نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبانشناسی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ تحقیق و توسعۀ علوم انسانی «سمت»
چکیده
کلیدواژهها
طرح مسئله
برخی مجاز را، در سنت، فرایند جایگزینی واژهای با واژهای دیگر میدانند که از برخی جهات با آن مرتبط است (مازندرانی، 1376: 275؛ همایی، 1386: 247؛ صفا، 1335: 35؛ کزازی، 1385: 140؛ شمیسا، 1386: 23) و برخی هم نگاهی زبانشناختی (برای مثال نک: صفوی، 1383: 229) و شناختی (راسخمهند، 1389: 60؛ Lakoff & Johnson, 1980;
Lakoff & Turner, 1989) به مجاز دارند.
یاکوبسن (Jakobson, 1971) هم هر سخن را واجد دو قطب استعاری و مجازی میداند و میگوید گذر از هر موضوع به موضوع دیگر یا بر اساس مشابهت صورت میگیرد یا مجاورت. ویژگی زبانی مجاز با ایجاد رابطۀ مجاورت و همنشینی در بُعد افقی زبان محور ترکیبی را شکل میدهد. به اعتقاد یاکوبسن بین فرایند زبانپریشی با قطبهای استعاری و مجازی زبان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. فرایند اول مربوط به فرد زبانپریشی است که توانایی گزینش واحدهای درستِ زبانی را ندارد. این افراد، که از آسیبهای مشابهت رنج میبرند، گرایش قوی به استفاده از مجاز دارند و به کارگیری استعاره برای آنها ناممکن است. در این حالت رفتارهای فرازبانیِ افراد تحلیل میرود. فرایند
دوم مشمول زبانپریشانی است که مبتلا به آسیب مجاورت هستند و بهدلیل عدم توانایی
در ترکیب واحدهای مناسبِ زبان مدام دچار اشتباهات دستوری میشوند. گرایش
بیش از اندازه به استعاره مشخصۀ سخن آنهاست. برای این افراد بهکارگیری مجاز ناممکن است.
رادان و کووچش (Radden & Kövecses, 1999) نگاهی نشانهشناختی و شناختی به مجاز دارند. آنان در خلال تحلیلشان 9 رابطۀ بازنمودی مجازی را مطرح میکنند که البته در مقالة حاضر هم از آنها بهره خواهیم گرفت:
1. رابطۀ بازنمودی مجازی صورت به جای صورت؛
2. رابطۀ بازنمودی مجازی صورت به جای مفهوم؛
3. رابطۀ بازنمودی مجازی صورت به جای چیز؛
4. رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به جای صورت؛
5. رابطۀ بازنمودی مجازی چیز به جای صورت؛
6. رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به جای مفهوم؛
7. رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به جای چیز؛
8. رابطۀ بازنمودی مجازی چیز به جای مفهوم؛
9. رابطۀ بازنمودی مجازی چیز به جای چیز.
از میان اینها، روابط 1 تا 5 به ابعاد صوری و معنایی انسجام متنی توجه دارند؛ حال آنکه روابط 6 تا 9 با پیوستگی متنی مرتبطاند. ماهیت تعاملی این روابط حکایت از
قابلیت متنی مجاز دارند؛ یعنی همیشه در متن، تعاملی پویا بین صورتها، مفاهیم و بافت برقرار است.
وجه اشتراک تمامی این بررسیها، تحلیل مجاز در سطح واژه و نادیده گرفتن توان متنی این صنعت بلاغی است. چنین نگاهی نوعی تقلیلگرایی است که در مطالعات سنتی و حتی برخی مطالعات امروزی به مجاز مشاهده میشود. این تقلیلگراییها را میتوان در دو دسته جای داد:
● تقلیلگرایی نظری: تقلیل ماهیت این صنعت بلاغی به جایگزینی صِرف واژهها (نوعی جایگزینی زبانشناختی) و عدم توجه به ابعاد شناختی و کاربردشناختی آن؛
● تقلیلگرایی عملی: تقلیل نقش این صنعت بلاغی به سطح جایگزینی واژگانی و نادیده گرفتن قدرت بالقوۀ آن در سطح متن.
هدف ما این است تا ورای این تقلیلگرایی و محدودیت، نقش مجاز در خلق، سازمانبندی و تفسیر متن را نشان دهیم و به بررسی قابلیت متنی این صنعت بلاغی بپردازیم. برای نیل به این هدف، رویکردی نشانهشناختی را بر میگزینیم. بر اساس این رویکرد، مجاز صرفاً فرایند جایگزینی بین واژهها و یا مفاهیم تلقی نمیشود؛ که البته، این صنعت بلاغی سطح دیگری از دلالت بین چیز[1] و شیء[2] را دربر میگیرد که همانا بُعد بافتیِ آن است. با بهکارگیری این رویکرد نشانهشناختی در قبال مجاز، الگویی متنی از آن را بهکار خواهیم گرفت تا ماهیت و نقش این صنعت بلاغی را در متن بهتر نشان دهیم. در این الگوی متنی از الگوی سه بُعدی نشانهشناختیِ مجاز بهره میگیریم و آن را به الگوی سهوجهی دیگری از متن پیوند میدهیم که متن را تعاملی پویا بین زبان، شناخت و بافت میپندارد.
بر این اساس، تعریف ما از مجاز در این مقاله بدین صورت است: مجاز نوعی فرایند بازنمایی است. در این فرایند، واژه، مفهوم یا شیء بهواسطۀ مجاورت یا سببیت نمایندۀ واژه، مفهوم یا شیء دیگری میشود.
بنا بر این تعریف، مجاز فرایندی شناختی و نشانهشناختی تلقی میشود که با بازنمایی سهوجهی مفهوم نشانه ـ یعنی بازنمون[3]، شیء و تعبیر[4] که از چارلز ساندرس پیرس[5] به عاریت میگیریم ـ مطابقت دارد و درنهایت با پذیرش اینکه مجاز نوعی
«نمایه[6]» است آن را نشانهای نمایهای به حساب میآوریم: مجاز «دالی» است به شکل
واژهها یا عبارات و «مدلولی» است به شکل شیئی واقعی در جهان یا مفهومی شناختی
در ذهن انسان. بر این اساس است که روابطِ نُهگانۀ رادان و کووچش رقم میخورد (Ibid.).
با توجه به موارد گفتهشده میتوان پرسشهای تحقیق را مطرح کرد:
● مجاز چگونه و از طریق چه روابطی به متن انسجام دستوری میبخشد؟ به عبارت دیگر، نقش مجاز در انسجام دستوری متن چیست؟
فرضیههای تحقیق بدین شرحاند:
● مجاز تجلی ابعاد همنشینی و ترکیبی دلالت است؛ بنابراین رویکردی متنی درخصوص مجاز کمک میکند تا بدانیم چگونه ترکیبهای موجود در متن موردپذیرش و قابلقبول هستند.
● مجاز اساساً ارجاعی یا مبتنی بر ارجاع است؛ بنابراین اطلاعات بیشتری از ارجاعات متنی در اختیار ما قرار میدهد. در واقع، همین بنیان ارجاعی است که به مجاز امکان میهد دلیلی برای انواع روابط معنایی ارائه دهد.
● مجاز مبتنی بر روابط علیت و مجاورت است؛ پس با توجه به این روابط میتواند رویکردی جامع درخصوص انسجام متنی ارائه دهد، بهویژه با توجه به این حقیقت که پیوندهای متنی اساساً مبتنی بر این روابط بنیادیناند.
