نقش مجاز در انسجام دستوری متن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار زبان‌شناسی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ تحقیق و توسعۀ علوم انسانی «سمت»

چکیده

مقالة حاضر می‌کوشد تا نشان دهد مجاز فراتر از جایگزینی صِرف واژه‏ها در انسجام متن نقش‏آفرینی می‏کند؛ بنابراین در این مقاله مجاز پدیده‏ای مفهومی و مربوط به شناخت و نه مربوط به زبان تلقی می‌شود. چرا که به باور ما مجاز با ایجاد تعامل بین سه گسترۀ شناخت‏شناسی، هستی‏شناسی و زبان‏شناسی، انسجام متنی را رقم می‏زند. این امر خاصِ زبان ادبی نیست، بلکه در زبان روزمره هم شاهد آن هستیم. برای اثبات چنین مدعایی نگاهی نشانه‏شناختی و شناختی به مجاز را برمی‌گزینیم و با اتخاذ رویکرد انسجام هلیدی و حسن (1976) می‏کوشیم نشان دهیم با جایگزینی نگاهی مجازی به جای این رویکرد صوری می‏توان تحلیل‏هایی هم فراگیرتر و هم ساده‏تر ارائه داد. یافته‏های تحقیق حاکی از آن است که مجاز نه‏تنها می‏تواند چنین نقشی را ایفا کند، بلکه حتی خلق و سازماندهی متن را هم رقم می‌زند.

کلیدواژه‌ها


طرح مسئله

برخی مجاز را، در سنت، فرایند جایگزینی واژه­ای با واژه­ای دیگر می‏دانند که از برخی جهات با آن مرتبط است (مازندرانی، 1376: 275؛ همایی، 1386: 247؛ صفا، 1335: 35؛ کزازی، 1385: 140؛ شمیسا، 1386: 23) و برخی هم نگاهی زبان‏شناختی (برای مثال نک: صفوی، 1383: 229) و شناختی (راسخ‏مهند، 1389: 60؛ Lakoff & Johnson, 1980;
Lakoff & Turner, 1989) به مجاز دارند.

یاکوبسن (Jakobson, 1971) هم هر سخن را واجد دو قطب استعاری و مجازی می‏داند و می‏گوید گذر از هر موضوع به موضوع دیگر یا بر اساس مشابهت صورت می‏گیرد یا مجاورت. ویژگی زبانی مجاز با ایجاد رابطۀ مجاورت و هم­نشینی در بُعد افقی زبان محور ترکیبی را شکل می‏دهد. به اعتقاد یاکوبسن بین فرایند زبان‏پریشی با قطب‏های استعاری و مجازی زبان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. فرایند اول مربوط به فرد زبان‏پریشی است که توانایی گزینش واحدهای درستِ زبانی را ندارد. این افراد، که از آسیب‏های مشابهت رنج می‏برند، گرایش قوی به استفاده از مجاز دارند و به کارگیری استعاره برای آن‏ها ناممکن است. در این حالت رفتارهای فرازبانیِ افراد تحلیل می‏رود. فرایند
دوم مشمول زبان‏پریشانی است که مبتلا به آسیب مجاورت هستند و به­دلیل عدم توانایی
در ترکیب واحدهای مناسبِ زبان مدام دچار اشتباهات دستوری می‏شوند. گرایش
بیش از اندازه به استعاره مشخصۀ سخن آن‏هاست. برای این افراد به­کارگیری  مجاز ناممکن است.

رادان و کووچش (Radden & Kövecses, 1999) نگاهی نشانه‏شناختی و شناختی به مجاز دارند. آنان در خلال تحلیلشان 9 رابطۀ بازنمودی مجازی را مطرح می‏کنند که البته در مقالة حاضر هم از آن­ها بهره خواهیم گرفت:

1. ‌رابطۀ بازنمودی مجازی صورت به ‏جای صورت؛

2. رابطۀ بازنمودی مجازی صورت به‏ جای مفهوم؛

3. رابطۀ بازنمودی مجازی صورت به‏ جای چیز؛

4. رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به ‏جای صورت؛

5. رابطۀ بازنمودی مجازی چیز به‏ جای صورت؛

6. رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به‏ جای مفهوم؛

7. رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به ‏جای چیز؛

8. رابطۀ بازنمودی مجازی چیز به ‏جای مفهوم؛

9. رابطۀ بازنمودی مجازی چیز به ‏جای چیز.

از میان این‏ها، روابط 1 تا 5 به ابعاد صوری و معنایی انسجام متنی توجه دارند؛ حال آنکه روابط 6 تا 9 با پیوستگی متنی مرتبط‌اند. ماهیت تعاملی این روابط حکایت از
قابلیت متنی مجاز دارند؛ یعنی همیشه در متن، تعاملی پویا بین صورت‏ها، مفاهیم و بافت برقرار است.

وجه اشتراک تمامی این بررسی‏ها، تحلیل مجاز در سطح واژه و نادیده ‏گرفتن توان متنی این صنعت بلاغی است. چنین نگاهی نوعی تقلیل‏گرایی است که در مطالعات سنتی و حتی برخی مطالعات امروزی به مجاز مشاهده می‎شود. این تقلیل‏گرایی‏ها را می‏توان در دو دسته جای داد:

● تقلیل‏گرایی نظری: تقلیل ماهیت این صنعت بلاغی به جایگزینی صِرف واژه‏ها (نوعی جایگزینی زبان‏شناختی) و عدم توجه به ابعاد شناختی و کاربردشناختی آن؛

● تقلیل‏گرایی عملی: تقلیل نقش این صنعت بلاغی به سطح جایگزینی واژگانی و نادیده‏ گرفتن قدرت بالقوۀ آن در سطح متن.

هدف ما این است تا ورای این تقلیل‏گرایی و محدودیت، نقش مجاز در خلق، سازمان‏بندی و تفسیر متن را نشان دهیم و به بررسی قابلیت متنی این صنعت بلاغی بپردازیم. برای نیل به این هدف، رویکردی نشانه‏شناختی را بر می‏گزینیم. بر اساس این رویکرد، مجاز صرفاً فرایند جایگزینی بین واژه‏ها و یا مفاهیم تلقی نمی‏شود؛ که البته، این صنعت بلاغی سطح دیگری از دلالت بین چیز[1] و شیء[2] را دربر می‏گیرد که همانا بُعد بافتیِ آن است. با به‏کارگیری این رویکرد نشانه‏شناختی در قبال مجاز، الگویی متنی از آن را به­کار خواهیم گرفت تا ماهیت و نقش این صنعت بلاغی را در متن بهتر نشان دهیم. در این الگوی متنی از الگوی سه ‏بُعدی نشانه‏شناختیِ مجاز بهره می‏گیریم و آن را به الگوی سه‏وجهی دیگری از متن پیوند می‏دهیم که متن را تعاملی پویا بین زبان، شناخت و بافت می‏پندارد.

بر این اساس، تعریف ما از مجاز در این مقاله بدین صورت است: مجاز نوعی فرایند بازنمایی است. در این فرایند، واژه، مفهوم یا شیء به‏واسطۀ مجاورت یا سببیت نمایندۀ واژه، مفهوم یا شیء دیگری می‏شود.

بنا بر این تعریف، مجاز فرایندی شناختی و نشانه‏شناختی تلقی می‏شود که با بازنمایی سه‏وجهی مفهوم نشانه‎ ـ  یعنی بازنمون[3]، شیء و تعبیر[4] که از چارلز ساندرس پیرس[5] به عاریت می‎گیریم‎ ـ مطابقت دارد و درنهایت با پذیرش اینکه مجاز نوعی
«نمایه[6]» است آن را نشانه‏ای نمایه‏ای به حساب می‏آوریم: مجاز «دالی» است به شکل
واژه‏ها یا عبارات و «مدلولی» است به شکل شیئی واقعی در جهان یا مفهومی شناختی
در ذهن انسان. بر این اساس است که روابطِ نُه‏گانۀ رادان و کووچش رقم می‏خورد (Ibid.).

با توجه به موارد ‎گفته­شده می­توان پرسش‌های تحقیق را مطرح کرد:

● مجاز چگونه و از طریق چه روابطی به متن انسجام دستوری می‏بخشد؟ به عبارت دیگر، نقش مجاز در انسجام دستوری متن چیست؟

فرضیه­های تحقیق بدین شرح­اند:

● مجاز تجلی ابعاد هم­نشینی و ترکیبی دلالت است؛ بنابراین رویکردی متنی درخصوص مجاز کمک می‏کند تا بدانیم چگونه ترکیب‏های موجود در متن موردپذیرش و قابل‏قبول هستند.

