلف یا شاعر تأثیرگذار است. حتی موضوع کلام و تلمیحات و اصطلاحاتی که مؤلف در سخنش استفاده میکند و نوع بیان، به صورت صریح یا داستانپردازی یا رمزی، و امثال این مباحث، همه در سطح وسیعی متأثر از احوال مخاطبان هر متن است.
جریانهای فکری و وضعیت فرهنگی، اوضاع اجتماعی، تاریخی و سیاسی یا همان بافت موقعیتی عصر مؤلف نیز از جمله عوامل فرامتنی هستند که شناخت آنها تأثیر بسزایی در فهم متن دارد. چنانچه شارح با این عوامل آشنایی کافی داشته باشد، میتواند به درک بهتری از متن نائل شود و ارتباط صحیحتری میان مخاطب و متن برقرار کند.
به طورکلی ویژگیهای بافت موقعیتی زمان خلق هر متن بر ویژگیهای آن از جمله الفاظ، اصطلاحات یا تلمیحات و سایر اجزاء و خصوصیات متن بسیار مؤثر است. برای مثال فرهنگ و آداب و رسوم یا حتی ویژگیهای محیطی مانند آب و هوا یا پوشش گیاهی هر منطقه در واژهگزینی و الفاظ و آرایههای بهکاررفته در متن بسیار تأثیرگذار است.
روش شرحنویسی
پس از فراهم کردن مقدمات ذکرشده، لازم است که شارح روشی مناسب و یکنواخت را برای شرح برگزیند. روشهای احتمالی را که ممکن است در شرح هر متن به کار گرفته شود، میتوان در سه نوع دستهبندی کرد:
1. گرهگشایی. گاهی در برخی از شرحها به روش گرهگشایی عمل میشود؛ به نحوی که شارح برای آشکارشدن معنی ظاهری متن و آشنایی مخاطبان با معنی ظاهری الفاظ، صرفاً به گرهگشایی از ظاهر الفاظ و عبارات متن میپردازد. معمولاً در چنین شرحهایی به باز یا بسته بودن متن و معانی عمیق آن توجهی نمیشود و قصد شارح، بیشتر آشنایی مخاطبان عام و غیرمتخصص با متن است.
2. تفسیری. گاهی روش شرح را میتوان روش تفسیری دانست. در چنین شرحی بیشتر به مقاصد عمیقتر خالق اثر (شاعر یا نویسنده) توجه میشود و به جای گرهگشایی از ظاهر متن و معنی ظاهری جملات، از مفاهیم و معانی عمیقتر آن نیز بهرهبرداری میشود.
3. تأویلی. روش دیگری را که گاه در شرحها اتخاذ میشود، میتوان روش تأویلی یا هرمنوتیکی نامید. این روش معمولاً حاوی برداشتهای منظورگرایانه از متون است و میتوان آن را مواجهة غرضورزانه با متن دانست. چنین تأویلات هدفمند و گاه برداشتهای فرامتنی ـ که حتی مقصود خالق اثر هم نبوده است ـ کاملاً به باز یا بسته بودن متن (تأویلپذیربودن یا تأویلپذیرنبودن آن) بستگی دارد. البته انتخاب روش برای شرحنویسی، نسبی است و کاملاً به هدف شارح بستگی دارد و معمولاً متناسب با تغییر هدف، روش نیز تغییر میکند.
مقدمات شرحنویسی
برای رسیدن به هدف کلی شرحنویسی ـ که همان آسانسازی ارتباط میان مخاطب و متن است ـ لازم است که شارح با توجه به نوع متن و سطح مخاطبان، هدف خود را از شرح مشخص کند؛ بنابراین سه عامل ویژگیهای متن، سطح مخاطبان و اهداف شارح، روش او را برای ارائة شرحی مناسب تعیین میکند. اینکه هدف شارح از شرح هر متن چه باشد، کاملاً وابسته به دایرة مخاطبانی است که برای اثر خویش در نظر دارد و از سوی دیگر، نوع و سطح مخاطبان نیز به نوع و سطح متن بستگی دارد؛ به سخن دیگر سه موضوع هدف شارح، نوع متن و سطح مخاطبان به نوعی در تعامل با یکدیگر قرار دارند و هر یک بر دیگری تأثیر میگذارند و در عین حال از آن تأثیر میپذیرند و این سه، مثلثی را میسازند که ساختار و چگونگی شرح هر متن را شکل میدهد. بنابراین ابتدا باید ویژگیها و شرایط متن و مخاطبان از جوانب گوناگون بررسی و تبیین شود.
1. نوع متن و ویژگیهای آن
منظور از متن در این پژوهش متونی است که با تنوع موضوعات گوناگون به صورت منظوم یا منثور جزءِ متون ادبی به شمار میآید. همانگونه که اشاره شد، نوع یک متن عاملی تأثیرگذار در گزینش سطح مخاطبان و هدف شارح آن است. بر این اساس، لازم است ابتدا نوع متنی که شارح قصد شرح آن را دارد، مشخص گردد. مطابق معیارهای مختلف، متون انواعی دارند. با توجه به هدف کلی شرحنویسی، نوع متن از نظر موضوع و محتوا اهمیت ویژهای دارد، برای مثال در شرح مفردات یا اصطلاحات هر متن توجه به نوع عرفانی، غنایی یا حماسی آن بسیار مؤثر است. بررسی اهداف نویسنده یا شاعر از جمله آنکه قصد او از بیان یک متن صرفاً بیان ما فیالضمیر و بیان حال است یا اینکه مطالب خود را برای رسیدن به هدفی خاص بیان میکند، در مرحلة فهم لایههای عمیقتر از معانی متن مهم خواهد بود.