مجاز و انسجام: بُعد صوری متن
در مقالۀ حاضر سعی بر این است پیوندی بین مجاز و انسجام برقرار سازیم و نشان دهیم که مجاز چگونه انسجام دستوری متن را رقم میزند. بحث ما درخصوص مجاز همچون ابزار انسجام متنی مبتنی بر چارچوب هلیدی و حسن (Halliday & Hasan, 1976) خواهد بود. همانگونه که آنان انسجام را به دو بخش واژگانی و دستوری و هر کدام را به زیربخشهایی تقسیم میکنند، ما نیز چنین نگاهی خواهیم داشت؛ اما نگرشی متفاوت را بسط میدهیم و از منظری دیگر به آن مینگریم. برای مثال از انسجام تنها بهمنزلۀ مجموعهای از پیوندهای صوری متنی بحث نخواهیم کرد؛ بلکه از منظر خلق این انسجام بهواسطۀ روابط مجازی در متن هم به بررسی آن خواهیم پرداخت. باور ما این است که ابزارهای انسجام متنیای که هلیدی و حسن مطرح کردهاند میتواند به صورت روابط مجازی هم تفسیر شوند که در بافتار[7] گفتمان شرکت میکنند و آن را به صورت یک کل یکپارچه در میآورند.
ویژگی بنیادینی که میتوان به این بُعد معنایی متن منتسب کرد، همانا ویژگی نشانهشناختی آن است. این نگاه حاصل رویکرد نشانهشناختی عام موردنظر ما در این پژوهش است. رویکرد نشانهشناختی در تفسیر انسجام از نوع نگاه و برداشت چارچوب هلیدی و حسن به این مفهوم هم مشهود است. این چارچوب مفهوم انسجام را مفهومی معنایی میداند که از رهگذر آن یک عنصر بر معنای عنصری دیگر دلالت دارد؛ اما دلالت فرازبانی را نادیده میگیرد که نمونۀ بارز آن ارجاع برونمتنی و پردازش شناختی متن است. نظریۀ انسجام هلیدی و حسن تماماً نظریهای درمورد معناست؛ نظریهای صوری درخصوص معنا در متن و مطالعۀ معنایی است که حاصل مجموعهای از ویژگیهای صوریِ موجود در متن است. از نظر آنان «متن واژهای است که در زبانشناسی برای اشاره به هر نوع قطعۀ مکتوب یا شفاهی با هر اندازهای، که یک کل منسجم و یکپارچه را تشکیل میدهد، به کار گرفته میشود» (Ibid.: 1). بنابراین از نظر آنها متن واحدی معنایی است و نه صوری و به این نتیجه میرسند که «متن از جمله تشکیل نمیشود؛ بلکه در جمله بازنمایی یا رمزگذاری میشود» (Ibid.: 2). هلیدی و حسن از یک بُعد مرتبط با متنیت[8]، یعنی از بافتار، بحث میکنند که در نظر آنان مشخصۀ ممیز متن محسوب میشود. هرچند نگاه هلیدی و حسن به متن اساساً معناشناختی است؛ اما بافتار را صوری میدانند چون این «ویژگیهای زبانشناختی حاضر در آن قطعه است که میتواند در وحدت کلی و اعطای بافتار به آن تأثیرگذار باشد» (Ibid.: 195). بنابراین، به نظر میرسد هلیدی و حسن به ویژگیهای شناختی و بافتی که بافتار را برای متن فراهم میآورند توجه چندانی نمیکنند. به باور ما همینکه فرایند مجازی را بهعنوان ابزار انسجام متنی بپذیریم تأثیر و حضور اصول شناختی و مشخصههای بافتی را در بافتار متن هم پذیرفتهایم و این امر به ارائۀ تحلیلی واحد و همگانیتر خواهد انجامید. حال مثالی ارائه میدهیم تا منظور خود را روشنتر سازیم. ارجاع یکی از ابزارهای اصلیِ انسجام است:
ـ کابینه دیروز رأی به افزایش قیمت نفت داد.
ـ آنها اعتراضهای مردمی بالایی را پیشبینی میکنند.
در این مثال شاهد ارجاع هستیم: استفاده از ضمیر «آنها» برای اشاره به مرجع غیرجاندار. این ضمیر بهطور معمول برای اشاره به مرجع جمع بهکار میرود؛ اما مرجع ما در اینجا جمع نیست و اختلافی ظاهری بین ضمیر و مرجع آن مشاهده میشود. این مسئله از راه تفسیر مجازی از کل این تعامل قابلحل است: «کابینه» گروه اسمی روساختیای است که نمایندۀ گروه اسمی زیرساختیِ «وزرای کابینه» است که ضمیر «آنها» با آن مطابقت دارد. به باور ما، در سطحی گستردهتر میتوان تمام انواع ارجاع را مجازی دانست، بدین معنا که نوعی فرایند جایگزینی در ارجاع و نوعی فرایند دلالت در این جایگزینی مشاهده میشود. بدین ترتیب، «آنها» بهواسطۀ رابطۀ مجازیِ انتزاعیِ «صورت به جای صورت» جایگزین مرجع خود شده و بدین ترتیب این صورت زبانی نمایندۀ صورت زبانی دیگری است.
در نمونههای دیگر هم میتوان این رابطه را مشاهده کرد؛ اگر چیزی در متن حاضر باشد، در سطحی وسیعتر، این چیز مورد خاصی از چیزِ حاضر در شناخت ما شمرده میشود. از این نظر آنچه در متن میآید در رابطۀ جزء ـ کل یا کل ـ جزء با آنچه در شناخت ما هست قرار میگیرد. این رابطه نوعی رابطۀ مجازی است. وقتی «ضمیری» را بهکار میگیریم آن را نمایندۀ «اسم» بهخصوصی میکنیم. هر دوی این اصطلاحهای «اسم» و «ضمیر» عملاً صورت زبانی هستند.
نکته این است که نظریهای معنایی در مورد انسجام متنی نمیبایست به شمارش عناصر انسجامی محدود باشد؛ زیرا این رویکرد کمّی چندان قدرتمند به نظر نمیرسد. اگر متن واحدی معنایی است و نه صوری؛ بنابراین نظریهای متنی میبایست مبتنی بر تفسیرهای معنایی در مورد اهمیت این روابط صوری در متن باشد. تفسیری معنایی از متن نهتنها نیازمند بررسی رابطۀ بین «کابینه» و «آنها» در مثال بالاست؛ بلکه باید بتواند نشان دهد اختلاف ظاهری آنها در چیست. نظریهای معنایی در مورد انسجام متن ـ که به این مسئله مـحدود شـود که بـگوید ضمیر «آنها» به «کابینه» برمیگردد ـ کافی به نظر نمیرسد. رویکردی مجازی به متن با ابعاد کاربردی و شناختیاش این اختلاف را با ارجاع به بافت موقعیتی و بنابراین درک این نکته توضیح میدهد که «کابینه» در رابطهای مجازی به «اعضای حاضر در کابینه» اشاره دارد. به باور ما، همین ملاحظات در مورد ابزارهای انسجامی دیگر هم صدق میکند و با افزودن ابعاد شناختی و کاربرد شناختی میتوان تحلیلهای جامعتری از انسجام معنایی متن بهدست داد. بنابراین، میتوان تمام انواع موارد ارجاع را از نوع رابطۀ مجازی صورت به جای صورتدانست. این نوع نگاه کاربرد گستردهتر مجاز از سطح واژگانی به سطح متنی را نشان میدهد. این رابطه را میتوان به دیگر ابزارهای انسجامی هم بسط داد و تحلیلی مجازی از آنها ارائه کرد تا بتوان علاوه بر روابط صوری و دستوری، روابط معنایی بین آنها را هم به تصویر کشید.