● مجاز اساساً ارجاعی یا مبتنی بر ارجاع است؛ بنابراین اطلاعات بیشتری از ارجاعات متنی در اختیار ما قرار می‏دهد. در واقع، همین بنیان ارجاعی است که به مجاز امکان می‏هد دلیلی برای انواع روابط معنایی ارائه دهد.

● مجاز مبتنی بر روابط علیت و مجاورت است؛ پس با توجه به این روابط می‏تواند رویکردی جامع درخصوص انسجام متنی ارائه دهد، به‏ویژه با توجه به این حقیقت که پیوندهای متنی اساساً مبتنی بر این روابط بنیادین‏اند.

مجاز و انسجام: بُعد صوری متن

در مقالۀ حاضر سعی بر این است پیوندی بین مجاز و انسجام برقرار سازیم و نشان دهیم که مجاز چگونه انسجام دستوری متن را رقم می‏زند. بحث ما درخصوص مجاز همچون ابزار انسجام متنی مبتنی بر چارچوب هلیدی و حسن (Halliday & Hasan, 1976) خواهد بود. همان‌گونه که آنان انسجام را به دو بخش واژگانی و دستوری و هر کدام را به زیربخش‏هایی تقسیم می‏کنند، ما نیز چنین نگاهی خواهیم داشت؛ اما نگرشی متفاوت را بسط می‏دهیم و از منظری دیگر به آن می‏نگریم. برای مثال از انسجام تنها به­منزلۀ مجموعه‏ای از پیوندهای صوری متنی بحث نخواهیم کرد؛ بلکه از منظر خلق این انسجام به‏واسطۀ روابط مجازی در متن هم به بررسی آن خواهیم پرداخت. باور ما این است که ابزارهای انسجام متنی‏ای که هلیدی و حسن مطرح کرده‏اند می‏تواند به صورت روابط مجازی هم تفسیر شوند که در بافتار[7] گفتمان شرکت می‏­کنند و آن را به صورت یک کل یکپارچه در می‏آورند.

ویژگی بنیادینی که می‏توان به این بُعد معنایی متن منتسب کرد، همانا ویژگی نشانه‏شناختی آن است. این نگاه حاصل رویکرد نشانه‏شناختی عام موردنظر ما در این پژوهش است. رویکرد نشانه‏شناختی در تفسیر انسجام از نوع نگاه و برداشت چارچوب هلیدی و حسن به این مفهوم هم مشهود است. این چارچوب مفهوم انسجام را مفهومی معنایی می‏داند که از رهگذر آن یک عنصر بر معنای عنصری دیگر دلالت دارد؛ اما دلالت فرازبانی را نادیده می‏گیرد که نمونۀ بارز آن ارجاع برون‏متنی و پردازش شناختی متن است. نظریۀ انسجام هلیدی و حسن تماماً نظریه‏ای درمورد معناست؛ نظریه‏ای صوری درخصوص معنا در متن و مطالعۀ معنایی است که حاصل مجموعه‏ای از ویژگی‏های صوریِ موجود در متن است. از نظر آنان «متن واژه‏ای است که در زبان‏شناسی برای اشاره به هر نوع قطعۀ مکتوب یا شفاهی با هر اندازه‏ای، که یک کل منسجم و یکپارچه را تشکیل می‏دهد، به کار گرفته می‏شود» (Ibid.: 1). بنابراین از نظر آن‏ها متن واحدی معنایی است و نه صوری و به این نتیجه می‏رسند که «متن از جمله تشکیل نمی‏شود؛ بلکه در جمله بازنمایی یا رمزگذاری می‏شود» (Ibid.: 2). هلیدی و حسن از یک بُعد مرتبط با متنیت[8]، یعنی از بافتار، بحث می‏کنند که در نظر آنان مشخصۀ ممیز متن محسوب می‏شود. هرچند نگاه هلیدی و حسن به متن اساساً معناشناختی است؛ اما بافتار را صوری می‏دانند چون این «ویژگی‏های زبان‏شناختی حاضر در آن قطعه است که می‏تواند در وحدت کلی و اعطای بافتار به آن تأثیرگذار باشد» (Ibid.: 195). بنابراین، به نظر می‏رسد هلیدی و حسن به ویژگی‏های شناختی و بافتی‏ که بافتار را برای متن فراهم می‏آورند توجه چندانی نمی‏کنند. به باور ما همین‏که فرایند مجازی را به­عنوان ابزار انسجام متنی بپذیریم تأثیر و حضور اصول شناختی و مشخصه‏های بافتی را در بافتار متن هم پذیرفته‏ایم و این امر به ارائۀ تحلیلی واحد و همگانی‏تر خواهد انجامید. حال مثالی ارائه می‏دهیم تا منظور خود را روشن‏تر سازیم. ارجاع یکی از ابزارهای اصلیِ انسجام است:

ـ کابینه دیروز رأی به افزایش قیمت نفت داد.

ـ آن‏ها اعتراض‏های مردمی بالایی را پیش‏بینی می‏­کنند.

در این مثال شاهد ارجاع هستیم: استفاده از ضمیر «آن‏ها» برای اشاره به مرجع غیرجاندار. این ضمیر به­طور معمول برای اشاره به مرجع جمع به­کار می‏رود؛ اما مرجع ما در این‏جا جمع نیست و اختلافی ظاهری بین ضمیر و مرجع آن مشاهده می‏شود. این مسئله از راه تفسیر مجازی از کل این تعامل قابل‏حل است: «کابینه» گروه اسمی روساختی‏ای است که نمایندۀ گروه اسمی زیرساختیِ «وزرای کابینه» است که ضمیر «آن‏ها» با آن مطابقت دارد. به باور ما، در سطحی گسترده‏تر می‏توان تمام انواع ارجاع را مجازی دانست، بدین معنا که نوعی فرایند جایگزینی در ارجاع و نوعی فرایند دلالت در این جایگزینی مشاهده می‏شود. بدین ترتیب، «آن‏ها» به‏واسطۀ رابطۀ مجازیِ انتزاعیِ «صورت به‏ جای صورت» جایگزین مرجع خود شده و بدین ترتیب این صورت زبانی نمایندۀ صورت زبانی دیگری است.

در نمونه‏های دیگر هم می‏توان این رابطه را مشاهده کرد؛ اگر چیزی در متن حاضر باشد، در سطحی وسیع‏تر، این چیز مورد خاصی از چیزِ حاضر در شناخت ما شمرده می‌شود. از این نظر آنچه در متن می‏آید در رابطۀ جزء ـ کل یا کل ـ جزء با آنچه در شناخت ما هست قرار می‏گیرد. این رابطه نوعی رابطۀ مجازی است. وقتی «ضمیری» را به‌کار می‏گیریم آن را نمایندۀ «اسم» به‏خصوصی می‏کنیم. هر دوی این‏ اصطلاح‏های «اسم» و «ضمیر» عملاً صورت زبانی هستند.

نکته این است که نظریه‏ای معنایی در مورد انسجام متنی نمی‏بایست به شمارش عناصر انسجامی محدود باشد؛ زیرا این رویکرد کمّی چندان قدرتمند به نظر نمی‏رسد. اگر متن واحدی معنایی است و نه صوری؛ بنابراین نظریه‏ای متنی می‏بایست مبتنی بر تفسیرهای معنایی در مورد اهمیت این روابط صوری در متن باشد. تفسیری معنایی از متن نه­تنها نیازمند بررسی رابطۀ بین «کابینه» و «آن‏ها» در مثال بالاست؛ بلکه باید بتواند نشان دهد اختلاف ظاهری آن‏ها در چیست. نظریه‏ای معنایی در مورد انسجام متن ـ که به این مسئله مـحدود شـود که بـگوید ضمیر «آن‏ها» به «کابینه» برمی‏گردد ـ کافی به نظر نمی‏رسد. رویکردی مجازی به متن با ابعاد کاربردی و شناختی‏اش این اختلاف را با ارجاع به بافت موقعیتی و بنابراین درک این نکته توضیح می‏دهد که «کابینه» در رابطه‏ای مجازی به «اعضای حاضر در کابینه» اشاره دارد. به باور ما، همین ملاحظات در مورد ابزارهای انسجامی دیگر هم صدق می‏کند و با افزودن ابعاد شناختی و کاربرد شناختی می‏توان تحلیل‏های جامع‏تری از انسجام معنایی متن به‏دست داد. بنابراین، می‏توان تمام انواع موارد ارجاع را از نوع رابطۀ مجازی صورت به ‏جای صورتدانست. این نوع نگاه کاربرد گسترده‏تر مجاز از سطح واژگانی به سطح متنی را نشان می‏دهد. این رابطه را می‏توان به دیگر ابزارهای انسجامی هم بسط داد و تحلیلی مجازی از آن‏ها ارائه کرد تا بتوان علاوه بر روابط صوری و دستوری، روابط معنایی بین آن‏ها را هم به تصویر کشید.