در تبیین نوع متن و بیان ویژگیهای متون باید به موضوعات مختلفی توجه کرد. در هر متن باید از سویی ساختار و خصوصیات ظاهری آن را در نظر گرفت و از سوی دیگر، محتوا و مفاهیم آن را بررسی کرد. علاوه بر این وجوه، توجه به اینکه یک متن برای چه مخاطبانی تدوین شده است و آن مخاطبان در چه سطح و با چه ویژگیهایی هستند، نیز ضروری است (در بخش مخاطب به این مباحث پرداخته خواهد شد).
2. نوع و سطح مخاطبان
مقصود از مخاطب در شرح متن، تمامی کسانی هستند که در هر زمان و مکانی در سطحی خاص یا عام، مخاطب متن شمرده میشوند و در پی فهم متن و بهرهبردن از مفاهیم و مطالب مطرحشده در آن هستند. البته نوع و سطح مخاطبان خاص و عامی که هر اثر برای آنها خلق شده است، بر ساختار لفظی و ظاهری اثر (ویژگیهای ظاهر کلام) و حتی محتوا و حال غیر ظاهر متن بسیار مؤثر است و نوع مخاطب در بسیاری از مواقع هدف آفرینش متن را روشن میکند.
برای هر متنی میتوان مخاطبانی خاص و عام تصور کرد که چه در زمان خلق آن اثر و چه در طول تاریخ در هر زمان و مکانی میتوانند مخاطب آن اثر شمرده شوند؛ بنابراین آگاهی از مخاطبان احتمالی که هر اثر برای آنها خلق شده است و آشنایی با ویژگیهای این مخاطبان خاص یا عام، در شناخت ویژگیهای اثر و تبیین چرایی
خصوصیات آن و فهم معانی و مفاهیم مطرحشده در آن تأثیر بسزایی دارد که در شرح متن باید به آن توجه داشت. اما در تبیین ویژگیها و شرایط مطلوب باید به این موضوع توجه کرد که هر اثر چه برای مخاطب یا مخاطبانی خاص یا عام حاضر در زمان خلق آن اثر، خلق شده باشد و چه بتوان مخاطبانی خاص و عام در هر زمان و مکانی برای آن متصور شد، به هرروی هدف شارح، آشناسازی مخاطبانی است که متناسب با سطح تخصصی یا عمومی متن در هر زمان و مکانی ممکن است مخاطب این اثر قرار گیرند. هر شارح باید با چنین دید گستردهای به شرح متن توجه کند، اگرچه شناخت مخاطبان احتمالی در زمان خلق اثر در ارائة شرحی مطلوب بیتأثیر نخواهد بود. برای مثال گاهی یک متن صرفاً بیان احساس یا حدیث نفس گویندة آن بوده یا خطاب به ممدوح یا معشوقی خاص برای استرحام یا دریافت صله و پاداش و امثال آن مطرح شده و یا متنی به ظاهر برای بیان پند و اندرز به مخاطبی خاص است. حتی میتوان مخاطبی عام و خاصِ حاضر و غیر حاضر برای آن متصور شد. همة این شرایط برای شارح در انتخاب روش شرح متن چندان مؤثر نیست؛ اگرچه آگاهی از آن در موفقیت شرحی که مینویسد، میتواند مفید باشد.
چنانکه اشاره شد، نوع متن در تعیین سطح مخاطبان هر شرح، نقش اساسی دارد؛ زیرا بسیاری از متون مخاطب خاصی میطلبند و چنین نیست که با استقبال همة خوانندگان روبهرو شوند. برای مثال برخی از متون عرفانی ـ تعلیمی که به صورت تخصصی، مباحث عرفانی و مبانی نظری مکتبی را بیان کردهاند، مخاطبان خاصی دارد. در شرح چنین متونی فرض بر آن است که خوانندگان از دانش اولیه در باب مسائل عرفانی بهرهمندند و در شرح اصطلاحات متونی از این نوع، نیازی به بیان مبانی اولیه نیست؛ بنابراین نمیتوان انتظار داشت که هر خوانندهای، در هر سطحی بتواند مخاطب هر متن و شرح آن قرار گیرد و درک بسیاری از متون مستلزم بهرهمندی از دانشهای پایهای است که نمیتوان تمامی آنها را در قالب یک شرح در اختیار خواننده قرار داد. به طور طبیعی شیوة شارحان در شرح متون مختلف، کاملاً متفاوت است. برای مثال در شرح متونی از این نوع، بهتر است شارح صرفاً به توضیح اصطلاحات و مطالب همان متن بپردازد و از اطناب در شرح هر اصطلاح و بیان اطلاعات پایهای در آن زمینه بپرهیزد و در مقدمة شرح برای ارائة اطلاعات اولیه در زمینة اصطلاحات و مبانی نظری متن، با معرفی منابعی دربارة مباحث تخصصی آن کتاب، خوانندگان را به مطالعة آنها توصیه کند. به طور کلی میتوان گفت تبیین دقیق نوع و سطح مخاطبان برای هر شرح در حقیقت همان تعیین حوزة کاربرد آن شرح بهشمار میرود که از مبناییترین اصول اولیه در شرح متن است.
