نویسندگان
1 عضو هیئت علمی گروه زبان انگلیسی دانشگاه بیرجند
2 عضو هیئت علمی مرکز همکاریهای علمی و بینالمللی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در سالهای اخیر، موضوعاتی چون پیگیری گِل نوشتههای ایرانی موجود در دانشگاه شیکاگو، انتقال منشور کورش و مسائل حاشیهای سدّ سیوند ثابت کرد که مردم و برخی از مسئولان نسبت به حفظ میراث فرهنگی مادی دقتنظر کافی دارند، ولی اینگونه حساسیتها را کمتر میتوان در مورد میراث معنوی این سرزمین ملاحظه کرد؛ میراثی که از جنس سنگ و گل و چوب نیست، بلکه از جنس اندیشه، سنت و باور است. فرهنگ عامه و گویشها و لهجهها، نمونههایی از اینگونه میراث فرهنگی معنوی هستند که با گسترش ارتباطات و تنوع وسایل ارتباط جمعی، رشد شهرنشینی، درگیری در زندگی صنعتی و ماشینی و نهایتاً مهاجرتهای گسترده، اکنون بیش از هر زمان دیگر در معرض نابودی قرار دارند.
گویشهای محلی در زندگی روزمرة مردم، کاربردی پررنگ و مشهود دارند، ولی به دلایل مزبور، مدام در معرض دگرگونی بوده و هستند. از سوی دیگر، با مرگ گویشها بسیاری از جلوههای فرهنگی مرتبط چون افسانههای عامیانه و ترانههای محلی نیز با همان سرعت به فراموشی سپرده میشوند. در همینجا زنگ خطر برای برخی زبانها به صدا
در میآید و مقولهای بهنام «زبانهای در خطر»[1] را در حوزۀ جامعهشناسی زبان برجسته میکند؛ همان زبانهایی که در آستانة اضمحلال قرار دارند. اینجاست که آشنایی با شیوههای گردآوری گویشهای محلی و نیز مستندسازی علمی و توصیف روشمند آنها از اهمیت ویژهای برخوردار میشود.
دیدگاههای زبانشناختی جدید در مورد مرگ زبانها با نظریات فیشمن
(Fishman, 1971) آغاز شد، ولی بهطور مشخص با آراء ایچسون (Aitchson, 1981)، درسلر (Dressler, 1982)، فسولد (Fasold, 1984) و هاگن (Haugen, 1985) توجه جوامع علمی به آن جلب گردید. در پرتو این مطالعات، مفاهیم «حفظ زبان» و «تغییر زبان» هم به اصطلاحات زبانشناسی افزوده شد. نظر به اهمیت زبانهای بومی و اقلیت، زبانشناسان همواره درصدد تقویت زبانهای در معرض خطر بودهاند. در این مقوله نیز اصطلاحات خاصی شکل گرفتهاند که مهمترین این اصطلاحات عبارتاند: از احیای زبان[2] و تقویت زبان[3].
مایکل کراس[4] معتقد است که ثبت دادههای زبانی، مقدمه و اساس هر گونه فعالیت برای احیای زبانها در هر زمانی در آینده است؛ گرچه عملاً حفظ یک زبان در معرض خطر، بسیار آسانتر از احیای یک زبان خاموش است (Ostler, 2000, p.2). با وجود این، مواردی از احیای زبانهای مرده نیز در دنیا رخ داده است. برای مثال، میتوان به احیای زبان عبری در فلسطین اشغالی اشاره نمود (Redish, 2001, p. 2). زبان عبری که قرنها صرفاً زبان مذهبی و ادبی بود، در اواخر قرن نوزدهم در نتیجة یک جنبش اجتماعی، زبان گفتاری آن سرزمین معرفی شد. پس از تشکیل رژیم اشغالگر قدس، این زبان در مدارس تدریس شد و بهتدریج به زبان رایج شهروندان آن بدل گردید (Ostler, 2000, p. 4). علاوه بر نمونه مزبور، زبانهای دیگری هم وجود دارنـد که پس از دورهای رکـود، به حیـات مجـدد دست یافتهاند. در این باره، تسونودا (Tsunoda, 2000) به فعالیتهایی اشاره میکند که برای حفظ زبان مائوری در منطقه روتوروا[5] در نیوزیلند در جریان است. نیز وی میگوید: بیگمان، تلاشها و برنامههای افراد مائوری برای حفظ زبانشان، بهترین و پیشرفتهترین در نوع خود است. خوشبختانه در سالهای اخیر به موازات افزایش روند زوال زبانها، اقدامات و فعالیتهایی برای نجات و تقویت اینگونه زبانها به شکل امیدوارکنندهای در حال شکلگیری است.