از رابطة نشانه و مجاز گفتیم و بیان داشتیم که مجاز، در مقام یک نشانه، با ایجاد تعامل بین سه گسترة شناخت، بافت یا جهان و زبان انسجام متنی را رقم می‎زند. حال این رابطه را می‎توان در شکل 1 نشان داد:

 

گسترة شناخت‏شناسی (شناخت)

 

 

 

 

 

 

 

شکل 1  الگوی نشانه‏شناختی متن

ابعاد بافتی و شناختی در تعامل با صورت‏های زبانی قرار می‏گیرند تا آن را به «متن» تبدیل کنند. متن برون‏دادِ شاخصِ بافتار نیست؛ بافتاری که بنا به گفتۀ هلیدی و حسن وقوع بالفعلِ «پیوندهای» زبانی در متن است. متن اساساً فرایند «خلق معنا» با استفاده از منابع صریح و ضمنیِ درون و بیرون از متن است. جریانِ مداومی از تعامل، مبادله و پیش‏بینی وجود دارد که تعریفی صوری فاقد این ویژگی است. در تولید و تفسیر متنْ جمله‏ها ارزش آزادانه‏ای ندارند؛ زیرا درک ما از این جمله‏ها ضرورتاً نیازمند یک بافت است. بنابراین، بهتر است که «متن» را در ارتباط با پاره‏گفتار بدانیم تا جمله. تفسیرِ هر پاره‏گفتاری بافتی را می‏طلبد و هر پاره‏گفتاری بافتی را برای پاره‌گفتارهای بعد از خود فراهم می‏کند.

با توجه به این ملاحظات، و با توجه به روابط نه‏گانه‏ای که از رادان و کووچش در فصل اول نقل کردیم، در این بخش روابط مجازی زیر را در مورد روابط انسجامی هلیدی و حسن به­کار می‏بندیم؛ زیرا معتقدیم می‏توان این روابط انسجامی را ذیل این روابط مجازی دسته‏بندی کرد و نگاهی واحد و تحلیلی ساده‏تر در این خصوص ارائه‏کرد:

 

الف) 1. صورت به­جای صورت

  2. صورت به­جای مفهوم            برای بررسی «ارجاع[9]» در متن.

 3. صورت به­جای چیز

 

 

برای درکِ «جایگزینی[1]» در متن.

 

ب) 1. صورت به­جای صورت

 2. صورت به­جای مفهوم                 

 

ج) مفهوم به­جای صورت برای درکِ «حذف[10]» در متن.

 

د)  1. صورت به جای مفهوم

2. صورت به جای چیز              برای بررسی الگوهای انسجام واژگانی در متن.

3. صورت به ‌جای صورت

به باور ما، نقش اساسی روابط و فرایندهای مجازی برقراری پیوند انسجامی
بین ایده­ها، مفاهیم و گفتمان است. این موضوعات به واسطۀ ماهیتِ فراگیر مجاز مهیای بسط رویکردی متنی در قبال مجاز می‏شوند. حال، ابتدا با شواهدی از زبان فارسی و
بررسیِ برخی شواهدِ خودِ هلیدی و حسن ارتباط تحلیل مجازی با تحلیل انسجامی را مورد کاوش قرار می‏دهیم. هلیدی و حسن انسجام را در دو دستۀ دستوری و واژگانی جای می‏دهند.

 

بحث و بررسی

الف) مجاز و انسجام دستوری

بنا به نظر هیلدی و حسن انسجام دستوری شامل: 1) ارجاع، 2) جایگزینی و 3) حذف می‏شود. هلیدی و حسن اشاره داشتند که این سه جنبۀ انسجام دستوری «به­وضوح دستوری‏ و نظامی بسته‌اند: یعنی  شامل گزینه‏هایی ساده از حضور یا غیاب و نظام‏هایی نظیر نظام‏های شخص، شمار و مجاورت[11] و قدری همانندی[12] می‏شود» (Ibid.: 303).

 

1. مجاز و ارجاع

ارجاع در پژوهش حاضر پدیده‏ای نشانه‏شناختی تلقی می‏شود که می‏تواند دلالت بین «زبان، شناخت و بافت» را محقق ‏سازد. بنابراین، دیدگاه ما در این مقاله ارجاع را پدیده‏ای می‏داند که بین سه گسترۀ صورت‏ها، مفاهیم و اشیاء تعامل برقرار می‌کند. بنابراین، صرفاً ارجاع متنی را در نظر نداریم که به نوعی در الگوی هلیدی و حسن (Ibid.) آمده است. آن‌ها «ارجاع» را پدیده‏ای زبانی می‏دانند که طی آن واحدهایی از زبان به چیز دیگری ارجاع می‏دهند تا تفسیر شوند، این واحدهای زبانی بـه صورت معنـایی و بـه خودی خـود تـفسیر نمی‌شوند (Ibid.: 30). این دو، چنین «واحدهای زبانی» را «رهنما[13]» می‏نامند؛ زیرا
این واحدها «بر این دلالت دارند که اطلاع از جای دیگری بازیابی می‏شود. باید اشاره‏
کرد که این دیدگاه تفاوت چندانی با پدیده‏ای به نام صورت‏های جایگزین[14] ندارد
(de Beaugrand & Dressler, 1981). صورت‏های جایگزین «می‏توانند در متن روساختی به جای عباراتِ مشخص‏تر و بافت ‏فعال‏ساز[15] بیایند» (Ibid.: 60).

هلیدی و متیسن در مطالعات اخیر خود در مورد ارجاع آن را «شیوه‏ای برای اشاره به چیزهایی می‏دانند که به لحاظ نشانه‏شناختی در دسترس هستند؛ یا عملاً در متن و یا به صوت بالقوه در بافت موقعیت [در دسترس‏اند]» (Halliday & Matthiessen, 1999: 53). باید اشاره کرد که گرایش رو به رشدی در نظریۀ متنی هلیدی وجود دارد که همانا بافت موقعیت است. هلیدی و متیسن موضوع ارجاع بالفعل و ارجاع بالقوه را مطرح می‏کنند و این نکته بدان معناست که آن‏ها متن را فعلیت یکی از چندین انتخاب بالقوۀ کاربر زبان می‏دانند.

هر دوی این دیدگاه‏ها ـ ارجاع و صورت جایگزین ـ شبیه به مفهوم «نشانه» هستند که علاوه بر تعریف‏های ارائه‏شده در بخش پیشین می‏توانند بدین صورت هم تعریف شوند: «عنصری که معنایی غیر از خودش را می‏رساند». ما منظر سومی را هم به این دو منظر اضافه و مرتبط کردیم که به مجاز همچون صورت جایگزین نظر دارد. اگر واحد ارجاعی به واحد دیگری اشاره داشته باشد، پس این عمل نوعی دلالت شمرده می­شود. این دلالت می‏تواند نمادین یا شمایلی یا نمایه‏ای باشد. در «ارجاع» این نشانه همیشه نمایه‏ای است؛ زیرا از آنجا که در هر بار نوعی عمل اشاره وجود دارد پس می‏توان گفت که ارجاع هم وجود دارد. در مثال زیر واحد ارجاعی «او» به تنهایی هیچ معنایی ندارد، مگر «دلالتی که خاصِ خودش است» یعنی ضمیر سوم شخص مفرد.

            صورت به‏جای چیز/ صورت به‏جای مفهوم/ صورت به‏جای صورت

 

 

(1) چنین گوینـد که بهرام گــور را وزیری بود، او را راست رَوِشن خواندندی  (نظام‌الملک، 1377: 58).