روش پیشنهادی برای شرح متن
روش پیشنهادی در این مقاله، یکی از روشهایی است که در شرح متن میتوان از آن استفاده کرد. این روش بنابر تعریفی است که در سطرهای پیش، از شرح به دست داده شد، در راستای هدفی قرار دارد که برای شرحنویسی بر متون تبیین شد.
آنچه مهم است توجه به درپیشگرفتن رویهای واحد در شرح متن است. برای روشن شدن تمامی زوایای متن و معرفی کامل آن به مخاطبان، متن به اجزاءِ پنجگانه - که البته میزان کاربرد و درصد تأثیرگذاری آنها در انواع متون، متفاوت است تجزیه شود؛ این اجزاء عبارتاند:
1. مفردات و ترکیبات؛
2. اصطلاحات؛
3. نکتههای دستوری؛
4. تلمیحات؛
5. نکتههای بلاغی.
اجزاءِ پنجگانه را میتوان لایههای رویکرد به متن دانست که در دو سطح لایههای سطحی یا لفظی و ساختاری متن و لایههای عمیقتر یا سطوح معنایی و محتوایی قابل دستهبندی است. از میان این عناصر پنجگانه، مفردات و ترکیبات، اصطلاحات و نکتههای دستوری را میتوان ذیل لایههای سطحی و ساختاری متن قرار داد و تلمیحات و نکتههای بلاغی را با تسامح میتوان از لایههای بهنسبت عمیقتر و از سطوح معنایی یا محتوایی متن دانست.
اگرچه برخی آرایهها و صنایع بلاغی در ظاهر لفظ نمود و بروز دارد؛ اما میتوان گفت حتی آرایههای لفظی نیز در خدمت معنی بودنشان در شرح مدنظر است و آهنگینبودن آنها در متن نیز از نظر تأثیرپذیری بر القای معانی اهمیت دارد. به طور کلی میتوان گفت در مرحلة شرح متن هر ویژگی در عبارات و الفاظ، زمانی مهم شمرده میشود که بر معنا مؤثر باشد؛ به سخن دیگر، تأثیرگذاری هر چیز بر انتقال صحیح و کامل معنی است که اهمیت دارد.
در شرح متن، باید به این اجزاءِ پنجگانه متوازن توجه کرد و تمرکز بیش از حد بر روی یک جزء سبب غفلت شارح از دیگر اجزاءِ متن نشود. مناسب است به هر یک از این اجزاء در حد ضرورت توجه شود و مباحث مربوط به آن در حدی مطرح گردد که در فهم معنی بیت یا عبارت گرهگشا باشد و از ذکر مطالب غیرضروری پرهیز شود؛ زیرا در غیر این صورت، شرح همچون موجودی خواهد بود که اندامهای او با یکدیگر تناسب ندارد و به انسانی شبیه است که درازدست و کوتاهپا یا درازگردن و ... باشد. همچنین توجه به ماهیت متون در شرح این اجزاءِ اهمیت ویژهای دارد؛ یعنی با توجه به ماهیت و نوع متن منتخب، مشخص میگردد که از بین این اجزاء پنجگانه، پرداختن به کدامیک ضروریتر و گرهگشاتر خواهد بود. برای مثال در یک متن عرفانی، شرح اصطلاحات مهمتر خواهد بود؛ در صورتی که امکان دارد در متن دیگری توجه به نکتههای بلاغی مهمتر باشد.
در رسالة فن دستور (دیونوسیوس تراکس، 1377: 33) که نخستین رسالة منسجم دربارة دستور و متعلق به دو قرن پیش از میلاد است، تعریفی برای دستور ارائه شده و برای آن شش بخش در نظر گرفته شده است که به مراحل پیشنهادی این نوشته برای شرح متن بیشباهت نیست و تأمل در این محورهای ششگانه میتواند تأییدی بر طرح ارائهشده در مقالة حاضر باشد. این شش محور بدینشرحاند:
1. مهارت در قرائت درست (با صدای بلند) با توجه به عناصر هموندی سخن؛
2. تعبیر و تفسیر عبارات ادبی با توجه به صناعات انشاءِ ادبی متون؛
3. شرح لغات مبهم و اشارات تاریخی؛
4. کشف و شناخت منشأ لغات؛
5. بازشناسی آرایههای منظم (= قیاسپذیر)؛
6. درک و نقد اشعار که خود شریفترین هنرهاست.