تقویت یک زبان در معرض خطر یا بازگرداندن یک زبان مرده، فرایندی پیچیده، پرهزینه و زمانبر است؛ بهعلاوه، مستلزم برنامهریزی زبانی دقیق و حسابشدهای نیز هست. مسلماً این برنامهها، سرمایه و منابع زیادی میطلبند و میزان موفقیت آن به متغیرهای گوناگونی بستگی دارد. کرافورد (Crawford, 1998, p. 9) یکی از منابع لازم در راه نجات یا احیای زبانهای اقلیت را نیروهای متخصص و آموزش دیده میداند. این نیروها علاوه بر اطلاعات زبانشناختی، باید با زبان مورد نظر آشنایی کامل داشته و ترجیحاً خود از گویشوران آن باشند. او همچنین به مشکل سرمایه و بودجه در خصوص حفظ زبانهای سرخپوستی اشاره میکند و میگوید غالباً دولتها به دلیل نداشتن تمایل قلبی برای حفظ زبانهای قومی و قبیلهای، یا در این زمینه سرمایهگذاری نمیکنند و یا میزان بودجهای که به این امر اختصاص میدهند، ناچیز است. برای نمونه، در کشور امریکا برای نخستینبار در سال 1994، تنها مبلغ یک میلیون دلار برای برنامة حفظ 18 زبان بومی در کل کشور اختصاص یافت. مواردی از این دست، باعث شده که زبانشناسانی چون کرافورد در ارزیابی موفقیت برنامههای حفظ و حمایت از زبانهای اقلیت، دچار تردید شوند. با وجود این، مقایسۀ اهتمام کشورهای مزبور با توجهات و اقدامات سازمانهای دستاندرکار در کشورمان، موجب ناامیدی علاقهمندان به حفظ گویشهای ایرانی میگردد.
در این مقدمه، مجال پرداختن به جنبههای مختلف تغییر یا احیای زبانها نیست و رویکرد ما، تنها آشنایی مختصر خوانندگان با برخی از توجهات بینالمللی و تلاشهای علمی صورت گرفته در این باب در عرصۀ جهانی بود تا بستری شود برای طرح اجمالی فرایند مستندسازی گویشها و ملزومات آن در داخل. بدین منظور، پیشینۀ مطالعات گویشی در داخل کشور به اختصار معرفی میگردد و در نتیجه موضوع خلأ واحد درسی فراگیر و مجزایی به نام «گویششناسی» در برنامۀ آموزشی دورههای کارشناسی ارشد و دکتری رشتههای زبانشناسی، فرهنگ و زبانهای باستانی و سایر شاخههای مرتبط در دانشگاههای کشور بررسی میشود و متعاقباً به این نکته اشاره خواهد شد که ضرورت تدوین کتاب درسی جامعی در این باب به وسیله سازمانهای ذیربط چون سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) و مرکز نشر دانشگاهی ضرورت دارد؛ باشد تا از رهگذر برجستهسازی موضوع، خلأ مورد اشاره با برنامهریزی مسئولان امر به سرعت برطرف شده و زمینۀ آشناییِ تخصصی دانشجویان و پژوهشگران با روشهای علمی مستندسازی گویشهای در معرض خطر بیش از پیش فراهم شود و روند ثبت و توصیف این گویشها از تضمین کیفی بیشتری برخوردار گردد.
مزایای مستندسازی زبان
مستندسازی زبان، بنا به تعریف، عبارت است از: ثبت و ضبط وسیع و همهجانبة رفتارهای زبانی یک جامعة زبانی مشخص (Himmelman, 1998, p. 166). باید دقت داشت که مستندسازیِ زبان را با «توصیف»[6] زبان یکسان ندانیم، زیرا این دو مفهوم علیرغم وجود پارهای همپوشی، در «هدف» با هم متفاوتاند. در توصیف زبان، «هدف» ضبط زبان است؛ بهگونهای که مفاهیم انتزاعی و قواعد دستوری زبان هم ثبت گردند. هدف از مستندسازی زبان، ثبت رفتارهای زبانی و سنتهای جاری در یک جامعة زبانی مشخص است. بنابراین، ممکن است توصیف یک زبان را بتوان از رهگذر تکمیل پرسشنامههای ویژهای انجام داد، ولی در فرایند مستندسازی زبان، تهیة روشمند پیکرهای جامع از انواع رفتارهای زبانی آن جامعه ضروری است و طبعاً کار افراد متخصص و آشنا با روشهای جاری در عرصههای جهانی است. نتیجۀ کار، علاوه بر زبانشناسان برای پژوهشگران فرهنگی و ادبیات عامه، و نیز جامعهشناسان و مردمشناسان مفید خواهد بود.
یک پیکرة مطلوب، پیکرة بزرگی است که انواع مختلفی از بافتها را پوشش میدهد و علاوه بر ویژگی زیاد، باید قابل گسترش،[7] دارای موقعیت،[8] قابل حمل،[9] شفاف،[10] اخلاقی[11] و قابل حفظ و نگهداری[12] باشد. بههمین جهت، مستندسازی زبان بر خلاف توصیــف زبـان، معمولاً کار گروهی متخصص است و از عهدة یک نفر خارج است.
در مستندسازی زبان سعی بر این است که به هنگام تحلیل، توضیحات به گونهای ارائه شوند که محققان غیر زبانشناس هم بتوانند از آنها استفاده کنند. از این رو، معمولاً ساماندهی این پژوهشها به صورتی است که نیازی به دانش پیشین دربارة زبان مورد مطالعه نباشد. همچنین، حفظ حرمت گویندگان آن زبان به همراه احترام به ارزشهای آنان که در زبانشان متجلی است، از وظایف مستندسازان زبان است. پس از تعیین اولویتها در مورد میزان خطرپذیری زبان (که از طریق دریافت آمار سخنگویان آن زبان حاصل میشود)، لازم است که تیم مستندساز در محل آن زبان مستقر شود؛ زیرا باید زبان واقعی در بافتهای واقعی ثبت شود، آنگاه نوبت به این مراحل پنجگانة اصلی کار میرسد:
1. ضبط[13]: بهمعنای گردآوری اطلاعات صوتی، تصویری، متنی و بافتی.