از رابطة نشانه و مجاز گفتیم و بیان داشتیم که مجاز، در مقام یک نشانه، با ایجاد تعامل بین سه گسترة شناخت، بافت یا جهان و زبان انسجام متنی را رقم میزند. حال این رابطه را میتوان در شکل 1 نشان داد:
گسترة شناختشناسی (شناخت)
شکل 1 الگوی نشانهشناختی متن
ابعاد بافتی و شناختی در تعامل با صورتهای زبانی قرار میگیرند تا آن را به «متن» تبدیل کنند. متن بروندادِ شاخصِ بافتار نیست؛ بافتاری که بنا به گفتۀ هلیدی و حسن وقوع بالفعلِ «پیوندهای» زبانی در متن است. متن اساساً فرایند «خلق معنا» با استفاده از منابع صریح و ضمنیِ درون و بیرون از متن است. جریانِ مداومی از تعامل، مبادله و پیشبینی وجود دارد که تعریفی صوری فاقد این ویژگی است. در تولید و تفسیر متنْ جملهها ارزش آزادانهای ندارند؛ زیرا درک ما از این جملهها ضرورتاً نیازمند یک بافت است. بنابراین، بهتر است که «متن» را در ارتباط با پارهگفتار بدانیم تا جمله. تفسیرِ هر پارهگفتاری بافتی را میطلبد و هر پارهگفتاری بافتی را برای پارهگفتارهای بعد از خود فراهم میکند.
با توجه به این ملاحظات، و با توجه به روابط نهگانهای که از رادان و کووچش در فصل اول نقل کردیم، در این بخش روابط مجازی زیر را در مورد روابط انسجامی هلیدی و حسن بهکار میبندیم؛ زیرا معتقدیم میتوان این روابط انسجامی را ذیل این روابط مجازی دستهبندی کرد و نگاهی واحد و تحلیلی سادهتر در این خصوص ارائهکرد:
الف) 1. صورت بهجای صورت
2. صورت بهجای مفهوم برای بررسی «ارجاع[9]» در متن.
3. صورت بهجای چیز
|
ب) 1. صورت بهجای صورت
2. صورت بهجای مفهوم
ج) مفهوم بهجای صورت برای درکِ «حذف[10]» در متن.
د) 1. صورت به جای مفهوم
2. صورت به جای چیز برای بررسی الگوهای انسجام واژگانی در متن.
3. صورت به جای صورت
به باور ما، نقش اساسی روابط و فرایندهای مجازی برقراری پیوند انسجامی
بین ایدهها، مفاهیم و گفتمان است. این موضوعات به واسطۀ ماهیتِ فراگیر مجاز مهیای بسط رویکردی متنی در قبال مجاز میشوند. حال، ابتدا با شواهدی از زبان فارسی و
بررسیِ برخی شواهدِ خودِ هلیدی و حسن ارتباط تحلیل مجازی با تحلیل انسجامی را مورد کاوش قرار میدهیم. هلیدی و حسن انسجام را در دو دستۀ دستوری و واژگانی جای میدهند.
بحث و بررسی
الف) مجاز و انسجام دستوری
بنا به نظر هیلدی و حسن انسجام دستوری شامل: 1) ارجاع، 2) جایگزینی و 3) حذف میشود. هلیدی و حسن اشاره داشتند که این سه جنبۀ انسجام دستوری «بهوضوح دستوری و نظامی بستهاند: یعنی شامل گزینههایی ساده از حضور یا غیاب و نظامهایی نظیر نظامهای شخص، شمار و مجاورت[11] و قدری همانندی[12] میشود» (Ibid.: 303).
1. مجاز و ارجاع
ارجاع در پژوهش حاضر پدیدهای نشانهشناختی تلقی میشود که میتواند دلالت بین «زبان، شناخت و بافت» را محقق سازد. بنابراین، دیدگاه ما در این مقاله ارجاع را پدیدهای میداند که بین سه گسترۀ صورتها، مفاهیم و اشیاء تعامل برقرار میکند. بنابراین، صرفاً ارجاع متنی را در نظر نداریم که به نوعی در الگوی هلیدی و حسن (Ibid.) آمده است. آنها «ارجاع» را پدیدهای زبانی میدانند که طی آن واحدهایی از زبان به چیز دیگری ارجاع میدهند تا تفسیر شوند، این واحدهای زبانی بـه صورت معنـایی و بـه خودی خـود تـفسیر نمیشوند (Ibid.: 30). این دو، چنین «واحدهای زبانی» را «رهنما[13]» مینامند؛ زیرا
این واحدها «بر این دلالت دارند که اطلاع از جای دیگری بازیابی میشود. باید اشاره
کرد که این دیدگاه تفاوت چندانی با پدیدهای به نام صورتهای جایگزین[14] ندارد
(de Beaugrand & Dressler, 1981). صورتهای جایگزین «میتوانند در متن روساختی به جای عباراتِ مشخصتر و بافت فعالساز[15] بیایند» (Ibid.: 60).
هلیدی و متیسن در مطالعات اخیر خود در مورد ارجاع آن را «شیوهای برای اشاره به چیزهایی میدانند که به لحاظ نشانهشناختی در دسترس هستند؛ یا عملاً در متن و یا به صوت بالقوه در بافت موقعیت [در دسترساند]» (Halliday & Matthiessen, 1999: 53). باید اشاره کرد که گرایش رو به رشدی در نظریۀ متنی هلیدی وجود دارد که همانا بافت موقعیت است. هلیدی و متیسن موضوع ارجاع بالفعل و ارجاع بالقوه را مطرح میکنند و این نکته بدان معناست که آنها متن را فعلیت یکی از چندین انتخاب بالقوۀ کاربر زبان میدانند.
هر دوی این دیدگاهها ـ ارجاع و صورت جایگزین ـ شبیه به مفهوم «نشانه» هستند که علاوه بر تعریفهای ارائهشده در بخش پیشین میتوانند بدین صورت هم تعریف شوند: «عنصری که معنایی غیر از خودش را میرساند». ما منظر سومی را هم به این دو منظر اضافه و مرتبط کردیم که به مجاز همچون صورت جایگزین نظر دارد. اگر واحد ارجاعی به واحد دیگری اشاره داشته باشد، پس این عمل نوعی دلالت شمرده میشود. این دلالت میتواند نمادین یا شمایلی یا نمایهای باشد. در «ارجاع» این نشانه همیشه نمایهای است؛ زیرا از آنجا که در هر بار نوعی عمل اشاره وجود دارد پس میتوان گفت که ارجاع هم وجود دارد. در مثال زیر واحد ارجاعی «او» به تنهایی هیچ معنایی ندارد، مگر «دلالتی که خاصِ خودش است» یعنی ضمیر سوم شخص مفرد.
صورت بهجای چیز/ صورت بهجای مفهوم/ صورت بهجای صورت
(1) چنین گوینـد که بهرام گــور را وزیری بود، او را راست رَوِشن خواندندی (نظامالملک، 1377: 58).