اجزاءِ پنجگانة متن
در بررسی عناصر پنجگانه در متون مختلف باید به این نکته توجه کرد که میزان و نوع کاربرد این اجزاء در متون گوناگون متفاوت است و نباید برای شرح هر متنی از همة این عناصر به صورت یکسان و ثابت استفاده کرد؛ زیرا بهسبب ماهیت متفاوت متون تأثیر این اجزاء در فهم معنای آنها نیز یکسان نیست. اگر در متنی همة این عناصر پنجگانه قابل تبیین و پیگیری باشد، معمولاً تنها چند مورد از آنها در فهم معنی و مفهوم متن نقش اساسی و کلیدی دارد. برای مثال ویژگیها و ساختار کلام در شعر خاقانی و نظامی بهگونهای است که تبیین وجوه بلاغی و گرهگشایی عناصر بلاغی متن، یکی از مقدمات شرح آنها بهشمار میآید؛ اما میزان تأثیر فهم نکتههای بلاغی در فهم معنای متن در شعر این دو شاعر یکسان نیست. به نظر میرسد در شعر خاقانی آشکار شدن جنبههای استعاری و کنایی کلام در گرهگشایی از معنای آن، نقش زیاد و تعیینکنندهای دارد. تبیین همین عناصر بلاغی در شعر نظامی با وجود اینکه ممکن است از ضروریات شرح شعر او به شمار آید؛ اما در مواردی حتی آشکار شدن جنبههای بلاغی متن نیز ابهام معنایی بیت را برطرف نمیکند.
دربارة شرح اصطلاحات و لغات و دیگر عناصر نیز شرایط و میزان تأثیرگذاری در گرهگشایی از معنای متن به همین شکل است و همیشه و در همة متون نقش این عناصر یکسان و به یک اندازه نیست. تشخیص این مسئله و رعایت حد و مرز پرداختن به هر عنصر در شرح متون گوناگون، از ضروریات شرح متن و از نشانههای توانمندی و مهارت هر شارح بهشمار میآید.
ارائة نمونهای عملی از الگوی طراحیشده در این پژوهش فراتر از حوصلة این نوشتار است و مجالی جداگانه لازم است تا به صورت مبسوط و دقیق به آن پرداخته شود. در این بخش تلاش شده است با ذکر شواهدی از متون، صرفاً به اهمیت این عناصر و ضرورت دقت بر آنها در هر متن توجه شود و لزوم بررسی مستقل هر یک از آنها با اصول و قواعد و روش پیشنهادی در این طرح بیان شود. البته این شواهد اندک، بیانگر تبیین دقیق و عملی کاربرد مبانی الگوی شرح متن در این پژوهش نخواهد بود.
1. مفردات و ترکیبات
مراد از مفردات، واژهها و مراد از ترکیبات، ترکیبهای لغوی است. برای توضیح دادن و مشخص کردن معنی و مفهوم مفردات و ترکیباتِ هر متن، باید به تمام موارد کاربرد آنها در همان متن توجه شود و موارد کاربرد مشابه آن در دیگر متونِ همعصر یا متونِ پیشین بررسی شود. در این زمینه ذکر یک یا دو شاهد مشابه از متون همعصر یا پیشین مطلوب به نظر میرسد. برای مثال در بیت:
ساقی به نور باده برافروز جام ما |
|
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما |
(حافظ)
آگاهی از اینکه واژة «گفتن» در آن زمان در معنی آوازخواندن بهکار میرفته است، در فهم معنی این بیت اهمیت دارد. البته همنشینی این واژه با واژة «مطرب» نیز میتواند نشانهای بر فهم این معنی باشد. فردوسی نیز از فرد آوازخوان با لفظ گوینده یاد کرده است و این بیت شاهنامه را میتوان شاهد معنای این واژه دانست:
که در پرده بُد زال را بردهای |
|
نوازندة رود و گویندهای |
(فردوسی)
برای ذکر معنی واژههای مغلق و دشواری که در دورههای خاص یا محدودة جغرافیایی خاصی کاربرد داشته است، علاوه بر رجوع به متون همعصر و همحوزه، استفاده از لغتنامه و فرهنگهای لغت نیز میتواند راهگشا باشد. اگرچه در چنین شواهدی نیز استنباط معنی واژه از دیگر کاربردهای آن در متون دیگر، برتری دارد، برای مثال واژة «میتین» در ابیات زیر در معنی کلنگ بهکار رفته است:
ببردند میتین و مردان کار |
|
وزان کوه ببرید صد جویبار |
(فردوسی)
گر گوهر سخنت همی باید |
|
از دین چراغ کن، ز خرد میتین |
(ناصر خسرو)
در این مرحله ضروری است که روش واحدی در شرح مفردات و ترکیبات انتخاب شود و از آشفتگی و گوناگونی روش پرهیز شود. همچنین نقل معنی مفردات و ترکیبات از فرهنگها و استناد نکردن به موارد کاربرد آن در متون همزمان یا پیشین مطلوب نخواهد بود.
2. اصطلاحات
اصطلاحات در اصل همان مفرداتی است که در علوم و فنون گوناگون کاربرد خاص یافته و این تغییر کاربرد آنها را به اصطلاحات خاص آن علوم تبدیل کرده است.