2. ثبت[14]: بهمعنای تبدیل این اطلاعات به دادههای دیجیتالی.
3. تحلیل[15]: بهمعنای آوانویسی، تحلیل واژگانی و ترجمه.
4. آرشیوسازی[16]: بهمعنای مرتب کردن هدفدار و روشمند اطلاعات.
5. انتشار[17]: تکثیر دادهها و ایجاد و امکان استفاده از آنها به وسیله پژوهشگران.
بدیهی است که این فرایند علاوه بر زمان و حوصله، نیاز به مهارتهایی دارد که کسب آنها از رهگذر دورههای آموزشی مربوط حاصل میشود و نیز برخی از نیازمندیها الزاماً جنبۀ زبانشناختی ندارند. صدابرداری، تصویربرداری، تحلیلهای محیطی، تبدیلهای دیجیتالی و آرشیوسازی هر کدام تواناییهای ویژهای هستند که اعضای تیم پژوهشی ارائه میکنند (نک: Nettle and Romanie 2002; Harrison, 2007).
زبانها و گویشهای ایرانی
یکی از مسائلی که گویششناسی همواره با آن سر و کار دارد، تعریف و تمیز سه مفهوم زبان، لهجه و گویش است. نظر به اینکه مطالعات «زبانی» و «گویشی» گاه میتواند نتایج متفاوتی به بار آورد، برای هر مطالعۀ زبانشناختی، تمایز این مفاهیم ضروری است (نک: دبیر مقدم، 1387، ص 91). از سویی، زبانهایی که در حوزۀ مرزهای کشور ایران تکلم میشوند، الزاماً ایرانی نیستند. برای مثال، زبانهای عربی، ترکی، ترکمنی، ارمنی، آسوری و گرجی زبانهای مرتبط با اقوام گوناگونی هستند که گرچه گویندگان این زبانها ایرانیاند، زبانشان از خانوادۀ زبانهای ایرانی نیست. شاید بهتر باشد که به این زبانها، «زبانهای ایران» اطلاق کنیم که در واقع، بیشتر معیاری جامعهشناختی است تا زبانشناختی و مبنای آن، زندگی اجتماعی و سیاسی این مردم است؛ درحالیکه اصطلاح «زبانهای ایرانی»، مقولهای زبانشناختی است و لزوماً ارتباطی با مرزهای جغرافیایی یا مسائل اجتماعی ندارد. از نگاه زبانشناسان، زبانهای ایرانی که در حوزۀ مرزهای کشور ایران تکلم میشوند، «زبانهای ایرانی غربی» نام گرفتهاند. حوزۀ کاربرد برخی از زبانهای ایرانی غربی در بیرون از مرزهای سیاسی ایران نیز امتداد مییابد؛ مانند کردی در عراق و ترکیه یا بلوچی در پاکستان. زبان کُمزاری نیز که در زمرۀ زبانهای ایرانی غربی محسوب میشود، امروز در ایران رواج چندانی ندارد و سخنگویان آن، بیشتر در کشور عمان زندگی میکنند.
در مورد دستهبندی زبانها و گویشهای ایرانی، تاکنون دو ملاک تاریخی و جغرافیایی مبنا بوده است. گویشها و زبانهایی چون آسی، پشتو، اُرموری، مُنجانی، پَراچی، یَغنابی و مجموعۀ زبانهای پامیر (شامل اشکاشمی، زِباکی، سَنگلیچی، وَخی، یَزغُلامی، بَرتَنگی، رُشروی، روشانی، شُغنی و سَریکُلی) همگی در خانوادۀ زبانهای ایرانی قرار دارند که در خارج از مرزهای ایران تکلم میشوند و آنها را اصطلاحاً «زبانها و گویشهای ایرانی جدید شرقی» مینامیم (رضایی باغبیدی، 1380، ص7). از سوی دیگر، با نگاه طبقهبندی تاریخی، «زبانها و گویشهای ایرانی جدید غربی» که غالباً در داخل مرزهای ایران تکلم میشوند، بر اساس تغییرات آوایی تاریخی آنها به دو گروه «زبانهای ایرانی شمال غربی» و «زبانهای ایرانی جنوب غربی» تقسیم میشوند. از این دیدگاه، برای مثال، زبانها و گویشهایی چون لکی، کردی، گیلکی، تالشی، سمنانی و خوانساری از مجموع زبانهای ایرانی شمال غربی محسوب شده و زبانهایی چون لری، فارسی، تاتی (جمهوری آذربایجان)، کُمزاری و دوانی به دستۀ زبانهای ایرانی جنوب غربی اختصاص مییابند.