نقش این ضمیر در سازمانبندی و تفسیر متن منوط به این است که آن را همچون بخشی در نظام دلالی یا «الگوی شناختی آرمانی» لیکاف (Lakoff & Turner, 1989) یا «فضا» در نظریۀ فوکونیه (Faucunnier & Turner, 2002) بدانیم. تجزیه و تحلیل چنین چارچوب کلینگری نیازمند حرکتی شناختی به مرجع ضمیر است. لیکاف ساختِ نظریِ الگوی شناختی آرمانی را به منظور بررسی تأثیرات شاخصی که در نظریۀ سرنمون[16] مغفول مانده است، مطرح کرد. یک الگوی شناختی آرمانی، یک بازنماییِ ذهنی بهنسبت ثابتی است که «نظریهای» در مورد برخی ابعاد جهان را بازمینماید و واژهها و برخی واحدهای زبانی دیگر میتوانند بهطور نسبی آن را نشان دهند. از این نظر، الگوهای شناختی آرمانی شبیه به مفهوم قالب[17] میشوند؛ زیرا هر دوی اینها به ساختارهای دانشِ بهنسبت پیچیده مرتبط میشوند. به هر روی، الگوهای شناختی آرمانی جزئیات مفصلی دارد؛ اما «آرمانی» هستند، زیرا انواع تجارب را به صورت انتزاعی و تجریدی نشان میدهند نه اینکه نمونۀ خاصی از تجربهای مفروض و مشخص را بازنمایند. برای مثال، یک مفهوم واژگانی[18] مثل «مجرد» با توجه به الگوی شناختیِ آرمانیِ «متأهل» درک میشود که شامل این موارد است: اطلاع طرحوارهایِ مرتبط با سن ازدواج، مراسم ازدواج، ابعاد اجتماعی، قانونی، مذهبی و اخلاقی و مسئولیتهای مرتبط با ازدواج، مشارکان حاضر در ازدواج و شرایط مربوط به قبل و بعد از این رخداد، رخدادهای متفاوتِ مرتبط با خط سیر ازدواج، ازجمله مراسم ازدواج و مانند آن. بنا به نظر لیکاف، الگوهای شناختی آرمانی در فرایندهای شناختیای نظیرِ مقولهبندی و استدلال بهکار گرفته میشوند. از آنجا که الگوهای شناختی آرمانی پیکرۀ منسجمی از بازنمایی دانش را تشکیل میدهند، شیوۀ ساختاربندیِ آنها به شیوههای مختلفی سازمان مییابد. این شیوهها عبارتاند از: سازمانبندی از رهگذرِ طرحوارۀ تصویری، استعاره و مجاز. الگوهای شناختیِ آرمانی به منظور ساختاربندی فضاهای ذهنی هم بهکار گرفته میشوند. این امر از طریق فرایندهایی به نام استنتاج طرحوارهای حاصل میشود (Evans, 2007: 104).
از طرف دیگر، فضا قلمرو مفهومی بنیادینی شمرده میشود که در نظریۀ استعارۀ مفهومی و دستور شناختی به کار میرود. قلمروِ فضا متشکل از ماده یا موضوعی است که میتواند پیوسته یا گسسته باشد و نیز شامل موقعیتهایی است که با این ماده اشغال میشود. ماهیت این قلمرو حاصلِ سازوکارهایی است که محور «ادراک» تلقی میشود. این ادراک تجربۀ حسی را ممکن میگرداند و این امر درکِ ابعاد فیزیکیِ محیط بیرونی را برای ما تسهیل میسازد (Ibid.: 202).
حال با توجه به این مباحث، چه ما رابطۀ بین «وزیر» و «او» را صورت یا مفهوم یا حتی بهعنوان پدیده یا شیء بدانیم، نمیتوانیم تفسیر مجازی این رابطه را نادیده بگیریم. با روابط بازنمودی مجازیِ صورت بهجای صورت، صورت به جای مفهوم، مفهوم بهجای صورت، صورت به جای چیز و چیز به جای صورت میتوان الگویی همگانی برای ارجاع در متن ارائه داد.
هلیدی و حسن بسته به اینکه «ارجاع» از نوع موقعیتی است، یعنی به چیزی خارج از
متن برمیگردد یا از نوع متنی، یعنی به چیزی درون متن اشاره دارد، آن را به دو مقولۀ گسترده دستهبندی میکنند. بنابراین، هرگاه ارجاع، بسته به نقشآن، درونمتنی یا
برونمتنی باشد به سه نوع تقسیم میشود: الف) ارجاع شخصی[19]؛ ب) ارجاع ضمایر اشاره[20]؛
ج) ارجاع سنجشی[21].
حال مثالی از ارجاع شخصی میزنیم تا ببینیم که چگونه با استدلال مجازی مرتبط میشود. تمام ضمایر اول و دوم شخص گرایشی به ارجاع برونمتنی را از خود نشان میدهند؛ اما همیشه چنین رفتاری ندارند. از سوی دیگر، ضمایر سوم شخص به
ارجاع درونمتنی تمایل دارند. با این حال، در تمام این موارد اگر تفسیری مجازی از این
نوع ارجاع به دست دهیم، چه ارجاعی مستقیم باشد یا غیرمستقیم، تحلیل بهتری خواهد بود. بدین معنی که «ارجاع» متنی میتواند روابطی از این دست را توضیح دهد:
صورت به جای صورت/ صورت به جای مفهوم/ صورت به جای چیز
(2) و سبـکتگین در ایـن جـنگ بسیـار بـکوشید؛ و چنـد کار بـر دست او بر آمد (نظامالملک، 1377: 176).
صورت به جای صورت/ صورت به جای مفهوم/ صورت به جای چیز
(3)شـاهزاده او را از بنــد رهانید و عشق خویش را به همایون بر او آشکار کرد. پریزاد قول داد که او را به همایون برساند (خانلری، 1346: 158).
رابطۀ بین «سبکتگین» و «او» در مثال 2 و «شاهزاده» و «او» در مثال 3 منسجم است؛ زیرا هر دو عنصر پیوندی را میسازند و همسانیِ ارجاع حفظ میشود و از طریق روابط مجازی مذکور در هرکدام، پردازش متن محقق میشود؛ زیرا در هر کدام از آنها صورتی جایگزینِ مفهوم، صورت یا چیز دیگری میشود و به اصطلاح نشانهشناختی یک صورت بر یک مفهوم، صورت یا چیز دیگری دلالت میکند. اما درمورد متنهای زیر چنین حالتی دیده نمیشود و موضوع قدری متفاوت است:
صورت به جای صورت، صورت به جای مفهوم
(4) خانلری بسیار جامع است. میتوانید برای جمعبندی از آن استفاده کنید.
صورت بهجای صورت، صورت به جای مفهوم
(5) کلاس 7 کمی شلوغ به نظر میرسه. آخه معلمشون نیومده.
صورت بهجای صورت، صورت به جای مفهوم
(6) دخترها خیلی کثیف شدند. باید با لباسشویی بشوریشون.
صورت بهجای صورت، صورت به جای مفهوم
(7) تخت6 دیروز مرخص شد.حالا حالش خیلی بهتر شده.