با توجه به اینکه اصطلاحات متنوعی در متون نظم و نثر فارسی بهکار میرود، لازم است ابتدا نوع اصطلاح معلوم شود؛ یعنی روشن گردد که هر اصطلاح به چه علمی مربوط است. گاهی نیز ممکن است اصطلاحی به صورت لفظ مشترک در چند علم مختلف بهکار رود؛ در این صورت مشخصکردن اینکه آن اصطلاح به کدامیک از علوم تعلق دارد، ضروری است.
برای شرح اصطلاحات، بیانکردن معنی و مفهوم آنها حتی بر اساس فرهنگهای گوناگونی که به صورت تخصصی برای علوم گوناگون تألیف شده است، شایسته و علمی نیست. ضروری است که برای اصطلاحات هر علمی به کتابها و منابع اصلی آن علم رجوع شود، برای مثال در شرح اصطلاحات نجومی، بهتر است به متون اصلی این علم چون التفهیم ابوریحان رجوع شود یا برای شرح اصطلاحات عرفانی لازم است که از متون اصلی عرفانیِ متناسب با مشرب و رویة شاعر یا نویسندة آن متن استفاده شود.
برای مثال ترکیب «خط غبار» در ابیات ذیل اصطلاح خاصی است که در خوشنویسی به نوعی خط تحریر ریز گفته میشود:
گر دست دهد خاک کف پای نگارم |
|
بر لوح بصر خطّ غباری بنگارم |
(حافظ)
غبار خط تو تا بسته است بر دل نقش |
|
دلم به مصحف خطّ غبار میماند |
(صائب)
یا اصطلاحات بیدق و فرزین و اطلاع از قوانین بازی شطرنج که شرط فهم معنی بیت زیر است:
چو تمکین و جاهت بود بر دوام |
|
مکن زور بر ضعف درویش و عام |
(سعدی،بوستان)
یا در بیت:
کو یکی مفلس که در ششدر فرومانده است سخت |
|
|
|
تا ره بگریختن زین هفت ششدر گویمی |
|
(عطار)
«ششدر» از اصطلاحات خاص نرد است که فهم مفهوم این بیت در گرو اطلاع از مفهوم آن است.
در بیت زیر نیز «عرقچین» تعبیر خاصی است که در گلابگیری بهکار میرود و آگاهی از آن کلید درک معنای بیت است:
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل |
|
|
||
|
|
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرقچینم |
||
(حافظ)
یا در ابیات زیر آگاهی از اصطلاحات خاص اوزان و مقادیر در دورههای خاص و شهرها و مکانهای مختلف از ضروریات فهم معناست:
جوانی به دانگی کرم کرده بود |
|
تمنای پیری برآورده بود |
(سعدی، بوستان)
به قنطار زر بخشکردن ز گنج |
|
نباشد چو قیراطی از دسترنج |
(سعدی، بوستان)
البته در این ابیات به صورت کلی میتوان حدس زد که کدام واحد وزن بیشتر و کدام کمتر است؛ اما فهم مقدار و میزان هر واحد وزن در آن دوره و مکان خاص برای بیان معنی اصطلاحات موجود در این ابیات ضروری است. برای این مقصود باید به کتابهایی رجوع کرد که دربارة اوزان و ارزشها و سنجشها در شهرها و دورههای گوناگون نوشته شده است.
در شرح اصطلاحات متون مربوط به هر حوزة تخصصی، باید از متونی استفاده کرد که همعصر مؤلف یا پیش از او تألیف شده است. گاهی مؤلف یا شاعر خود در دیگر آثار و تألیفات خویش مفهوم برخی از اصطلاحات را بیان کرده است که بسیار راهگشاست و شارح باید از آنها مطلع باشد.
همچنین در باب اصطلاحات کلامی، فلسفی، عرفانی، تفسیری و ... در هر متن با توجه به مشرب فکری و عقیدتی مؤلف، رجوع به متون اصیل آن علم و شرح اصطلاح بر اساس آنها لازم است.
3. نکتههای دستوری
شناسایی نکتههای دستوری خاصی که در فهم معنای بیت یا جمله نقش تعیینکننده دارد، مانند نوع اضافهها، نقش حروف، نقش ضمایر پیوسته و مرجع ضمیر در جمله، تشخیص اجزاءِ جمله و ... از ضروریات شرح متن است. البته ذکر تمام این نکتهها ضروری نیست و بهتر است فقط به نکتههایی توجه شود که در گرهگشایی از معنی و مفهوم عبارت یا بیت مؤثر باشد. با توجه به تنوع آراء در زمینة مباحث دستوری، شیوة مطلوب آن است که شارح از ذکر موارد اختلافی خودداری کند و رویة ثابتی را در بیان همة نکتههای دستوری در پیش گیرد.