این در حالی است که بر اساس موقعیت جغرافیایی، «گویشهای ایرانی نو غربی» را به هشت دستۀ اصلی بدین شرح تقسیم میکنند: گویشهای مرکزی ایران؛ گویشهای حاشیۀ دریای خزر؛ گویشهای جنوب شرق؛ گویشهای شمال غرب؛ گویشهای کردی؛ گویشهای جنوب غرب؛ گویشهای زازار و گورانی و گویشهای بلوچی (رضایی باغبیدی، 1380، ص 3ـ7).
1. گویشهای مرکزی. در گویشهای مرکزی ایران، شش زیرگروه دیده میشود: نخست، در شمال غربی این ناحیه، گویشهای «خوانساری» و «محلاتی» بهکار میروند. دوم، گویشهای «آرانی»، «ابو زیدآبادی»، «ابیانهای»، «نطنزی»، «تاری»، «طَرقی» و گویش یهودیان کاشان است که ناحیة شمال شرقی گویشهای مرکزی ایران را در بر میگیرند. سوم، در بخش جنوب غربی محدودة گویشهای مرکزی ایران با گویشهای اطراف اصفهان همچون «سِدِهی»، «گزی» و گویش یهودیان اصفهان مواجه هستیم.
زیرگروه چهارم، شاخة جنوب شرقی از گویشهای مرکزی ایران است که گویشهایی چون «انارکی»، «اردستانی»، «نائینی»، و گویش زرتشتیان یزد و کرمان (که «بهدینی» نام دارد) از آن جملهاند. زیرگروه پنجم، گویشهای منطقة «تفرش» در استان مرکزی است که از آن جمله میتوان به گویشهای «آشتیانی»، «آمُرهای»، «تفرشی» و «وَفسی» اشاره کرد. گویشهای پراکنده در دشت کویر آخرین گروه (گروه ششم) از گویشهای مرکزی ایران بهشمار میروند که به طور مشخص، گویشهای «خوری» و «مِهِرجانی» در خور و بیابانک، از جمله این گویشها هستند.
2. گویشهای دریای خزر. در گویشهای ایرانی، باید به زیرشاخههای سهگانة گویشهای حاشیة دریای خزر پرداخت که در آنها گویشهای زبان «گیلکی»، زبان «مازندرانی» و زبانهای منطقة سمنان، بهعنوان سه گروه گویشی تشکیلدهندة این مجموعه مطرحاند. مهمترین گویشهای زبان گیلکی، گویشهای «رشتی»، «لاهیجانی»، «فومنی»، «کرجی» و «لنگرودی» هستند. از سوی دیگر، گویشهای «آملی»، «بابلی»، «ساروی»، «شهمیرزادی» و گویش مردة «گرگانی» از مهمترین گویشهای زبان مازندرانی یا «طبری» بهشمار میروند.
در این میان، گوناگونی زبانها و گویشها در منطقة سمنان قابل توجه است؛ زیرا گویشهای متعددی در این منطقه تکلم میشوند که هر یک انواع متنوعی دارند.
گویشهایی چون «سنگسری»، «سمنانی»، «افتری»، «بیابانکی»، «سرخهای» و «لاسگردی»
از گویشهای مهم این ناحیه هستند.
3. گویشهای جنوب شرق. در منطقة جنوب شرقی ایران، گویشهای منطقة «لارستان» و «بشاگرد» به همراه گویش کُمزاری، حائز اهمیتاند. از میان گویشهای منطقة لارستان، میتوان به «لاری»، «خُنجی»، «اِوَزی» و «بَستَکی» اشاره کرد. همچنین گویشهایی که در شهرهای «بندرعباس»، «رودان» و «میناب» بهکار میروند، از گویشهای منطقة بشاگرد محسوب میشوند. گویش «کُمزاری» که دیگر در ایران تکلم نمیشود و گویشورانی در کشور سلطاننشین عمان دارد، سومین شاخه از گویشهای جنوب شرق ایران است؛ هر چند لفظ «زبان» بهجای «گویش» در مورد این شاخه درستتر بهنظر میرسد.
4. گویشهای شمال غرب. گویشهای «تاتی» (در اصل، آذری) و «تالشی»، گویشهای ایرانی شمال غربی هستند.[18] گویشهای «تاتی» ایران در حوزة شهرهای اشتهارد، الموت، تاکستان و رودبار بهچشم میخورند. بر این اساس، اینگونه گویشها شامل گویشهای «سگزآبادی»، «اشتهاردی»، «رودباری»، «تاکستانی» و «هرزنی» میشوند.
5. گویشهای کردی. گویشوران گویشهای گوناگون زبان «کردی» حوزة جغرافیایی مجتمع و محدودی در گسترة ایران ندارند؛ بدین معنا که هر چند این زبان بهطور مشخص در استان کردستان تکلّم میشود، گویشوران زبان کردی علاوه بر کردستان در شمال خراسان (در مناطقی چون «اسفراین» و «درگز») هم زندگی میکنند که به زبان کردی به آنها «کُرمانجی» میگوییم. حتی در مازندران (مانند منطقة کلیایی کلاردشت) نیز میتوان کردزبانان را یافت.