تفسیری مجازی از رابطۀ بین ضمایر در مثالهای بالا و مرجع آنها ناگزیر است؛ زیرا در هر مثال ارجاعهای متفاوتی را شاهدیم و اختلاف آشکاری در ظاهر و مطابقۀ آنها دیده میشود. همسانیِ ارجاع بین آنها برقرار نیست. از این رو، با فرایندهای مجازی بهتر میتوان روابط ارجاعیِ موجود در این مثالها را توصیف کرد و توضیح داد؛ زیرا آنها در الگوهای شناختیِ آرمانیای عمل میکنند که سه جنبۀ دلالت را دربر میگیرد: صورتها، مفهومها و چیزها. رابطۀ مجازی صورت به جای صورتِ ارجاع در متن را بهعنوان پدیدهای صوری توضیح میدهد؛ اما این روابط صرفاً در همین سطح نمیمانند، بلکه آنها روابط شناختی بین عناصرِ موجود در متن را بهعنوان مفهومها و چیزها هم توضیح میدهند. «خانلری» در یک الگوی آرمانی شناختی مجازی به جای «کتابِ خانلری» آمده است؛ «کلاس 7» به جای «دانشآموزان کلاس 7»؛ و «تخت 6» به جای «مریضِ تخت 6» و بدین دلیل است که تفاوت صوری در ارجاع آنها دیده میشود و همسانیِ ارجاع حفظ نمیشود؛ اما به واسطۀ تفسیر مجازی، ادراک این متنها محقق میشود. گفتنی است الگوی شناختی آرمانیِ مجازی الگویی است که نمایندۀ کل مقولهای میشود که این مقوله خود جزوی از آن است. این کار به دو شیوه انجام میشود: اول اینکه، یک الگوی شناختی آرمانی میتواند زیرمقولۀ یک الگوی خوشهای[22] باشد و بنابراین نمایندۀ کلِ الگوی خوشهای شود؛ برای مثال، الگوی خوشهای «مادر» میتواند حداقل شامل الگوهای شناختیِ آرمانی ازجمله الگوی تولد، الگوی ژنتیک، الگوی پرورش، الگوی ازدواج، و الگوی نسب باشد. یکی از این الگوها میتواند از رهگذر مجاز نمایندۀ تمام خوشۀ الگوهای شناختی آرمانی شود.
دوم اینکه، یک فرد تنها از یک مقوله میتواند از رهگذرِ یک الگوی شناختی آرمانیِ مجازی نمایندۀ کل آن مقوله شود. این نوع از الگوهای شناختی آرمانی مجازی شامل این موارد میشود: سرنمونهای اجتماعی، نمونههای شاخص، آرمانها، سرمشقها، مولدها و نمونههای برجسته[23]. یکی از پیامدهای مهم الگوی شناختی آرمانیِ مجازی این است که از رهگذرِ این نمایندگی (نمایندۀ کلِ مقوله بودن) این الگو بهعنوان «نقطۀ ارجاع شناختی» بهکار میرود که هنجارها و پیشنگریهایی را خلاف ارزیابی و برآورد اعضای دیگرِ مقوله ایجاد میکند (Evans, 2007: 141).
2. مجاز و جایگزینی
در این بخش روابط مجازی بازنمودیِ صورت به جای صورت و صورت به جای مفهوم را به کار میگیریم تا بدین ترتیب الگوهای جایگزینی در متن را توضیح دهیم. همچنین، رابطۀ نزدیک بین مجاز و جایگزینی را مدنظر قرار میدهیم و مبنای استدلالِ ما این خواهد بود که خودِ مجاز صورتی از جایگزینی است. مجاز فرایندِ جایگزینیِ یک واحد با واحد دیگری است که با آن مرتبط است. این دقیقاً همانند منظور «جایگزینی» هلیدی و
حسن است. آنها این مفهوم را بدین صورت تعریف میکنند: «جابهجاییِ یک واحد با
واحد دیگر» (Halliday & Hasan, 1976: 88). هلیدی و حسن اشاره دارند که «رابطة واکنشی است که به جای تکرار یک واحد بهخصوص استفـاده مـیشود» (Ibid.: 89). مثالهایی که آنها برای اثبات این نکته ذکر میکنند، بدین قرار است:
صورت به جای صورت
(8)My axeis too blunt. I must get a sharper one.
که در فارسی میگوییم:
صورت به جای صورت
«این جعبه برای این همه کتاب کوچیکه. باید یکی بزرگترشو پیدا کنی».
صورت به جای صورت
(9) You think Joan already knows? – I think everybody does.
«one» در مثال 8 جایگزین «axe» و «does» در مثال 9 جایگزین واژۀ «know» شده است. هلیدی و حسن «جایگزینی» را بر اساس نقش دستوریِ واحدِ جایگزین به سه بخش تقسیم میکنند:
الف) جایگزینی اسمی[24]: one, ones, same. در مثال 10 تا 12 نمونههایی از جایگزینی اسمی از هلیدی و حسن میآید:
صورت به جای صورت
(10) These biscuitsare stale. – Get some fresh ones.
صورت به جای صورت
(11) This bread’s stale. – Get somefresh.
صورت به جای صورت
(12) Mummy will you buy me a bus? I want that red one.
حال، در مثال 13 میتوان جایگزینی اسمی را مشاهده کرد که یک صورت در رابطهای مجازی جایگزین صورت دیگر و بنابراین نمایندۀ آن میشود و بر آن دلالت میکند:
صورت به جای صورت
(13) دختران هرسه با کلاههای گوهرین نزد شاه شتافتند یکی پای میکوبید و دیگری چنگ میزد و سومی آواز خوش سر میداد.
یکی پایکوب و دگر چنگساز سه دیگر خوشآواز اندُهگداز
(خانلری، 1346: 52)
در اینجا «یکی» نمایندۀ «دختران هر سه [البته یکی از این سه دختر]» است. همچنین، جایگزینیِصورت به جای مفهوم هم در این مثال وجود دارد.
ب) جایگزینی فعلی[25]: do. در اینجا مثالهایی از هلیدی و حسن برای جایگزینی فعلی و ارتباط آن با بحث مجاز میآید:
صورت به جای صورت
(14) The words did not comethe same as they used to do.
صورت بهجای صورت
(15) Does Granny look after youevery day? – She can’t doat weekends, because she has to go to her own house.
در زبان فارسی، داستانِ جایگزینی فعلی طور دیگری جلوه میکند. موضوع بحث ما تفاوت بازنماییِ این نوع ساختار نیست؛ بلکه نحوۀ تحلیل آن است که با شیوۀ تحلیلی که ما برگزیدیم این تفاوت احساس نمیشود. بنابراین، در جایگزینی فعلی یا تکرار واژگانی را داریم و یا جایگزینی «هم، همینطور» و یا مانند اینها:
صورت به جای صورت (تکرار صورت واژگانی)
(1/16) علی درسشو نخونده! - من هم نخوندم.
(2/16) علی درسشو نخونده! - من هم!
البته در این مورد میتوان گفت که نوعی حذف فعل هم مشاهده میشود؛ اما در برخی بافتها میتوان گفت که «هم» جایگزین فعل شده است.
(3/16) علی درسشو نخونده! - من هم همینطور!