نقش این ضمیر در سازمان‏بندی و تفسیر متن منوط به این است که آن را همچون بخشی در نظام دلالی یا «الگوی شناختی آرمانی» لیکاف (Lakoff & Turner, 1989) یا «فضا» در نظریۀ فوکونیه (Faucunnier & Turner, 2002) بدانیم. تجزیه و تحلیل چنین چارچوب کلی‏نگری نیازمند حرکتی شناختی به مرجع ضمیر است. لیکاف ساختِ نظریِ الگوی شناختی آرمانی را به منظور بررسی تأثیرات شاخصی که در نظریۀ سرنمون[16] مغفول مانده است، مطرح کرد. یک الگوی شناختی آرمانی، یک بازنماییِ ذهنی به‏نسبت ثابتی است که «نظریه‏ای» در مورد برخی ابعاد جهان را بازمی‏نماید و واژه‏ها و برخی واحدهای زبانی دیگر می‏توانند به­طور نسبی آن را نشان دهند. از این نظر، الگوهای شناختی آرمانی شبیه به مفهوم قالب[17] می‏شوند؛ زیرا هر دوی این‏ها به ساختارهای دانشِ به‏نسبت پیچیده مرتبط می‏شوند. به هر روی، الگوهای شناختی آرمانی جزئیات مفصلی دارد؛ اما «آرمانی» هستند، زیرا انواع تجارب را به صورت انتزاعی و تجریدی نشان می‏دهند نه اینکه نمونۀ خاصی از تجربه‏ای مفروض و مشخص را بازنمایند. برای مثال، یک مفهوم واژگانی[18] مثل «مجرد» با توجه به الگوی شناختیِ آرمانیِ «متأهل» درک می‏شود که شامل این موارد ‏است: اطلاع طرح‏واره‏ایِ مرتبط با سن ازدواج، مراسم ازدواج، ابعاد اجتماعی، قانونی، مذهبی و اخلاقی و مسئولیت‏های مرتبط با ازدواج، مشارکان حاضر در ازدواج و شرایط مربوط به قبل و بعد از این رخداد، رخدادهای متفاوتِ مرتبط با خط سیر ازدواج، ازجمله مراسم ازدواج و مانند آن. بنا به نظر لیکاف، الگوهای شناختی آرمانی در فرایندهای شناختی‏ای نظیرِ مقوله‏بندی و استدلال به­کار گرفته می‏شوند. از آنجا که الگوهای شناختی آرمانی پیکرۀ منسجمی از بازنمایی دانش را تشکیل می‏دهند، شیوۀ ساختاربندیِ آن‏ها به شیوه‏های مختلفی سازمان می‏یابد. این شیوه‏ها عبارت‏اند از: سازمان‏بندی از رهگذرِ طرح‏وارۀ تصویری، استعاره و مجاز. الگوهای شناختیِ آرمانی به منظور ساختاربندی فضاهای ذهنی هم به­کار گرفته می‏شوند. این امر از طریق فرایندهایی به نام استنتاج طرح‏واره‏ای حاصل می‏شود (Evans, 2007: 104).

از طرف دیگر، فضا قلمرو مفهومی بنیادینی شمرده می­شود که در نظریۀ استعارۀ مفهومی و دستور شناختی به کار می­رود. قلمروِ فضا متشکل از ماده یا موضوعی است که می‏تواند پیوسته یا گسسته باشد و نیز شامل موقعیت‏هایی است که با این ماده اشغال می‏شود. ماهیت این قلمرو حاصلِ سازوکارهایی است که محور «ادراک» تلقی می‏شود. این ادراک تجربۀ حسی را ممکن می­گرداند و این امر درکِ ابعاد فیزیکیِ محیط بیرونی را برای ما تسهیل می‏سازد (Ibid.: 202).

حال با توجه به این مباحث، چه ما رابطۀ بین «وزیر» و «او» را صورت یا مفهوم یا حتی به‌عنوان پدیده یا شیء بدانیم، نمی‏توانیم تفسیر مجازی این رابطه را نادیده بگیریم. با روابط بازنمودی مجازیِ صورت به‏جای صورت، صورت به‏ جای مفهوم، مفهوم به‏جای صورت، صورت به جای چیز و چیز به جای صورت می‏توان الگویی همگانی برای ارجاع در متن ارائه داد.

هلیدی و حسن بسته به اینکه «ارجاع» از نوع موقعیتی است، یعنی به چیزی خارج از
متن برمی‏گردد یا از نوع متنی، یعنی به چیزی درون متن اشاره دارد، آن را به دو مقولۀ گسترده دسته‏بندی می‏کنند. بنابراین، هرگاه ارجاع، بسته به نقش‏آن، درون‏متنی یا
برون‏متنی باشد به سه نوع تقسیم می‏شود: الف) ارجاع شخصی[19]؛ ب) ارجاع ضمایر اشاره[20]؛
ج) ارجاع سنجشی[21].

حال مثالی از ارجاع شخصی می‏زنیم تا ببینیم که چگونه با استدلال مجازی مرتبط می‏شود. تمام ضمایر اول و دوم شخص گرایشی به ارجاع برون‏متنی را از خود نشان می‏دهند؛ اما همیشه چنین رفتاری ندارند. از سوی دیگر، ضمایر سوم شخص به
ارجاع درون‏متنی تمایل دارند. با این حال، در تمام این موارد اگر تفسیری مجازی از این
نوع ارجاع به دست دهیم، چه ارجاعی مستقیم باشد یا غیرمستقیم، تحلیل بهتری خواهد بود. بدین معنی که «ارجاع» متنی می‏تواند روابطی از این دست را توضیح دهد: 

           صورت به‏ جای صورت/ صورت به ‏جای مفهوم/ صورت به ‏جای چیز

 

 
   

 

(2) و سبـکتگین در ایـن جـنگ بسیـار بـکوشید؛ و چنـد کار بـر دست او بر آمد (نظام‌الملک، 1377: 176).

صورت به‏ جای صورت/ صورت به ‏جای مفهوم/ صورت به ‏جای چیز

 

 

(3)شـاهزاده او را از بنــد رهانید و عشق خویش را به همایون بر او آشکار کرد. پریزاد قول داد که او را به همایون برساند (خانلری، 1346: 158).

 

رابطۀ بین «سبکتگین» و «او» در مثال 2 و «شاهزاده» و «او» در مثال 3 منسجم است؛ زیرا هر دو عنصر پیوندی را می‏سازند و همسانیِ ارجاع حفظ می‏شود و از طریق روابط مجازی مذکور در هرکدام، پردازش متن محقق می‏شود؛ زیرا در هر کدام از آن‏ها صورتی جایگزینِ مفهوم، صورت یا چیز دیگری می‏شود و به اصطلاح نشانه‏شناختی یک صورت بر یک مفهوم، صورت یا چیز دیگری دلالت می‏کند. اما درمورد متن‏های زیر چنین حالتی دیده نمی‏شود و موضوع قدری متفاوت است:

 

             صورت به جای صورت، صورت به جای مفهوم

 

 

(4) خانلری بسیار جامع است. می‏توانید برای جمع‏بندی از آن استفاده کنید.

 

 

صورت به‏جای صورت، صورت به جای مفهوم

 

 

(5) کلاس 7 کمی شلوغ‏ به نظر می­رسه. آخه معلم‏شون نیومده.

صورت به‏جای صورت، صورت به جای مفهوم

 

 
   

 

(6) دخترها خیلی کثیف شدند. باید با لباسشویی بشوریشون.

صورت به‏جای صورت، صورت به جای مفهوم

 

 

(7) تخت6 دیروز مرخص شد.حالا حالش خیلی بهتر شده.

 

تفسیری مجازی از رابطۀ بین ضمایر در مثال‏های بالا و مرجع آن‏ها ناگزیر است؛ زیرا در هر مثال ارجاع‏های متفاوتی را شاهدیم و اختلاف آشکاری در ظاهر و مطابقۀ آن‏ها دیده می‏شود. همسانیِ ارجاع بین آن‌ها برقرار نیست. از این رو، با فرایندهای مجازی بهتر می‏توان روابط ارجاعیِ موجود در این مثال‏ها را توصیف کرد و توضیح داد؛ زیرا آن‏ها در الگوهای شناختیِ آرمانی‏ای عمل می‏کنند که سه جنبۀ دلالت را دربر می‏گیرد: صورت‏ها، مفهوم‏ها و چیزها. رابطۀ مجازی صورت به ‏جای صورتِ ارجاع در متن را به­عنوان پدیده‏ای صوری توضیح می‏دهد؛ اما این روابط صرفاً در همین سطح نمی‏مانند، بلکه آن‏ها روابط شناختی بین عناصرِ موجود در متن را به­عنوان مفهوم‏ها و چیزها هم توضیح می‏دهند. «خانلری» در یک الگوی آرمانی شناختی مجازی به جای «کتابِ خانلری» آمده است؛ «کلاس 7» به جای «دانش‏آموزان کلاس 7»؛ و «تخت 6» به جای «مریضِ تخت 6» و بدین دلیل است که تفاوت صوری در ارجاع آن‏ها دیده می‏شود و همسانیِ ارجاع حفظ نمی‏شود؛ اما به واسطۀ تفسیر مجازی، ادراک این متن‏ها محقق می‏شود. گفتنی است الگوی شناختی آرمانیِ مجازی الگویی است که نمایندۀ کل مقوله‏ای می‏شود که این مقوله خود جزوی از آن است. این کار به دو شیوه انجام می‏شود: اول اینکه، یک الگوی شناختی آرمانی می‏تواند زیرمقولۀ یک الگوی خوشه‏ای[22] باشد و بنابراین نمایندۀ کلِ الگوی خوشه‏ای شود؛ برای مثال، الگوی خوشه‏ای «مادر» می‏تواند حداقل شامل الگوهای شناختیِ آرمانی ازجمله الگوی تولد، الگوی ژنتیک، الگوی پرورش، الگوی ازدواج، و الگوی نسب باشد. یکی از این الگوها می‏تواند از رهگذر مجاز نمایندۀ تمام خوشۀ الگوهای شناختی آرمانی شود.