علاوه بر این، در کشورهایی چون ترکیه، سوریه، عراق، گرجستان، قزاقستان و ترکمنستان هم گویشهای «کردی شمال شرقی» تکلم میشوند. گویش «سورانی» به همراه گویشهای «مکری» و «سنندجی»، گویشهای «کردی مرکزی» هستند و نیز گویش «کرمانشاهی» در کنار گویشهای «لکی» و «کَلهُری» از جمله گویشهای «کردی جنوبی» محسوب میشوند.
6. گویشهای جنوب غرب. از سوی دیگر، گویشهای منطقة لرستان، همچون «بختیاری»، «بویراحمدی»، «کهگیلویهای»، «گویش ممسنی» و گویشهای استان فارس از جمله «اردکانی»، «خُلاری»، «دَوانی» و گویش «دشتستانی» در اطراف خلیج فارس، از گویشهای جنوب غرب ایران محسوب میشوند.
7. گویشهای زازار و گورانی: بهرغم همجواری گورانی و زازار با زبان کردی و با وجود احساس سخنگویان آنها در تعلق داشتن به ملیت کُرد، نمیتوان این دو زبان را به کردی منسوب دانست؛ زیرا تحولات خاص کردی را متحمل نشدهاند. گورانی در ناحیهای در شمال شهر کرمانشاه (ناحیهای از دامان کوه شاهو تا مرز عراق) و به طور خاص شهر گُهره در دره رود زمکان تکلم میشود. گروهی دیگر نیز در ناحیهای شرقیتر به نام کندوله در نزدیکی دینَوَر (40 کیلومتری شمال شرقی کرمانشاه) به گورانی سخن میگویند. اورامانیها (در غرب سنندج) و باجلانیها (در منطقة قصر شیرین، ذهاب و شمال خانقین و اندکی نیز موصل) از نظر زبانی به گورانیها نزدیک هستند. از سویی، جوامع زازار در شهرهای مهم کردنشین ترکیه پراکنده هستند.
8 . گویشهای بلوچی. در مورد گویشهای مهم زبان «بلوچی» باید گفت که مردم بلوچ به چند گویش مختلف تکلّم میکنند. از مهمترین آنها، میتوان به «رَخشانی»، «سراوانی» و «لاشاری» اشاره کرد. این در حالی است که انواع و اقسام گویشهای زبان بلوچی در بلوچستان پاکستان و در شهر مرو ترکمنستان هم گویشورانی دارند.
مطالعات گویششناسی ایرانی
سالها پیش، مورگنشتیرنه[19] (1336، ص51)، ایرانشناس نامآور نروژی، اعلام کرد که «از لحاظ مطالعات زبانشناسی، ایران یکی از غنیترین ممالک است. بهعلاوه یکی از ویژگیهای مهم و مشخص گویشهای ایرانی این است که چندان با یکدیگر از لحاظ سرعت سیر تکامل قابل مقایسه نیستند»، و تأکید کرد که تحقیقات دربارة گویشهای مختلف ایران ممکن است منجر به کشف بعضی از لغات زبانهای قدیمی این ناحیه شود و برای روشن شدن تاریخ تحول زبانهای ایرانی مفید واقع گردد (مورگنشتیرنه، 1336، ص 51). امروزه هم زبانشناسان معتقدند مطالعة گویشها به مطالعة تاریخ زبان فارسی مدد میرساند و میتوان آنها را حلقههای واسطی میان فارسی دری و فارسی پس از اسلام، یا فارسی میانه و زبانهای قدیم دانست (صادقی، 1382، ص12).
از اواسط قرن بیستم، توجة پژوهشگران به گویشهای ایرانی جلب شده است. از
میان دانشمندان اروپایی که بیشترین خدمات را به گویششناسی این سرزمین انجام دادهاند، میتوان از اسکارمان،[20] ژوکوفسکی،[21] گایگر،[22] آندرهآس،[23] دُرن،[24] برزین،[25] زالمان،[26]
میلر[27] (پدر و پسر)، لوریمر،[28] کریستنسن،[29] مورگِنشتِیرنه، بَنوِنیست،[30] هِنینگ،[31]لنتز،[32] ایوانف،[33] گِرشِویچ،[34] گملین،[35] الکساندر شدزکو[36]، ملگونف،[37] راستارگویوا،[38] هویشمان[39] و مکنزی[40] نام برد و از میان پژوهشگران ایرانی، افرادی چون منوچهر ستوده، جمشید سروشیان، محمد مقدم، ماهیار نوابی، صادق کیا، جمال رضایی، محمد مکری، احمد اقتداری، عبدالعلی کارنگ، یحیی ذکاء، جلال آل احمد، منوچهر مرتضوی، احمدعلی رجایی بخارائی و ادیب طوسی را باید یادآور شد (نک: یارشاطر، 1340، ص4ـ5).