ج) جایگزینی بند[26]: so, not. به نظر ما، رابطۀ مجازیِ صورت به جای مفهوم روابط جایگزینی در سطح بند را بر عهده دارد؛ زیرا اگرچه پیونددهندۀ[27] «so» در مثال 15 و 16 به ترتیب به بندهای «You agree to have a battle» و «Is there going to be an earthquake?» برمیگردند؛ اما روشن است که این واحدهای دستوری نه به صورت عینی، بلکه به موضوعی که با این صورت بیان میشود، برمیگردد. مثالهای 17 و 18 را درخصوص جایگزینی بند از هلیدی و حسن بررسی میکنیم:
صورت به جای مفهوم
(17) of course you agree to have a battle?’ Tweedledum said in a calmertone.
‘I suppose so’, the other sulkily replied, as he crawled out of theumbrella.
صورت به جای مفهوم
(18) Is there going to be an earthquake?
– it says so.
آنچه هلیدی و حسن از جایگزینی در نظر دارند به شیوههای مختلف به مجاز مرتبط میشود. ماهیت مجاز عمدتاً ارجاعی است؛ بدین معنا که مجاز به عناصری که پیشتر ذکر شد، بر میگردد. ماهیت چنین ارجاعی چیزی نیست جز نوعی دلالت درونی؛ یعنی دلالت متنی که در آن یک صورت بر صورت دیگر دلالت دارد. به نظر هلیدی و حسن، تفاوت بین ارجاع و جایگزینی این است که اولی معنایی است؛ اما دومی ماهیتی دستوری دارد.
جایگزینی متضمن مقولههایی است که در همۀ زبانها دیده نمیشود و همین امر توضیح میدهد که چرا الگوی انسجامی هلیدی و حسن الگویی است از انسجام در زبان انگلـیسی. در مثـال 19 (Baker, 1992: 187) میبینیم که «does» در رابطۀ مجازی صورت به جای صورت نمایندۀ «know» است:
صورت به جای صورت
(19) You think Joan already knows? – I think everybody does.
در ترجمۀ این مثال به فارسی میبینیم که فعلی مشابه تکرار میشود همانند مثال 1/16. با این همه، بهنظر میرسد زبان فارسی در ساختارهایی نشاندار جایگزینی اسمی را میپذیرد [ساختار بینشان میتواند تکرار واژه را دربر گیرد]:
صورت به جای صورت (صورتی مشابه تکرارشده)
(20) فکر میکنی جان تا حالا فهمیده؟ - فکر میکنم همه فهمیدند.
و اما مثالهایی از فارسی در زمینۀ جایگزینی بند:
(21) گفت: میگویند مهمترین وظیفۀ خانمها راضی کردن اشتهای آقایان است.
گفت: در این کار موفق هستید.
(خسروی ، 1383: 91)
(22) نوشیروان گفت: «نه شما را گفتم که این خرک هم به دادخواستن آمده است؟ این خرک را امشب نیکو دارید، و فردا آن مرد گازر را با چهار مرد کدخدای ... پیش من آرید تا آنچه واجب آید بفرمایم. دیگر روز خادمان چنین کردند» (نظامالملک، 1377: 84).
(23) پس نوشیروان گفت: «هماکنون خواهم که پوست از تنش کَنید، و گوشتش به سگان دهید، و پوستش پُر کاه کنید و بر در سرای بیاویزید و هفت روز منادی همی
کنید که از این هر که بر کسی ستم کند ... با آن کس همین رود که با این رفت.
همچنان کردند» (همان: 78).
(24) غلام از درگاه بسیار میرود، بعضی به فرمان و بیشتر بی فرمان (همان: 124).
3. مجاز و حذف
هدف ما در این بخش این است تا رابطۀ بازنمودی مجازی از نوع مفهوم به جای صورت را پیاده کنیم تا ببینیم میتوانیم الگوهای حذف در متن را بر اساس آن توضیح دهیم. به نظر هلیـدی و حـسن حذف نوعی «جایگزینی با صفر» است (Halliday & Hasan, 1976: 142). این دو حذف را «چیزی که نگفته مانده» تعریف میکنند. هلیدی و حسن اذعان دارند که این تعریف به خاطر کلیبودنش میتواند گمراهکننده باشد. از این رو، هر چیزی که ناگفته مانده مثالی از حذف است. از طرفی، تفسیر هر متنی مستلزم «استنباطهای» زیادی است. در این استنباط اطلاعات زیادی را باید از خارج متن بهدست آوریم. آیا این هم نوعی حذف است؟ برای هلیدی و حسن این اتفاق حذف شمرده نمیشود و البته منسجم هم نیست؛ زیرا به روابط متنی مرتبط نمیشود. پس حذف چیست؟ هلیدی و حسن اشاره دارند که وقتی از حذف سخن میگوییم «خاصه به جملهها، بندها، و مانند اینها اشاره داریم که ساختارشان به گونهای است که برخی واحدهای پیشین را پیشفرض میکنند، همین واحدها که بعداً بهعنوان منابع اطلاع مفقود به کار میآیند» (Ibid.: 143). آنها این نکته را بیشتر توضیح میدهند و تصریح میکنند که «یک واحد محذوف واحدی است که شکافهای ساختاری بهخصوصی باقی میگذارد تا از جای دیگری پر شود» (Ibid.). بدین ترتیب، ایدهای که باعث تمایز حذفها از هر صورتی از فراهمسازی یا استنباط اطلاعات میشود همان، این است که حذف شکافی در ساختار متن ایجاد میکند. حذف هم همانند «جایگزینی» به سه بخش اصلی (اسمی، فعلی و بندی) تقسیم میشود. تلاش ما این است تا در هر بخش با ارائۀ مثالهای فارسی به اثبات و تأیید یا رد ادعاهای خود در این مقاله بپردازیم.
حذف اسمی: هلیدی و حسن این نوع انسجام را حذفی میدانند که در گروههای اسمی رخ میدهد. آنها مثال زیر را برای نشان دادن این نوع ذکر میکنند:
مفهوم به جای صورت
(25) Which last longer, the curved rodsor the straight rods? – The
Straight are less likely to break.
مفهوم به جای صورت
(26) Which hatwill you wear? – This is the best .
مفهوم به جای صورت
(27) The first threebudsfell off. We’ll have to watch the next .
و اما مثالهایی از حذف گروه اسمی در فارسی:
مفهوم به جای صورت
(28) چراغهای حیاط و خیابان وسط باغ روشن مانده بود. خاموش کردم (خسروی، 1383: 57).
مفهوم به جای صورت
(29) چون قاصد برفــت و نـوشته به خادم داد. خادم، دروقت، به عضدالدوله رسانید. چون عضدالدوله بــخواند انگشت به دندان گرفت ... (نظامالملک ، 1377: 128).
حذف فعلی: هلیدی و حسن این نوع انسجام را به حذف در گروه فعلی تعریف کردند. آنها بین دو نوع حذف واژگانی و عملگر تمایز قائل شدند:
حذف واژگانی: این حذف از سمت راست [البته در زبان انگلیسی] رخ میدهد؛ یعنی عنصر واژگانی در گروه فعلی که به طور معمول در سمت راست گروه فعلی میآید، حذف میشود.
مفهوم به جای صورت
(30) Have you been swimming? – Yes, I have .
حذف عملگر[28]: این حذف از سمت چپ رخ میدهد؛ عنصر یا عناصر آغازی گروه فعلی از قلم میافتند بهجز فعل واژگانی[29]. این نوع حذف خیلی شبیه به حذف بندی است چونکه فاعل و فعل کمکی حذف میشوند.
مفهوم بهجای صورت
(31) What have you been doing? – Swimming.