دوم اینکه، یک فرد تنها از یک مقوله می‏تواند از رهگذرِ یک الگوی شناختی آرمانیِ مجازی نمایندۀ کل آن مقوله شود. این نوع از الگوهای شناختی آرمانی مجازی شامل این موارد می‏شود: سرنمون‏های اجتماعی، نمونه‏های شاخص، آرمان‏ها، سرمشق‏ها، مولدها و نمونه‏های برجسته[23]. یکی از پیامدهای مهم الگوی شناختی آرمانیِ مجازی این است که از رهگذرِ این نمایندگی (نمایندۀ کلِ مقوله بودن) این الگو به­عنوان «نقطۀ ارجاع شناختی» به­کار می‏رود که هنجارها و پیش‏نگری‏هایی را خلاف ارزیابی و برآورد اعضای دیگرِ مقوله ایجاد می‏کند (Evans, 2007: 141).

 

2. مجاز و جایگزینی

در این بخش روابط مجازی بازنمودیِ صورت به‏ جای صورت و صورت به ‏جای مفهوم را به کار می‏گیریم تا بدین ترتیب الگوهای جایگزینی در متن را توضیح دهیم. همچنین، رابطۀ نزدیک بین مجاز و جایگزینی را مدنظر قرار می‏دهیم و مبنای استدلالِ ما این خواهد بود که خودِ مجاز صورتی از جایگزینی است. مجاز فرایندِ جایگزینیِ یک واحد با واحد دیگری است که با آن مرتبط است. این دقیقاً همانند منظور «جایگزینی» هلیدی و
حسن است. آن‏ها این مفهوم را بدین صورت تعریف می‏کنند: «جابه­جاییِ یک واحد با
واحد دیگر» (Halliday & Hasan, 1976: 88).  هلیدی و حسن اشاره دارند که «رابطة واکنشی است که به جای تکرار یک واحد به‏خصوص استفـاده مـی‏شود» (Ibid.: 89). مثال‏هایی که آن­ها برای اثبات این نکته ذکر می­کنند، بدین ‏قرار است:

 

صورت به ‏جای صورت

 

 

 (8)My axeis too blunt. I must get a sharper one.

که در فارسی می‏گوییم:

                              صورت به ‏جای صورت

 

 

«این جعبه برای این ‏همه کتاب کوچیکه. باید یکی بزرگ‏ترشو پیدا کنی».

                     صورت به‏ جای صورت

 

(9) You think Joan already knows? – I think everybody does.

«one» در مثال 8 جایگزین «axe» و «does» در مثال 9 جایگزین واژۀ «know» شده ‏است. هلیدی و حسن «جایگزینی» را بر اساس نقش دستوریِ واحدِ جایگزین به سه بخش تقسیم می‏کنند:

الف) جایگزینی اسمی[24]: one, ones, same. در مثال 10 تا 12 نمونه‏هایی از جایگزینی اسمی از هلیدی و حسن می‏آید:

                                     صورت به‏ جای صورت

 

 

(10) These biscuitsare stale. – Get some fresh ones.

                                                 صورت به‏ جای صورت

 

 

 (11) This bread’s stale. – Get somefresh.

 

                    صورت به‏ جای صورت

 

 

 (12)  Mummy will you buy me a bus? I want that red one.

حال، در مثال 13 می‏توان جایگزینی اسمی را مشاهده کرد که یک صورت در رابطه‏ای مجازی جایگزین صورت دیگر و بنابراین نمایندۀ آن می‏شود و بر آن دلالت می‏کند:

                               صورت به‏ جای صورت

 

 

(13) دختران هرسه با کلاه‏های گوهرین نزد شاه شتافتند یکی پای می‏کوبید و دیگری چنگ می‏زد و سومی آواز خوش سر می‏داد.         

 

 

یکی پای‏کوب و دگر چنگ‏ساز               سه دیگر خوش‏آواز اندُه‏گداز  

                                      (خانلری، 1346: 52)

در اینجا «یکی» نمایندۀ «دختران هر سه [البته یکی از این سه دختر]» است. همچنین، ‎جایگزینیِ‎صورت‎ به ‏جای ‎مفهوم هم در این  مثال وجود ‎دارد.

ب) جایگزینی فعلی[25]: do. در اینجا مثال‏هایی از هلیدی و حسن برای جایگزینی فعلی و ارتباط آن با بحث مجاز می‏آید:

                       صورت به جای صورت

 

 (14) The words did not comethe same as they used to do.

 

                            صورت به‏جای صورت

 

 

(15) Does Granny look after youevery day? – She can’t doat weekends, because she has to go to her own house.

در زبان فارسی، داستانِ جایگزینی فعلی طور دیگری جلوه می‏کند. موضوع بحث ما تفاوت بازنماییِ این نوع ساختار نیست؛ بلکه نحوۀ تحلیل آن است که با شیوۀ تحلیلی که ما برگزیدیم این تفاوت احساس نمی‏شود. بنابراین، در جایگزینی فعلی یا تکرار واژگانی را داریم و یا جایگزینی «هم، همین‏طور» و یا مانند این‏ها:

صورت به جای صورت (تکرار صورت واژگانی)

 

 

(1/16) علی درس‏شو نخونده!   - من هم نخوندم.

 

 
   

 

(2/16) علی درس‏شو نخونده!   - من هم!

البته در این مورد می‏توان گفت که نوعی حذف فعل هم مشاهده می‏شود؛ اما در برخی بافت‏ها می‏توان گفت که «هم» جایگزین فعل شده ‏است.

 

 
   

 

(3/16) علی درس‏شو نخونده! - من هم همین‏طور!

ج) جایگزینی بند[26]: so, not. به نظر ما، رابطۀ مجازیِ صورت به ‏جای مفهوم روابط جایگزینی در سطح بند را بر عهده دارد؛ زیرا اگرچه پیونددهندۀ[27] «so» در مثال 15 و 16 به ترتیب به بندهای «You agree to have a battle» و «Is there going to be an earthquake?» برمی‏گردند؛ اما روشن است که این واحدهای دستوری نه به صورت عینی، بلکه به موضوعی که با این صورت بیان می‏شود، برمی‏گردد. مثال‏های 17 و 18 را درخصوص جایگزینی بند از هلیدی و حسن بررسی می­کنیم:

صورت به‏ جای مفهوم

 

 

(17) of course you agree to have a battle?’ Tweedledum said in a calmertone.

‘I suppose so’, the other sulkily replied, as he crawled out of theumbrella.

 

 

 

                                                 صورت به‏ جای مفهوم

 

 (18) Is there going to be an earthquake?

– it says so.

 

 
   

 

آنچه هلیدی و حسن از جایگزینی در نظر دارند به شیوه­های مختلف به مجاز مرتبط می‏شود. ماهیت مجاز عمدتاً ارجاعی است؛ بدین معنا که مجاز به عناصری که پیش‌تر ذکر شد، بر می‏گردد. ماهیت چنین ارجاعی چیزی نیست جز نوعی دلالت درونی؛ یعنی دلالت متنی که در آن یک صورت بر صورت دیگر دلالت دارد. به نظر هلیدی و حسن، تفاوت بین ارجاع و جایگزینی این است که اولی معنایی است؛ اما دومی ماهیتی دستوری دارد.

جایگزینی متضمن مقوله‏هایی است که در همۀ زبان‏ها دیده نمی‏شود و همین امر توضیح می‏دهد که چرا الگوی انسجامی هلیدی و حسن الگویی است از انسجام در زبان انگلـیسی. در مثـال 19 (Baker, 1992: 187) می‏بینیم که «does» در رابطۀ مجازی صورت به ‏جای صورت نمایندۀ «know» است:

                 صورت به‏ جای صورت

 

 

(19) You think Joan already knows? – I think everybody does.