در زمینه ترانهها و افسانهها، برخی از مستشرقان (بهویژه مستشرقان روس) مانند ژوکوفسکی - در نمونة آثــار ملــی ایــران، نک: نوشتــههـای پراکنده (هدایت، 1379) - و اهلیمان آخوندوف و الکساندر شودزکو نمونههایی از ترانههای ایرانی را جمعآوری نمودهاند. روکرت[41] آلمانی هم نمونههایی از ترانههای تالشی را جمع کرده است. ایرانیان نیز در سالهای اخیر فعالیتهایی در این زمینه داشتهاند، مانند مرحوم کوهی کرمانی که در کتاب هفتصد ترانه، دوبیتیهایی را از منطقة کرمان گردآوری کرد. بعدها افرادی چون صادق همایونی (هزار و چهارصد ترانه)، عیسی نیکوکار (ترانههای نیمروز)، نبی احمدی (ترانههای مازندران)، لطفا... مبشری (ترانههای محلی)، بیژن حسینی (ترانههای بختیاری)، مصطفی خلعتبری (ترانههای تنکابن و رامسر)، امانقلیچ شادمهر (ترانههای ترکمنی)، احمد مزرعتی (ترانههای کاشان) و حمید ایزدپناه (ترانههای لرستان) در کتابهای خود به ثبت و ضبط ترانههایی که در زبان مردم بوده است، پرداختند و آنها را از خطر فراموشی و نابودی رهایی دادند؛ در مجلات و روزنامهها نیز فهلویات جدید و قدیم جمعآوری و منتشر شد (شمیسا، 1363، ص280)، ولی تا اوایل دهة 1320، مطالعات سازماندهی شدهای با رویکردی علمی و زبانشناختی صورت نگرفتند.
مطالعات سازمانیافتۀ گویشی در ایران بهطور مشخص از سال 1323 با انتشار مجموعة ایران کوده توسط دکتر محمد مقدم و دکتر صادق کیا آغاز شد. در ایران کوده که نخستین مجلة زبانشناسی کشور بهشمار میرفت، تحقیقات گویشی هم به چاپ میرسید؛ از جمله پژوهشهای کیا (1328) در مورد فهلویات و انتشار ویژهنامة مهمی از این مجموعه با عنوان «گویشهای وفس و آشتیان و تفرش» (مقدم، 1328). از سوی دیگر، در سال 1324، انجمنی بهنام «انجمن ایرانشناسی» به ابتکار و ریاست ابراهیم پورداود تأسیس گردید که در زمینة گویششناسی، نخستین فرهنگ گویشی مهم ایران را با عنوان فرهنگ گیلکی (ستوده، 1332) منتشر کرد. در همان سال، ایرج افشار مجلة فرهنگ ایران زمین را پایهگذاری کرد که در مجلدات مختلف آن توصیف چند گویش بهصورت مقاله و یا بهطور مستقل بهچاپ رسید (محمودیبختیاری، 1389، ص70).
دهۀ 1340، سرآغاز فعالیتهای جدیتر گویششناسی در ایران بود، زیرا گویششناسی علمی در ایران عملاً و رسماً در اواخر سال 1339 پا گرفته بود (روحبخشان، 1375، ص177 و روحبخشان، 1387). در سال 1340 احسان یارشاطر با همکاری ژرژ ردار[42] طرح اطلس زبانشناسی ایران را پیریزی کردند که در سالهای 1340ـ1345 نیز فعال بود، ولی متأسفانه متوقف شد. سرپرستی این طرح در ایران بر عهده دکتر محمد معین بود که دکتر بهرام فرهوشی و یک پژوهشگر دیگر، در مقام دستیار و رابط، همکاری نزدیک و مستقیم با وی داشتند. برای آموزش گویششناسی علمی، یک دورة آموزشیِ بیستروزه در محل دانشسرای عالی برگزار شد که ردار و مورگنشتیرنه استادان آن بودند (روحبخشان، 1375، ص 176). بررسی گویش خوری یکی از نخستین مطالعات استادان و دانشجویان این گروه بود و با سفر آنها به قم، اراک، ملایر، بروجرد، نهاوند، کرمانشاه، همدان، آوج، تاکستان و قزوین ادامه یافت (روحبخشان، 1375، ص179).
علاوه بر این، در سال 1341 با تأسیس بخش «فرهنگ مردم» در رادیو و سپس تلویزیون ایران به سرپرستی ابوالقاسم انجوی شیرازی، آرشیو بزرگی در زمینة فولکلور و واژگان محلی فراهم آمد. این پروژه، طرحی ملی و دولتی بود که اکنون در اختیار سازمان صدا و سیما است (محمودیبختیاری، 1389، ص70).