برای مثال در بیت زیر تعیین نقش دستوری حرف «که» در فهم صحیح معنی بیت مؤثر است:
گــره بــر ســر بــنــد احـــســـان مـــزن که این زرق و شید است و آن مکر و فن
(سعدی، بوستان)
«که» در آغاز مصراع دوم برای تفسیر بهکار رفته است و حالتی متفاوت از «کاف» تعلیل دارد و میتوان جمله را اینگونه معنی کرد که «بر سر بند احسان گره مزن به بهانة زرق و شید بودن این یا مکر و فن بودن آن». در این بیت جملة پس از «که» تفسیر و توجیه مطلبی است که در مصراع یا جملة قبل بیان شده است (البته در این بیت ضمیرهای اشاره «این» و «آن» به معنی این شخص و آن شخص یا فلان و بهمان آمده است). کاربرد «که» در این جملهها از گلستان نیز به همین صورت است:
«دزد بیتوفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میروم و به غارت میرفت.» (ص 88)
(دزد ابریق برداشت، یعنی به طهارت میروم ...).
«شیادی گیسوان بافت که علویام و با قافلة حجاز به شهر در رفت که از حج میآیم.» (ص 81)
(شیادی گیسوان بافت، یعنی علویام و با قافلة حجاز به شهر در رفت، یعنی از حج میآیم).
در دستور زبان فارسی این حرف را در این نوع کاربرد خاص، «که» تفسیر و شرح نامیدهاند (خطیبرهبر، 1367: 411).
تشخیص جایگاه ضمیر و مرجع آن در جمله گاه نقشی کلیدی در فهم بیت دارد، مانند بیت زیر:
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت |
|
امروز تا چه گوید و بازش چه در سراست است |
(حافظ)
ضمیر متصل «م» در «وصلم» نقش مضافالیهی ندارد؛ بلکه متمم است و جمله را به این صورت میتوان مستقیم کرد: «دی وعدة وصل به من داد و ...». «م» در این جمله در جایگاه متمم است.
یا تشخیص اجزاءِ جمله، مانند فعل، مفعول، نهاد و جز اینها:
چه داند طبیب از کسی رنج برد |
|
که بیچاره خواهد خود از رنج مرد |
فعل این بیت «بردن»، و «رنج» مفعول جمله است و ساختار جمله اینگونه است: «چه داند طبیب از کسی رنج را برد»
مرمرا آنها دادند که سلمان را |
|
نیستم همچو سلیمان که چو سلمانم |
«آنها» در این بیت در جایگاه مفعول جمله قرار دارد.
همچنین نقش حرف «را» در فهم معنی این بیت نقش اساسی دارد:
زنی گفت بازیکنان شوی را |
|
عسل، تلخ باشد ترشروی را |
«را» در مصراع دوم فک اضافه است و بیان چنین نکتههایی میتواند در درک درست معنای بیت بسیار مؤثر باشد. در بیت زیر تشخیص نوع «یاء» اهمیت بسزایی در معنی بیت دارد. در این بیت «یاء» از نوع مصدری نیست، بلکه جزء خود کلمه است.
طاعت بگمانی بنمایدت ولیکن |
|
لعنت کندت چون نشود راست گمانیش |
(ناصرخسرو)
نیز حرف «یاء» را در واژة «ارمغانی» در بیت زیر نباید «یاء» نکره و وحدت دانست:
به دل گفتم از مصر قند آورند |
|
بر دوستان ارمغانی برند |
(سعدی، بوستان)
بلکه این واژه در همان معنای «ارمغان» بهکار رفته و «ی» جزو خود واژه و از حروف اصلی آن است و صورت دیگری از تلفظ همین واژه بهشمار میآید. ضمن اینکه دانستن این مطلب در شیوة خواندن بیت نیز مؤثر است.
4. تلمیحات
تلمیحات در معنای توسعی به هر نوع اشاره به آیات، احادیث، اطلاعات علمی، وقایع تاریخی، عقاید، اساطیر، اقوال، باورها، آداب و رسوم، امثال و ... گفته میشود.گاهی دانستن این موضوعات و حتی اطلاع از جزئیات دقیق آن، شرط اصلی فهم معنی بیت یا عبارت است و بدون اطلاع از این اشارات مقصود شاعر یا نویسنده درک نمیشود و چهبسا اشاره یا تلمیح موجود در کلام در عمقبخشی به مفهوم بیت نقش اساسی دارد. البته برای بیان تلمیحات نیز باید به منابع اصیل و دست اول مراجعه شود، برای مثال برای داستانهای انبیا رجوع به کتابهای قصصالانبیا یا تفاسیر دست اول شایسته است. برای مثال در بیت زیر بدون آگاهی از جزئیات ماجرای طوفان نوح و وجود خاک قبر آدم و حوا در کشتی نوح، معنی بیت به صورت دقیق و کامل دریافت نمیشود. بنابر اقوال، نوح (ع) به امر الهی مشتی خاک از گور آنها برداشت و با خود به کشتی برد (بلعمی، 1337: 1/60ـ61).
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح |
|
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
(حافظ)
همچنین در بیت:
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر |
|
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست |
(حافظ)
لازمة فهم معنی آگاهی از داستان حضرت سلیمان (علیه السلام) است؛ یا این بیت:
جور رقیب و سرزنش اهل روزگار |
|
با من همان حکایت گاو دهلزن است |
(سعدی، دیوان اشعار)
به داستان گاوی اشاره دارد که دهلنواز بر پشت او طبل مینوازد؛ اما گاو از آن صدا بیم و هراسی ندارد.