در ترجمۀ این مثال به فارسی می‏بینیم که فعلی مشابه تکرار می‏شود همانند مثال 1/16. با این همه، به­نظر می‏رسد زبان  فارسی در ساختارهایی نشان‏دار جایگزینی اسمی را می‏پذیرد [ساختار بی‏نشان می‏تواند تکرار واژه را دربر گیرد]:

 

                            صورت به ‏جای صورت (صورتی مشابه تکرارشده)

 

 

(20) فکر می‏کنی جان تا حالا فهمیده؟  - فکر می‏کنم همه فهمیدند.

و اما مثال‏هایی از فارسی در زمینۀ جایگزینی بند:

 

 

(21) گفت: می‏گویند مهم‏ترین وظیفۀ خانم‏ها راضی کردن اشتهای آقایان است.

       گفت: در این کار موفق هستید.

 

 

(خسروی ، 1383: 91)

(22) نوشیروان گفت: «نه شما را گفتم که این خرک هم به دادخواستن آمده ‏است؟ این خرک را امشب نیکو دارید، و فردا آن مرد گازر را با چهار مرد کدخدای ... پیش من آرید تا آنچه واجب آید بفرمایم. دیگر روز خادمان چنین کردند» (نظام­الملک، 1377: 84).

 

(23) پس نوشیروان گفت: «هم‏اکنون خواهم که پوست از تنش کَنید، و گوشتش به سگان دهید، و پوستش پُر کاه کنید و بر در سرای بیاویزید و هفت روز منادی همی
کنید که از این هر که بر کسی ستم کند ... با آن کس همین رود که با این رفت
.
همچنان کردند» (همان: 78).

(24) غلام از درگاه بسیار می‏رود، بعضی به فرمان و بیشتر بی فرمان (همان: 124).

 

 

 

3. مجاز و حذف

هدف ما در این بخش این است تا رابطۀ بازنمودی مجازی از نوع مفهوم به‏ جای صورت را پیاده کنیم تا ببینیم می‏توانیم الگوهای حذف در متن را بر اساس آن توضیح دهیم. به نظر هلیـدی و حـسن حذف نوعی «جایگزینی با صفر» است (Halliday & Hasan, 1976: 142). این دو حذف را «چیزی که نگفته مانده» تعریف می‏کنند. هلیدی و حسن اذعان دارند که این تعریف به خاطر کلی‏بودنش می‏تواند گمراه‏کننده باشد. از این رو، هر چیزی که ناگفته مانده مثالی از حذف است. از طرفی، تفسیر هر متنی مستلزم «استنباط‏های» زیادی است. در این استنباط اطلاعات زیادی را باید از خارج متن به­دست آوریم. آیا این هم نوعی حذف است؟ برای هلیدی و حسن این اتفاق حذف شمرده نمی‏شود و البته منسجم هم نیست؛ زیرا به روابط متنی مرتبط نمی‏شود. پس حذف چیست؟ هلیدی و حسن اشاره دارند که وقتی از حذف سخن می‏گوییم «خاصه به جمله‏ها، بندها، و مانند این‏ها اشاره داریم که ساختار‏شان به گونه‏ای است که برخی واحدهای پیشین را پیش‏فرض می‏کنند، همین واحدها که بعداً به­عنوان منابع اطلاع مفقود به کار می‏آیند» (Ibid.: 143). آن­ها این نکته را بیشتر توضیح می‏دهند و تصریح می‏کنند که «یک واحد محذوف واحدی است که شکاف‏های ساختاری به‏خصوصی باقی می‏گذارد تا از جای دیگری پر شود» (Ibid.). بدین ترتیب، ایده‏ای که باعث تمایز حذف‏ها از هر صورتی از فراهم‏سازی یا استنباط اطلاعات می‏شود همان، این است که حذف شکافی در ساختار متن ایجاد می‏کند. حذف هم همانند «جایگزینی» به سه بخش اصلی (اسمی، فعلی و بندی) تقسیم می‏شود. تلاش ما این است تا در هر بخش با ارائۀ مثال‏های فارسی به اثبات و تأیید یا رد ادعاهای خود در این مقاله بپردازیم.

حذف اسمی: هلیدی و حسن این نوع انسجام را حذفی می‏دانند که در گروه‏های اسمی رخ می‏دهد. آن‏ها مثال زیر را برای نشان دادن این نوع ذکر می‌کنند:

 

           مفهوم به‏ جای صورت

 

 

(25) Which last longer, the curved rodsor the straight rods? – The

Straight      are less likely to break.

                                            مفهوم به‏ جای صورت

 

 

(26) Which hatwill you wear? – This is the best         . 

 

                                      مفهوم به ‏جای صورت

 

 

(27) The first threebudsfell off. We’ll have to watch the next         .

و اما مثال‏هایی از حذف گروه اسمی در فارسی:

 

                                 مفهوم به‏ جای صورت

 

(28) چراغ‏های حیاط و خیابان وسط باغ روشن مانده بود.         خاموش کردم (خسروی، 1383: 57).

 

                                                                    مفهوم به‏ جای صورت

 

(29) چون قاصد برفــت و نـوشته به خادم داد. خادم، دروقت،      به عضدالدوله رسانید. چون عضدالدوله     بــخواند انگشت به دندان گرفت ... (نظام­الملک ، 1377: 128).

 

حذف فعلی: هلیدی و حسن این نوع انسجام را به حذف در گروه فعلی تعریف کردند. آن‏ها بین دو نوع حذف واژگانی و عملگر تمایز قائل شدند:

حذف واژگانی: این حذف از سمت راست [البته در زبان انگلیسی] رخ می‏دهد؛ یعنی عنصر واژگانی در گروه فعلی که به طور معمول در سمت راست گروه فعلی می‏آید، حذف می‏شود.

                                      مفهوم به‏ جای صورت

 

 

(30) Have you been swimming? – Yes, I have        .

 

حذف عملگر[28]: این حذف از سمت چپ رخ می‏دهد؛ عنصر یا عناصر آغازی گروه فعلی از قلم می‏افتند به­جز فعل واژگانی[29]. این نوع حذف خیلی شبیه به حذف بندی است چون‏که فاعل و فعل کمکی حذف می‏شوند.

 

                                    مفهوم به‏جای صورت

 

 

(31) What have you been doing? –         Swimming.

 

و مثال‏هایی از حذف فعل در فارسی را می‏توان بدین قرار نشان داد:

 

                                                            مفهوم به‏جای صورت

 

 
   

 

(32) گفتم فوق‏العاده شده‏ای! گفت: می‏ترسم! گفتم: از چی      ؟

گفت از این‏که تو آسیب ببینی      ؟  (خسروی، 1383: 141)

 

 

 
   

 

(33) آیا آن‏ها می‏خواهند بمانند یا       بروند؟

 

حذف‌بندی: به نظر هلیدی و حسن حذف فعلی مستلزم عناصر دیگری در بند است که بخشی از ساختار گروه فعلی نیستند؛ اما عناصری از ساختار بند محسوب می‌شوند. این باعث می‏شود تا حذف بندیِ موردنظر آن‏ها موجه جلوه کند تا برای بررسی حذف‏های خارج از ساختار گروه فعلی به­کار آید. هلیدی و حسن مفهوم بند در انگلیسی را به «نمود نقش‏های گفتاری متفاوت، مثل گزاره‏، پرسش، پاسخ و مانند آن» تعریف می‏کنند
«[که] ساختاری دوبخشی دارد متشکل از عنصر وجهی[30] به‏­علاوۀ عنصر گزاره‏ای[31]»
(1976: 197 Halliday & Hasan,).

هلیدی و حسن این دو عنصر را این‏طور تعریف می‏کنند: «عنصر وجهی که نقش کلامیِ بند را به تصویر می‏کشد به ترتیب شامل فاعل به­علاوۀ عنصر خودایستا[32] در گروه فعلی است». آن‌ها درخصوص عنصر دیگر در ساختار بند ادامه می‏دهند «عنصر گزاره‏ای از باقی‏مانده[33] تشکیل می‏شود: مابقی گروه فعلی، و هر متمم[34] و افزوده‏ای[35] که ممکن است مطرح شود» (Ibid.: 197).