سال 1342 را باید نقطة عطف مطالعات گویشی در ایران دانست. در این سال، نخستین گروه زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی در دانشگاه تهران تأسیس و از همان زمان، تربیت کسانی که گویشها را به گونهای علمی گردآوری نمودند، آغاز شد. تعدادی از دانشآموختگان این گروه آموزشی با نگارش رسالههای خود در زمینة گویشهای ایرانی، در تکمیل مطالعات گویشی و برطرف کردن خلأ اطلاعاتی در این زمینه، کمکهای زیادی کردند و میکنند. پس از انقلاب، آموزش زبانشناسی در دانشگاههای دیگر نیز توسعه یافت و اینک در 14 دانشگاه دولتی و 5 واحد از دانشگاه آزاد اسلامی این رشتۀ تحصیلی دایر است و طبعاً در این مراکز، پایاننامههای گویشی متنوعی (جمعاً قریب به هزار پایاننامه) نیز نگارش یافته است (نک: ناصح، 1380). مستند به شواهد، رخداد انجام پژوهشهایی با محتوای گویشی در قالب پایاننامه از گذشته علاوه بر رشتۀ زبانشناسی، در رشتههای فرهنگ و زبانهای باستانی، زبان و ادبیات فارسی، آموزش زبان فارسی و حتی مردمشناسی به میزان قابل توجهی معمول بوده است (نک: ناصح، 1386). ملاحظۀ پراکندگی در روشها و رویکردهای پژوهشیِ معمول در این قبیل تحقیقات و گاه تناقضات عیان، ضرورت لازمالاجرا شدن واحد اختیاری «گویششناسی» را برای دانشجویان رشتههای دانشگاهی مزبور بیش از پیش ضروری مینماید تا متعاقباً تدوین کتاب دانشگاهی جامعی نیز در این باب در دستور کار سازمانهای ذیربط قرار گیرد؛ زیرا متأسفانه غالب مطالعات گذشته در همۀ رشتههای دانشگاهیِ مزبور، بهویژه در رشتههایی چون زبان و ادبیات فارسی و مردمشناسی که دانشجویان اساساً با شیوۀ پژوهشهای زبانشناختی، آشنایی کافی نداشتهاند، مبتنی بر روشهای واحد و معیاری نبوده و بنابراین بهرۀ لازم را به پیشبرد طرح اطلس گویششناسی ایران نرسانیده است. اکنون در برنامة فعلی دوره کارشناسی ارشد زبانشناسی، درسی با عنوان «آشنایی با زبانهای ایرانی» ارائه میشود که طبعاً به موضوع روششناسی گردآوری و تدوین گویشها توجه ندارد.
در کنار فعالیتهای دولتی، در بخش خصوصی نیز اقداماتی در زمینۀ توجه به گویشها شده است. در سال 1344، ایرج افشار گردآوری واژههای پیشههای بومی ایران را بهصورت طرحی ارائه کرد که بنا بود نتایج آن در مجموعة فرهنگ ایران زمین انتشار یابد. مواد اصلی این طرح در برخی شهرها (مانند تهران، اصفهان، یزد و خوانسار) گردآوری شد، ولی فقط دادههای یزدی آن در قالب کتابی بهنام واژهنامۀ یزدی توسط ایرج افشار (1369) به چاپ رسید. در پنجم مرداد سال 1347 فرهنگستان زبان ایران (فرهنگستان دوم) تأسیس شد. در چهارچوب یکی از فعالیتهای علمی فرهنگستان دوم نیز، بررسی و مطالعة زبانها و گویشهای ایرانی پیگیری شد.
در کنار تلاشهای صورت گرفته، فضایی لازم بود تا نتایج تلاشهای پژوهشگران و دانشجویان در آن ارائه شده و به اطلاع علاقهمندان رسانده شود. تشکیل «کنگرة تحقیقات ایرانی» در سال 1349 چنین فضایی را ایجاد نمود. در این کنگره، شعبهای به زبانشناسی اختصاص داشت و تحقیقات متنوعی در زمینة گویشها در آن عرضه میشد و در مجموعه سخنرانیهای کنگره به چاپ میرسید. با رخداد انقلاب اسلامی ایران، فعالیت این کنگره متوقف شد. به لحاظ کمیت، بیشترین مواد گویشیِ چاپ شده در سالهای پیش از انقلاب، به وسیله فرهنگستان زبان ایران، به سرپرستی دکتر صادق کیا، منتشر شدهاند. فرهنگستان زبان ایران که در سال 1350 به جانشینی فرهنگستان ایران (تأسیس در 1313) گشایش یافت، بخشی از فعالیتهای خود را به گردآوری و بررسی گویشها اختصاص داده و نشریاتی هم تاکنون منتشر کرده است. در همان سال «مرکز پژوهشهای مردمشناسی فرهنگ عامه» تشکیل شد که بعدها «مرکز مردمشناسی ایران» نام گرفت. این مرکز وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بود. در سال 1360 «بنیاد نیشابور» در کنار دیگر مراکز خصوصیِ علاقهمند به حفظ گویشها تشکیل شد و چند واژهنامة محلی هم منتشر کرد. این آثـار - بــا وجـود نارسـاییهـای متعدد علمی و فنی - بـه سهـم خـود در پیشبـرد پژوهشهای گویشی مفید واقع شد.
همچنین، در مرکز نشر دانشگاهی (1363) مجلهای با نام دو فصلنامه زبانشناسی منتشر شد که در آن پژوهشهای گویشی متعددی بهچاپ رسیدند و میرسند.