5. نکتههای بلاغی (معانی، بیان و بدیع)
بیان آرایهها و نکتههای بلاغی در حدی لازم است که فهم بیت را سادهتر یا هنر نویسندگی و شاعری مؤلف را آشکارتر سازد. در زمینههای گوناگون بلاغت باید نکتههایی بررسی شود که در فهم معنی متن یا تأثیرگذاری بیشتر متن بر مخاطب مؤثر باشد. در بین شاخههای مختلف علوم بلاغی (معانی، بیان و بدیع) نیز باید به هر سه علم به صورت یکسان توجه شود و نقش هر یک در تأثیرگذاری، زیبایی و گاه ابهام و پیچیدگی عبارات در نظر گرفته شود. برخی از فنون و صنعتهای بلاغی بیت را چنان پیچیده و دشوار میکند که تقریباً درک معنی جمله بدون فهم این وجوه بلاغی غیرممکن میشود، برای مثال در این بیت خاقانی:
طاووس بین که زاغ خورد وانگه از گلو |
|
گاورس ریزه های منقا بر آورد |
«طاووس»، «زاغ» و «گاورس ریزههای منقّا» همه استعارههایی هستندکه بدون دانستن مشبه یا مستعارله آنها به هیچوجه نمیتوان معنی بیت را فهمید. در چنین مواضعی، ذکر وجوه بلاغی بیت از ضروریات است و توجه به نکتههای بلاغی رمزگشای معنای بیت است.
گاهی حتی آرایههایی که در سطح آوایی و در اثر مصوتها و صامتها ایجاد میشود، در انتقال یک مفهوم و معنی یا احساس خاص در بیت تأثیر دارد. گاهی نیز درک مقصود اصلی از بیت یا عبارتی، معنی و غرض ثانوی است که از ورای ظاهر الفاظ آن فهمیده میشود و تمام مقصود نویسنده یا شاعر است و ذکر نکردن آن هدف ثانوی و اصلی درک مفهوم کلی عبارت را دشوار میسازد.
مرحلة نهایی شرح متن: به نثر درآوردن عبارت
پس از تجزیة متن به اجزاءِ پنجگانه، شارح میتواند با توجه به منظومة فکری شاعر یا نویسنده و اشاره به اوضاع سیاسی، اجتماعی و جریانهای فکری روزگار او ـ در حدی که در فهم و دریافت مناسب متن مؤثر باشد - مفهوم ابیات یا عباراتی را که در لفظ و معنای آنها تعقید وجود دارد یا نکتة مهمی بیان شده باشد، به نثر روان بیان کند.
در بسیاری مواضع مستقیمکردن عبارت یا بیت، معنی و مفهوم بیت را مشخص میکند. بهخصوص در مواضعی که تعقید لفظی یا ضعف تألیف موجب دشواری بیت شده باشد با مرتبکردن اجزاءِ جمله میتوان معنی آن را بدون نیاز به توضیح و تفسیر، روشن کرد. باید دقت داشت که در به نثر درآوردن عبارت به هیچ عنوان نباید چیزی به آن اضافه یا از آن کم شود و صرفاً باید اجزاءِ جمله را مرتب کرد. حتی گاهی یک بیت یا عبارت نکتة دستوری و بلاغی خاصی برای شرح دادن ندارد و تنها مستقیمکردن آن کفایت میکند. همانگونه که در بخش نکتههای دستوری نیز بیان شد، درک نقش دستوری واژهها و جایگاه هر یک از اجزاءِ جمله، در به نثردرآوردن عبارت و فهم معنی آن بسیار مؤثر است، برای مثال در ابیات زیر:
نخواهم در این وصف از این بیش گفت |
|
که شنعت بود سیرت خویش گفت |
(سعدی، بوستان)
(در این وصف از این بیش نخواهم گفت که سیرت خویش گفت شنعت بود).
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست |
|
که شود فصل بهار از می ناب آلوده |
(حافظ)
(گفتم ای جان جهان عیبی نیست که دفتر گل، فصل بهار از می ناب آلوده شود).
وبال است دادن به رنجور قند |
|
که داروی تلخش بود سودمند |
(سعدی، بوستان)
(قند دادن به رنجور که داروی تلخش سودمند بُوَد وبال است).
مقدمهنویسی بر شرحها
تدوین مقدمهای علمی ـ تحلیلی مبتنی بر شرح و بیان همة عوامل و عناصر دخیل در متن، چنانکه مخاطب با خواندن آن، هم با شرایط و اوضاع سیاسی ـ اجتماعی روزگار شاعر یا نویسنده و هم با مشرب فکری او آشنا شود و نیز بر شیوة نویسندگی یا شاعری و جایگاه آن شاعر یا نویسنده در روزگار خود احاطه پیدا کند، از ضروریات شرحنویسی بر متون است و مخاطب از طریق آن به تصویر روشنی از دنیای مؤلف دست مییابد.