آن­ها نتیجه می‏گیرند که «این دو نوع حذف فعلی از این دو تقسیم‏بندی اصلیِ بند قابل‏استنباط است» (Ibid.)؛ بدین معنا که در بندهای محذوف یا عنصر وجهی است که حذف می‏شود یا عنصر گزاره‏ای. هلیدی و حسن بر این باورند که حذف وجهی در پاسخ به پرسش‏های اطلاعی[36] صورت می‏گیرد؛ یعنی پرسش‏هایی که با واژۀ دارای wh- آغاز می‏شوند، مثلِ what, where, when و مانند این‏ها، و دو مثال از این نوع حذف می‏زنند:

 

                                       مفهوم به‏جای صورت

 

 

(34) What were they doing? –           Holding hands.

 

                                        مفهوم به‏جای صورت

 

 

(35) What were you doing? –            Swimming?

 

در مورد حذف عنصر گزاره‏ای، هلیدی و حسن بر این باورند که این نوع حذف «با آن نمونه‏هایی مرتبط است که حالت و قطبیت[37] بخش‏های اصلی پیام را تشکیل می‏دهند: پاسخ به گزاره‌ها و پرسش‏های بله/ خیر که در آن‏ها فاعل از طریق واحد ارجاعی پیـش‌فرض می‏شود» (Ibid.: 198). آن‏ها برای روشن‌شدن بـحث دو مثـال زیر را ذکر می‌کنند:

 

                                               مفهوم به ‏جای صورت

 

 
   

 

(36) The plane has landed. –  Has         it? ‏

 

                                           مفهوم به ‏جای صورت

 

 

(37) Has the plane landed? –  Yes, it          has.

و مثالی از حذف بند در فارسی:

(38) سینا گفت: «یک آدم برفی درست می‏کنیم». ســام گفت: «یاسمن! تیله‏هایت را بده». یاســمن گفت: «تیله‏هایم را به شما نمی‏دهم». مریم گفت: «چرا      ؟». یاسمن

                                                مفهوم به‏ جای صورت

گفت: «شما آدم برفی را دوست ندارید. درستش می‏کنید که توی بازی بهش گوله برف بزنید» (میرصادقی، 1381: 379).

 

 
   

 

(39) می‏خواستی چه کار کنی؟ -      کتابی در این زمینه بنویسم [حذف عنصر وجهی].

(40) آیا توانستی نامه‏اش را به دست او برسانی؟    - بله          .

 

 

                                                          مفهوم به‏ جای صورت

 

(41) فهمیدم وقتی آمدی مرا نشناختی. شاید به خاطر موهایم است که اینقدر کوتاه کردم       .

(مرا می‏شناسی؟) (همان: 211).

                                    مفهوم به‏ جای صورت

 

 

 

(42) اگر اموالتان را با آن‏ها شریک شوید آنگاه         با شما برادرند.

 

در متن بالا مثالی از حذف را شاهدیم که در آن فاعل «آن‏ها» از جملۀ دوم حذف شد. این متن ‏باید بدین صورت خوانده شود: «اگر اموالتان را با آن‏ها شریک شوید آن‏گاه [آن‏ها] با شما برادرند». در اینجا هم رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به‏ جای صورت را داریم که وحدت و پیوند را برای متن به ارمغان می‏آورد. هر وقت این متن خوانده می‏شود شکافی‎شناختی ‎احساس‎می‏شود که باید با فاعل پر شود. البته در فارسی کمتر با چنین شکافی مواجه هستیم چرا که شناسة موجود در فعل بازیابی اطلاع را ممکن می‌سازد.

از طرفی، ساخت‏های مجهول بیشتر دستخوش این نوع حذف می‏شوند؛ زیرا این ساخت‏ها متضمن حذف فاعل هستند و معمولاً برای پنهان‌ساختن کنندۀ کار به دلایل ایمنی یا یا به­دلیل واضح بودن فاعل نیازی به ذکر آن در جمله نمی‌شود. مثالی برای این نوع حذف بدین قرار است:

(43) شیشه شکسته شد.

می‏توانیم فرض کنیم که بافت چنین پاره‏گفتاری در خانه است؛ مثلاً جایی که مادر حادثۀ شکستن شیشه توسط یکی از بچه‏ها را گزارش می‏کند. او ساخت مجهول را برمی‏گزیند و هوشمندانه فاعل را حذف می‏کند تا پدر بچه را تنبیه نکند. مثال‎دیگری ‎ازحذف در فارسی بدین قرار است:

                        مفهوم به‏ جای صورت

 

 

(44)بهترین شاعر فارسی کیست؟   - سعدی        است.

در اینجا شاهد حذف گروه هستیم؛ زیرا پاسخ کامل به این پرسش می‏بایست این باشد «سعدی بهترین شاعر فارسی است»: بنابراین در این مورد شاهد رابطۀ بازنمودی مجازی مفهوم به‏جای صورت هستیم.

 

بحث و نتیجه‌گیری‏

در آغاز گفتیم که به باور ما وجه اشتراک تمامی بررسی‏های صورت‏گرفته در مورد مجاز تحلیل مجاز در سطح واژه و نادیده‏گرفتن توان متنی این صنعت بلاغی است. چنین نگاهی نوعی تقلیل‏گرایی است. هم از نوع نظری؛ چرا که ماهیت این صنعت بلاغی را جایگزینی صِرف واژه‏ها می‌داند (نوعی جایگزینی زبان‏شناختی) و توجهی به ابعاد شناختی و کاربردشناختی آن ندارد و هم از نوع تقلیل‏گرایی عملی؛ چراکه نقش این صنعت بلاغی را به سطح جایگزینی واژگانی کاهش می‌دهد و قدرت بالقوۀ آن در سطح متن را نادیده می‌گیرد. بر این اساس، قصد داشتیم تا در این مقاله از این تقلیل‏گرایی و محدودیت‏ها گامی فراتر نهیم و نقش مجاز در خلق، سازمان‏بندی و تفسیر متن یا به عبارتی، قابلیت متنی این صنعت بلاغی را بررسی کنیم.

فرضیه‌های تحقیق حاضر بدین صورت بود که: الف) مجاز تجلی ابعاد هم­نشینی و ترکیبی دلالت است؛ ب) اساساً مجاز ارجاعی یا مبتنی بر ارجاع است؛ ج) مجاز مبتنی بر روابط علیت و مجاورت است؛ بنابراین از یک سو، اتخاذ رویکردی متنی به مجاز کمک می‏کند تا بدانیم که چگونه ترکیب‏های موجود در متن موردپذیرش و قابل‏قبول هستند؛ از دیگر سو، ویژگیِ ارجاعیِ مجاز اطلاعات بیشتری از ارجاعات متنی در اختیار ما قرار می‏دهد. در واقع، همین بنیان ارجاعی مجاز دلیلی برای انواع روابط معنایی ارائه می‌دهد؛ و نهایتاً از آنجا که پیوندهای متنی اساساً مبتنی بر این روابط بنیادین‏اند، می‏توانند رویکردی فراگیر برای بحث انسجام متنی ارائه دهند.

در بخش تحلیل داده‏ها، به بررسی این فرضیه‏ها پرداختیم. باور ما این بود که تمام روابط انسجامی ماهیتی مجازی دارند و می‏توان با تفسیری مجازی از آن‏ها، تحلیل واحدی از آن‏ها به دست داد. مثلاً جایگزینی به­عنوان ابزاری انسجامی، ماهیتی مجازی دارد؛ زیرا خود مجاز هم اساساً نوعی فرایند جایگزینی است. حال می‏توانیم «جایگزینی» یک عنصر با عنصر دیگر در متن را عملی رابطه‏ای بدانیم که پیوند صوری را برای متن رقم می‏زند. متقابلاً می‏توانیم جایگزینی مجازی را به‏واسطۀ نقشش در برقراری پیوند و ایجاد بافتار منطقی و شناختی مفهوم‏سازی کنیم. می‏توان گفت که مجاز نوعی پیوستگی طرح‏واره‏ای برای متن به همراه دارد که در آن هم معنای بالقوه و هم معنای بالفعل در ذهن خواننده خطور می­کند و فعال می‏شود تا تفسیری به مراتب دائرۀ‏المعارفی‏تر به متن بدهد.
البته این بدین معنا نیست که مجاز به‏مثابۀ فرایند جایگزینی، انسجامی صوری را فراهم نمی‏کند؛ بلکه برعکس، جایگزینی یک عنصر با عنصری دیگر بخش بنیادینی در رابطۀ مجازیِ صورت به‏ جای صورت است. بنابراین، تنها می‏توان گفت که جایگزینی
مجازی هم پیوند صوری یعنی پیوند انسجامی و شناختی و هم ارتباط یعنی پیوستگی را در متن رقم می‏زند.