و مثالهایی از حذف فعل در فارسی را میتوان بدین قرار نشان داد:
مفهوم بهجای صورت
(32) گفتم فوقالعاده شدهای! گفت: میترسم! گفتم: از چی ؟
گفت از اینکه تو آسیب ببینی ؟ (خسروی، 1383: 141)
(33) آیا آنها میخواهند بمانند یا بروند؟
حذفبندی: به نظر هلیدی و حسن حذف فعلی مستلزم عناصر دیگری در بند است که بخشی از ساختار گروه فعلی نیستند؛ اما عناصری از ساختار بند محسوب میشوند. این باعث میشود تا حذف بندیِ موردنظر آنها موجه جلوه کند تا برای بررسی حذفهای خارج از ساختار گروه فعلی بهکار آید. هلیدی و حسن مفهوم بند در انگلیسی را به «نمود نقشهای گفتاری متفاوت، مثل گزاره، پرسش، پاسخ و مانند آن» تعریف میکنند
«[که] ساختاری دوبخشی دارد متشکل از عنصر وجهی[30] بهعلاوۀ عنصر گزارهای[31]»
(1976: 197 Halliday & Hasan,).
هلیدی و حسن این دو عنصر را اینطور تعریف میکنند: «عنصر وجهی که نقش کلامیِ بند را به تصویر میکشد به ترتیب شامل فاعل بهعلاوۀ عنصر خودایستا[32] در گروه فعلی است». آنها درخصوص عنصر دیگر در ساختار بند ادامه میدهند «عنصر گزارهای از باقیمانده[33] تشکیل میشود: مابقی گروه فعلی، و هر متمم[34] و افزودهای[35] که ممکن است مطرح شود» (Ibid.: 197).
آنها نتیجه میگیرند که «این دو نوع حذف فعلی از این دو تقسیمبندی اصلیِ بند قابلاستنباط است» (Ibid.)؛ بدین معنا که در بندهای محذوف یا عنصر وجهی است که حذف میشود یا عنصر گزارهای. هلیدی و حسن بر این باورند که حذف وجهی در پاسخ به پرسشهای اطلاعی[36] صورت میگیرد؛ یعنی پرسشهایی که با واژۀ دارای wh- آغاز میشوند، مثلِ what, where, when و مانند اینها، و دو مثال از این نوع حذف میزنند:
مفهوم بهجای صورت
(34) What were they doing? – Holding hands.
مفهوم بهجای صورت
(35) What were you doing? – Swimming?
در مورد حذف عنصر گزارهای، هلیدی و حسن بر این باورند که این نوع حذف «با آن نمونههایی مرتبط است که حالت و قطبیت[37] بخشهای اصلی پیام را تشکیل میدهند: پاسخ به گزارهها و پرسشهای بله/ خیر که در آنها فاعل از طریق واحد ارجاعی پیـشفرض میشود» (Ibid.: 198). آنها برای روشنشدن بـحث دو مثـال زیر را ذکر میکنند:
مفهوم به جای صورت
(36) The plane has landed. – Has it?
مفهوم به جای صورت
(37) Has the plane landed? – Yes, it has.
و مثالی از حذف بند در فارسی:
(38) سینا گفت: «یک آدم برفی درست میکنیم». ســام گفت: «یاسمن! تیلههایت را بده». یاســمن گفت: «تیلههایم را به شما نمیدهم». مریم گفت: «چرا ؟». یاسمن
مفهوم به جای صورت
گفت: «شما آدم برفی را دوست ندارید. درستش میکنید که توی بازی بهش گوله برف بزنید» (میرصادقی، 1381: 379).
(39) میخواستی چه کار کنی؟ - کتابی در این زمینه بنویسم [حذف عنصر وجهی].
(40) آیا توانستی نامهاش را به دست او برسانی؟ - بله .
مفهوم به جای صورت
(41) فهمیدم وقتی آمدی مرا نشناختی. شاید به خاطر موهایم است که اینقدر کوتاه کردم .
(مرا میشناسی؟) (همان: 211).
مفهوم به جای صورت
(42) اگر اموالتان را با آنها شریک شوید آنگاه با شما برادرند.
در متن بالا مثالی از حذف را شاهدیم که در آن فاعل «آنها» از جملۀ دوم حذف شد. این متن باید بدین صورت خوانده شود: «اگر اموالتان را با آنها شریک شوید آنگاه [آنها] با شما برادرند». در اینجا هم رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به جای صورت را داریم که وحدت و پیوند را برای متن به ارمغان میآورد. هر وقت این متن خوانده میشود شکافیشناختی احساسمیشود که باید با فاعل پر شود. البته در فارسی کمتر با چنین شکافی مواجه هستیم چرا که شناسة موجود در فعل بازیابی اطلاع را ممکن میسازد.
از طرفی، ساختهای مجهول بیشتر دستخوش این نوع حذف میشوند؛ زیرا این ساختها متضمن حذف فاعل هستند و معمولاً برای پنهانساختن کنندۀ کار به دلایل ایمنی یا یا بهدلیل واضح بودن فاعل نیازی به ذکر آن در جمله نمیشود. مثالی برای این نوع حذف بدین قرار است:
(43) شیشه شکسته شد.
میتوانیم فرض کنیم که بافت چنین پارهگفتاری در خانه است؛ مثلاً جایی که مادر حادثۀ شکستن شیشه توسط یکی از بچهها را گزارش میکند. او ساخت مجهول را برمیگزیند و هوشمندانه فاعل را حذف میکند تا پدر بچه را تنبیه نکند. مثالدیگری ازحذف در فارسی بدین قرار است:
مفهوم به جای صورت
(44)بهترین شاعر فارسی کیست؟ - سعدی است.
در اینجا شاهد حذف گروه هستیم؛ زیرا پاسخ کامل به این پرسش میبایست این باشد «سعدی بهترین شاعر فارسی است»: بنابراین در این مورد شاهد رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم بهجای صورت هستیم.
بحث و نتیجهگیری
در آغاز گفتیم که به باور ما وجه اشتراک تمامی بررسیهای صورتگرفته در مورد مجاز تحلیل مجاز در سطح واژه و نادیدهگرفتن توان متنی این صنعت بلاغی است. چنین نگاهی نوعی تقلیلگرایی است. هم از نوع نظری؛ چرا که ماهیت این صنعت بلاغی را جایگزینی صِرف واژهها میداند (نوعی جایگزینی زبانشناختی) و توجهی به ابعاد شناختی و کاربردشناختی آن ندارد و هم از نوع تقلیلگرایی عملی؛ چراکه نقش این صنعت بلاغی را به سطح جایگزینی واژگانی کاهش میدهد و قدرت بالقوۀ آن در سطح متن را نادیده میگیرد. بر این اساس، قصد داشتیم تا در این مقاله از این تقلیلگرایی و محدودیتها گامی فراتر نهیم و نقش مجاز در خلق، سازمانبندی و تفسیر متن یا به عبارتی، قابلیت متنی این صنعت بلاغی را بررسی کنیم.