همانگونه که دربارة نبودن وحدت رویه در شرحنویسی بر متون بیان شد، بررسیها نشان میدهد مقدمههای تألیف شده بر نسخ تصحیحشده یا شرحها نیز ملاک و معیار مشخصی ندارد و از شیوة معینی پیروی نمیکند و هر کس متناسب با علائق و سلیقههای شخصی، مطالبی را بهعنوان مقدمه تدوین کرده است (نیز ر.ک: رفاهیبخش و رضی، 1389).
شارح در مقدمة شرح خود بر یک متن، باید بتواند تصویر کامل و روشنی از ویژگیهای لفظی و محتوایی آن متن و خصوصیات آفرینندة آن برای مخاطب ترسیم کند، به گونهای که همة عناصر این تصویر تناسب داشته باشد و بخشهای مختلف این نمای کلی مختصر و مفصل نشود و همة ویژگیها و خصایص یک متن در مقدمه تبیین شود.
به نظر میرسد هر مقدمة جامع و در عین حال مفید و به دور از اطنابهای ممل و ایجازهای مخل بهتر است به طور خلاصه شامل مواردی باشد:
نمودار 1 مقدمه نویسی بر شرحها
همانگونه که در این نمودار دیده میشود، آنچه لازم است در مقدمة یک شرح مطرح شود، میتوان در دو زمینه دستهبندی کرد: یکی مطالب مربوط به اثر و دوم، مباحث مربوط به شرح نوشتهشده بر آن متن است که ذیل هر یک از این دو زمینه نیز مباحثی مطرح میشود:
1. مطالب مربوط به اثر
برای معرفی هر اثر و آفرینندة آن میتوان در دو زمینه مطالبی را بیان کرد:
● معرفی اثر: برای معرفی هر اثر بهتر است ابتدا ویژگیهای آن از دیدگاه سبکشناسی بیان شود. سپس جایگاه و ارزش آن اثر از نظر ویژگیهای ادبی و محتوایی در ادبیات و نسبت به آثار خلقشده با موضوع مشترک، بررسی و تأثیر و تأثر آن نسبت به متون قبل و بعد تا حد امکان مشخص شود.
● معرفی آفرینندة اثر: در این بخش نیز ابتدا ویژگیهای شخصی نویسنده یا شاعر متن از جمله زندگینامه، اطلاعات علمی و گرایشهای فکری به اختصار معرفی میشود. سپس جایگاه مؤلف اثر ادبیات از نظر نقش او در جریانسازیهای زبانی و فکری ادبی در همان زمان یا دورههای بعد بیان میشود.
2. مطالب مربوط به شرح
در بخش دوم ذیل مباحث مربوط به شرح نیز میتوان در دو زمینه مطالبی را مطرح کرد:
● پیشینة شرحهای تألیفشده بر آن اثر: شرحهایی که احیاناً تا آن زمان بر متن مورد نظر نوشته شده است، به اختصار معرفی شود و وجوه برتری و تمایز شرح جدید با آن شرحها و ضرورت تألیف شرح جدید تبیین شود.
● ویژگیهای شرح حاضر: در این بخش ویژگیهای شرح حاضر معرفی میشود. در واقع مهمترین مباحث بخش دوم در مقدمه، همین قسمت است و معرف هویت آن شرح بهشمار میآید. در این بخش مباحثی مانند: هدف از تدوین این شرح، شیوة شرحنویسی، مشخصکردن دایرة مخاطبان یا جامعة هدف و مباحثی از این نوع بیان میشود.
نتیجهگیری
شرحنویسی به معنای فراهمساختن زمینههای آشنایی مخاطب با متن و ایجاد ارتباط میان آنهاست. بنابر این تعریف، شرحنویسی بر متون اصول و قواعدی دارد که رعایت آنها برای وحدت رویه در عرصة شرح متن و ارائة شرحهای علمی و دقیق ضروری به نظر میرسد. نوع متن، سطح مخاطبان و هدف شارح(مقدمات شرحنویسی)، همچنین تأثیری که این عوامل بر یکدیگر دارند، از عناصر مهم انتخاب روش شرحنویسی است. پس از انتخاب روش، شارح با شناخت عوامل درونمتنی، بینامتنی و فرامتنی و با تجزیة متن به پنج جزءِ مفردات و ترکیبات، اصطلاحات، نکتههای ادبی و دستوری، تلمیحات و نکتههای بلاغی میتواند به شرح متن اقدام کند.
لازم است شارح، مرحلهبهمرحله با اجرای دقیق این اصول، صرفاً در جهت آشنا ساختن مخاطب با متن بکوشد تا مخاطب در پرتو آشنایی اولیه با متن، بتواند به درک احساسات منعکسشدة مؤلف اثر و فهم لایههای عمیقتر متن دست یابد؛ بنابراین، حتی در شرحنویسی بر متون باز و تأویلپذیر نیز نباید به تأویل و تحلیل متن اقدام کرد، بلکه با توجه به تعریف ارائهشده از شرح در این مقاله میتوان به توضیح نکتهها و دقایق متن بسنده کرد تا مخاطب به سهولت معنای ظاهری متن را دریابد و زمینة لازم برای دسترسی به معانی عمیقتر متن برای او فراهم گردد.