از طرف دیگر، اگر از نظریۀ اولمان (Ullmann, 1951, 1962) درخصوص مجاز به‌عنوان تغییری معنایی استفاده کنیم و تعریف او از تغییر بر اساس «مجاورت نام‏ها» به­عنوان «حذف» را به یاد بیاوریم، نتیجتاً نوعی پیوند منطقی بین مجاز و «حذف» می‏بینیم. مجاز به‏عنوان رابطۀ بازنماییِ مفهوم به‏جای صورت ـ که در آن یک بخش تهی (صفر) نمایندۀ صورتی می‏شود که پیش­تر ذکر شد ـ اساساً مبتنی بر مجاورت مکانی ـ زمانی است. این ویژگی در کل در ساختاربندی زبانیِ پاره‏گفتارها و سازمان‏بندی متن روی می‏دهد. بنابراین، وقتی کاپیتانی می‏گوید «ستون اصلی اعماق را شکافت»، درواقع، دو نوع مجاورت داریم: یکی شناختی و مبتنی بر رابطۀ جزء به‏جای کل است که در آن «ستون اصلی» در کشتی نمایندۀ کل کشتی می‏شود و دیگری از نوع مجاورت توالیِ مکانی ـ زمانیِ اصل ترکیبِ محور هم­نشینیِ ساختار زبانی است. بنابراین، به جای این جمله می‏توانیم بگوییم «ستون اصلی کشتی اعماق دریا را شکافت». شاید این جملۀ اصلی بود و چون صورتی قراردادی به خود گرفته است، مردم از صورت «ستون» به ‏جای کل عبارت «ستون کشتی» و «اعماق» به‏ جای کل عبارت «اعماق دریا» استفاده کردند.

نکته‏ای که در این خصوص، مهم به نظر می‏رسد این‏ است که در مجاز همچون فرایند حذف، نه­تنها حذف منطقی و شناختی وجود دارد؛ بلکه حذف صوری هم دیده می‏شود. عبارت «مردانه کدومه؟» نمونۀ خوب حذف مجازی است که در آن عبارت اصلی «توالت مردانه» است؛ اما از آنجا که این عبارت خیلی عادی شده است، واژۀ «توالت» به دلایل حُسن‏تعبیر در این کلمه حذف و صورت «مردانه» جایگزین آن می­شود و بازنمایندۀ کل عبارت اصلی است. همان‏طور که دیدیم «حذف» نقش مهمی در انسجام و پیوستگی متن ایفا می‏کند؛ زیرا مردم تمایل دارند این‏طور فرض کنند که طرف مقابل آن‏ها در گفتمان عملاً یک استنباط­گر فعال است و به همین دلیل بسیاری از جزئیات را از قلم می‏اندازند؛ با این فرض که این جزئیات با دانش عام عالمِ مقالِ گفتمان قابل‏بازیابی است. پدیدۀ حذف می‏تواند از منظرِ مجازی هم بررسی شود. با چنین برداشتی، مجاز اصل
اقتصاد و ایجاز در متن را تضمین می‏کند و بنابراین فاصلۀ تفسیر را کوتاه می‏سازد.
انسجام واژگانی هم حوزۀ پرمایه‏ای است که مجاز می‏تواند در آن به نحو مؤثری به کار بسته شود.

بدین ترتیب، می‏توانیم پاسخ پرسش اول را درست بدانیم؛ زیرا مجاز، تجلی ابعاد هم­نشینی و ترکیبی دلالت است. بنابراین، رویکرد متنی درخصوص مجاز به ما کمک می‌کند تا بدانیم چگونه ترکیب‏های موجود در متن پذیرفتنی و قابل‏قبول هستند. از طرفی، از آنجا که مجاز اساساً ارجاعی یا مبتنی بر ارجاع است (مثال‏های قسمت ارجاع از بخش بحث و بررسی)؛ بنابراین اطلاعاتی که از ارجاعات متنی در اختیار ما قرار می‏دهد بسیار کارآمد و کارساز است. در واقع، همین ویژگی ارجاعیِ مجاز باعث می‏شود تا دلیلی برای انواع روابط معنایی ارائه دهد و درنهایت، در همین مثال دیدیم که مجاز مبتنی بر روابط علیت و مجاورت است. پس، مجاز با توجه به این روابط می‏تواند رویکردی جامع نسبت به انسجام متنی ارائه دهد، به‏ویژه با توجه به این حقیقت که پیوندهای متنی اساساً مبتنی بر این روابط بنیادین‏اند.



[1].  thing

[2].  object

[3].  representamen

[4].  interpretant

[5].  Charles Sanders Peirce

[6].  index

[7].  texture

[8].  textness

[9].  reference

[10].  ellipsis

[11].  proximity

[12].  comparison

[13].  directive

[14].  pro-form

[15].  context-activating expression

[16].  prototype

[17].  frame

[18].  lexical concept

[19].  personal

[20].  demonstrative

[21].  comparative

[22].  cluster model

[23].  برای نگاهی دقیق‏تر به هر کدام از این موارد می‏توانید ر. ک: Evans, 2007 .

[24].  nominal substitution

[25].  verbal substitution

[26].  clausal substitution

[27].  connector

[28].  operator

[29].  lexical verb

[30].  modal element

[31].  propositional element

[32].  finite

[33].  residue

[34].  complement

[35].  adjunct

[36].  wh- questions

[37].  mood and polarity

خانلری (کیا)، زهرا (1346)، داستان‏های دل‏انگیز ادبیات فارسی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ.
خسروی، ابوتراب (1383)، اسفار کاتبان، تهران: آگه و قصه.
راسخ‏مهند، محمد (1389)، درآمدی بر زبان‏شناسی شناختی، تهران: سمت.
شمیسا، سیروس (1386)، بیان، تهران: فردوس.
صفا، ذبیح‏الله (1335)، آیین سخن: مختصری در معانی و بیان فارسی، تهران: امیرکبیر.
صفوی، کورش (1383)، درآمدی بر معنی‏شناسی، تهران: سورۀ مهر.
کزازی، میرجلال‏الدین (1385)، بیان، تهران: نشر مرکز.
مازندرانی، محمدهادی‏ (1376)، انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامی‏نژاد، تهران: قبله.
میرصادقی، جمال (1381)، جهان داستان (ایران)، تهران: اشاره.
نظام‏الملک طوسی (1377)، گزیدۀ سیاست‏نامه، انتخاب و شرح جعفر شعار، تهران: قطره.
همایی، جلال‏الدین (1386)، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: هما.
Baker, M. (1992), In Other Words: A Coursebook on Translation, London: Routledge.
Callow, K. (1974), Discourse Considerations in Translating the World of God, Michigan: Zondervam.
Croft, W. (1993), "The Role of Domains in the Interpretation of Metaphors and Metonymies", Cognitive Linguistics, No.4:4. pp. 70-335.
Cruse, D.A. (1986), Lexical Semantics, Cambridge University Press.
Crystal, D. (1991), A Dictionary of Linguistics and Phonetics, London: Blackwell.
de Beaugrande, R. & W. Dressler (1981), Introduction to Text Linguistics, London: Longman.
Evans, Vyvyan(2007), A Glossary of Cognitive Linguistics, Edinburgh University Press, Edinburgh.
Fauconnier, G. & M. Turner (2002), The Way We Think: Conceptual Blending and the Mind’s Hidden Complexities, New York: Basic Books.
Halliday, M. A. K. & C. M. I. M. Matthiessen (1999), Construing Experience Through Meaning: A Language-based Approach to Cognition, Open Linguistics Series, London: Continuum.
Halliday, M.A.K. & R. Hasan (1976), Cohesion in English, London: Longman.
Jakobson, R. (1971), "Two Aspects of Language and Two Types of Aphasic Disturbances", eds. R. Jakobson & M. Halle, Fundamentals of Language, The Hague: Mouton.
Lakoff, G. (1987), Women, Fire and Dangerous Things: What Categories Reveal about the Mind, University of Chicago Press.
Lakoff, G. & M. Johnson (1980), Metaphors We Live By, University of Chicago Press, University of Chicago Press.
Lakoff, G. & M. Turner (1989), More than Cool Reason: A Field Guide to Poetic Metaphor, University of Chicago Press.
Lyons, J. (1981), Language, Meaning and Context, London: Fontana.
Lyons, J. (1995), Linguistic Semantics: An Introduction, Cambridge University Press.
Radden, G. & Z. Kövecses (1999), "Towards a Theory of Metonymy", metonymy in language and thought, ed: Panther and Radden, John Benjamins Publishing Company
Ullmann, S. (1951), The Principles of Semantics, Glasgow: Jackson.
Ullmann, S. (1962), Semantics: An Introduction to the Science of Meaning, Oxford: Blackwell.