فرضیههای تحقیق حاضر بدین صورت بود که: الف) مجاز تجلی ابعاد همنشینی و ترکیبی دلالت است؛ ب) اساساً مجاز ارجاعی یا مبتنی بر ارجاع است؛ ج) مجاز مبتنی بر روابط علیت و مجاورت است؛ بنابراین از یک سو، اتخاذ رویکردی متنی به مجاز کمک میکند تا بدانیم که چگونه ترکیبهای موجود در متن موردپذیرش و قابلقبول هستند؛ از دیگر سو، ویژگیِ ارجاعیِ مجاز اطلاعات بیشتری از ارجاعات متنی در اختیار ما قرار میدهد. در واقع، همین بنیان ارجاعی مجاز دلیلی برای انواع روابط معنایی ارائه میدهد؛ و نهایتاً از آنجا که پیوندهای متنی اساساً مبتنی بر این روابط بنیادیناند، میتوانند رویکردی فراگیر برای بحث انسجام متنی ارائه دهند.
در بخش تحلیل دادهها، به بررسی این فرضیهها پرداختیم. باور ما این بود که تمام روابط انسجامی ماهیتی مجازی دارند و میتوان با تفسیری مجازی از آنها، تحلیل واحدی از آنها به دست داد. مثلاً جایگزینی بهعنوان ابزاری انسجامی، ماهیتی مجازی دارد؛ زیرا خود مجاز هم اساساً نوعی فرایند جایگزینی است. حال میتوانیم «جایگزینی» یک عنصر با عنصر دیگر در متن را عملی رابطهای بدانیم که پیوند صوری را برای متن رقم میزند. متقابلاً میتوانیم جایگزینی مجازی را بهواسطۀ نقشش در برقراری پیوند و ایجاد بافتار منطقی و شناختی مفهومسازی کنیم. میتوان گفت که مجاز نوعی پیوستگی طرحوارهای برای متن به همراه دارد که در آن هم معنای بالقوه و هم معنای بالفعل در ذهن خواننده خطور میکند و فعال میشود تا تفسیری به مراتب دائرۀالمعارفیتر به متن بدهد.
البته این بدین معنا نیست که مجاز بهمثابۀ فرایند جایگزینی، انسجامی صوری را فراهم نمیکند؛ بلکه برعکس، جایگزینی یک عنصر با عنصری دیگر بخش بنیادینی در رابطۀ مجازیِ صورت به جای صورت است. بنابراین، تنها میتوان گفت که جایگزینی
مجازی هم پیوند صوری یعنی پیوند انسجامی و شناختی و هم ارتباط یعنی پیوستگی را در متن رقم میزند.
از طرف دیگر، اگر از نظریۀ اولمان (Ullmann, 1951, 1962) درخصوص مجاز بهعنوان تغییری معنایی استفاده کنیم و تعریف او از تغییر بر اساس «مجاورت نامها» بهعنوان «حذف» را به یاد بیاوریم، نتیجتاً نوعی پیوند منطقی بین مجاز و «حذف» میبینیم. مجاز بهعنوان رابطۀ بازنماییِ مفهوم بهجای صورت ـ که در آن یک بخش تهی (صفر) نمایندۀ صورتی میشود که پیشتر ذکر شد ـ اساساً مبتنی بر مجاورت مکانی ـ زمانی است. این ویژگی در کل در ساختاربندی زبانیِ پارهگفتارها و سازمانبندی متن روی میدهد. بنابراین، وقتی کاپیتانی میگوید «ستون اصلی اعماق را شکافت»، درواقع، دو نوع مجاورت داریم: یکی شناختی و مبتنی بر رابطۀ جزء بهجای کل است که در آن «ستون اصلی» در کشتی نمایندۀ کل کشتی میشود و دیگری از نوع مجاورت توالیِ مکانی ـ زمانیِ اصل ترکیبِ محور همنشینیِ ساختار زبانی است. بنابراین، به جای این جمله میتوانیم بگوییم «ستون اصلی کشتی اعماق دریا را شکافت». شاید این جملۀ اصلی بود و چون صورتی قراردادی به خود گرفته است، مردم از صورت «ستون» به جای کل عبارت «ستون کشتی» و «اعماق» به جای کل عبارت «اعماق دریا» استفاده کردند.
نکتهای که در این خصوص، مهم به نظر میرسد این است که در مجاز همچون فرایند حذف، نهتنها حذف منطقی و شناختی وجود دارد؛ بلکه حذف صوری هم دیده میشود. عبارت «مردانه کدومه؟» نمونۀ خوب حذف مجازی است که در آن عبارت اصلی «توالت مردانه» است؛ اما از آنجا که این عبارت خیلی عادی شده است، واژۀ «توالت» به دلایل حُسنتعبیر در این کلمه حذف و صورت «مردانه» جایگزین آن میشود و بازنمایندۀ کل عبارت اصلی است. همانطور که دیدیم «حذف» نقش مهمی در انسجام و پیوستگی متن ایفا میکند؛ زیرا مردم تمایل دارند اینطور فرض کنند که طرف مقابل آنها در گفتمان عملاً یک استنباطگر فعال است و به همین دلیل بسیاری از جزئیات را از قلم میاندازند؛ با این فرض که این جزئیات با دانش عام عالمِ مقالِ گفتمان قابلبازیابی است. پدیدۀ حذف میتواند از منظرِ مجازی هم بررسی شود. با چنین برداشتی، مجاز اصل
اقتصاد و ایجاز در متن را تضمین میکند و بنابراین فاصلۀ تفسیر را کوتاه میسازد.
انسجام واژگانی هم حوزۀ پرمایهای است که مجاز میتواند در آن به نحو مؤثری به کار بسته شود.
بدین ترتیب، میتوانیم پاسخ پرسش اول را درست بدانیم؛ زیرا مجاز، تجلی ابعاد همنشینی و ترکیبی دلالت است. بنابراین، رویکرد متنی درخصوص مجاز به ما کمک میکند تا بدانیم چگونه ترکیبهای موجود در متن پذیرفتنی و قابلقبول هستند. از طرفی، از آنجا که مجاز اساساً ارجاعی یا مبتنی بر ارجاع است (مثالهای قسمت ارجاع از بخش بحث و بررسی)؛ بنابراین اطلاعاتی که از ارجاعات متنی در اختیار ما قرار میدهد بسیار کارآمد و کارساز است. در واقع، همین ویژگی ارجاعیِ مجاز باعث میشود تا دلیلی برای انواع روابط معنایی ارائه دهد و درنهایت، در همین مثال دیدیم که مجاز مبتنی بر روابط علیت و مجاورت است. پس، مجاز با توجه به این روابط میتواند رویکردی جامع نسبت به انسجام متنی ارائه دهد، بهویژه با توجه به این حقیقت که پیوندهای متنی اساساً مبتنی بر این روابط بنیادیناند.
[1]. thing
[2]. object
[3]. representamen
[4]. interpretant
[5]. Charles Sanders Peirce
[6]. index
[7]. texture
[8]. textness
[9]. reference
[10]. ellipsis
[11]. proximity
[12]. comparison
[13]. directive
[14]. pro-form
[15]. context-activating expression
[16]. prototype
[17]. frame
[18]. lexical concept
[19]. personal
[20]. demonstrative
[21]. comparative
[22]. cluster model
[23]. برای نگاهی دقیقتر به هر کدام از این موارد میتوانید ر. ک: Evans, 2007 .
[24]. nominal substitution
[25]. verbal substitution
[26]. clausal substitution
[27]. connector
[28]. operator
[29]. lexical verb
[30]. modal element
[31]. propositional element
[32]. finite
[33]. residue
[34]. complement
[35]. adjunct
[36]. wh- questions
[37]. mood and polarity