از میان مراکزی که پس از انقلاب برای انجام پژوهشهای گویشی پدید آمدهاند، باید ابتدا به فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرداخت. یکی از گروههای پژوهشی این نهاد علمی، گویششناسی است که علاوه بر چاپ چندین کتاب در زمینه گویشهای ایرانی و نیز انتشار فصلنامهای به این نام، در سال 1380 «نخستین هماندیشی گویششناسی» را برگزار کرد و مجموعه مقالات آن نیز در سال 1381 منتشر گردید ولی متأسفانه در آن مرکز امکان تداوم نیافت و نشست دیگر آن در سال 1391 است که بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار میکند. همچنین در گروه گویششناسی فرهنگستان زبان، طرحی با عنوان «بانک اطلاعات گویششناسی ایران» پایهریزی شد که قرار بود در آن گویشهای نقاط مختلف کشور، منطقه به منطقه گردآوری شوند، ولی این پروژه هم پس از مطالعۀ نخستین ناحیه (استان فارس) عملاً متوقف شده است که خوشبختانه در سال جاری مقدمات تداوم آن مجدداً آغاز شده است. طرح «واژهنامة مشترک گویشهای ایرانی» یکی دیگر از طرحهای مهم و نیمهکارة فرهنگستان است که از 1371 پایهریزی شده بود. در این طرح، بنا بر تدوین فرهنگی بود که در برابر هر واژة فارسی، معادل آن در حدود هفتاد گویش ایرانی نو قرار داده شود (محمودی بختیاری، 1389، ص72) که اخیراً بخشی از آن ارائه شده و عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را نیز در سال 1390 به خود اختصاص داد (حسندوست، 1389).
در سال 1388 شورای عالی انقلاب فرهنگی در اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی و تقویت بنیانهای فرهنگ و تمدن ایران اسلامی، ماده واحدة «اختصاص و پیشبینی دو واحد درسی زبان و ادبیات» مربوط به زبانها و گویشهای محلی و بومی برای تدریس در دانشگاههای مراکز استانهای ذیربط به صورت اختیاری را به تصویب رساند و تشخیص زبانها و گویشهای مشمول این ماده واحده را برعهدة فرهنگستان زبان و ادب فارسی نهاد. همچنین مقرر گردید که تهیة متون درسی و تربیت مدرسان مورد نیاز مطابق برنامة تنظیمی کمیته فرهنگ و تمدن ایران و اسلام شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد. به نظر میرسد که انجام مقدمات اجرایی این ماده واحده با چالشهای اداری در سازمانهای دخیل مواجه گشته است و عملاً در دانشگاههای مورد نظر رونق چندانی ندارد.
علاوه بر این، باید به پژوهشکدة زبانشناسی در «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» نیز اشاره نمود که گروهی بهنام گویششناسی دارد و در این زمینه کتابهایی چاپ کرده است؛ ازجمله کتاب گویش کلیمیان یزد (همایون، 1383)، گویش کلاردشت (کلباسی، 1376) و گویش کردی مهاباد (کلباسی، 1385)، واژهنامه گویشی بهدینان یزد (مزداپور، 1385)، گویش کلیمیان اصفهان (همایون، 1387) و واژهنامه شصت و هفت گویش ایرانی (کیا، 1390). در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نیز پژوهشکدهای با نام «زبانشناسی، کتیبهها و متون» فعالیت میکند که تاکنون دو همایش مرتبط با عنوان «زبانشناسی کتیبهها و متون» برگزار کرده است. در سالهای اخیر انجمن زبانشناسی ایران مجلۀ زبان و زبانشناسی و نیز دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد مجلهای با نام زبانشناسی و گویشهای خراسان مجوز انتشار گرفتهاند که تاکنون هریک مقالاتی در حوزۀ گویشهای ایرانی منتشر کرده است. آقای دکتر محمد دبیر مقدم، استاد کرسی دانشگاه علامه طباطبایی و چهرة ماندگار زبان و زبانشناسی نیز سالهاست که پژوهش گستردهای به نام ردهشناسی زبانهای ایرانی (در شرف انتشار) انجام میدهد که سازمان «سمت»، مسئولیت چاپ آن را برعهده گرفته است.
نتیجهگیری
«برنامهریزی زبان»[43] شامل دو بخش «برنامهریزی پیکره» و «برنامهریزی جایگاه» است که موضوع مستندسازی زبانها، تلاشی در حوزة برنامهریزی پیکره محسوب میشود. برنامهریزی جایگاه که ناظر بر تغییر نگرشها، ارتقای منزلت اجتماعی گویشها، ترویج و آموزش و کاربرد مواد گویشی و غیره است، اقدامی کلان و زمانمند است که بیشتر با حمایتهای ملی و دولتی میسر میگردد.
هماینک گویشهای اقلیتهای مذهبی ایران، مانند گویشهای کلیمیان و زرتشتیان، در کنار گویشهای دیگر فرقههای آیینی، مانند گویش گورانی پیروان اهل حق، در خطر انقراض جدی هستند و باید به این تعداد، جزایر گویشی و زبانی معدود کشور را نیز افزود؛ گویشی چون «هورامی» که تحتالشعاع کردی قرار گرفته است، گویش «تالشی» که کمکم به زیر سایة گیلکی خزیده است و گویش «کُمزاری» که در میان انبوه عربزبانان کشور عمان، اقبال زیادی برای ادامة حیات ندارد. نگرانی دربارۀ وضعیت گویشهای ایرانی شرقی (که در افغانستان و تاجیکستان بهکار میروند) مضاعف است؛ زیرا تواناییهای علمی مستندسازی زبان در آنجا وجود ندارد.
از آنچه گذشت، این واقعیت نمایان است که با توجه به تنوع زبانها و گویشها، مطالعۀ روشمند و برنامهریزی شدۀ گویشها اقدامی فنی و حرفهای است که میبایست زبانشناسان یا علاقهمندان آموزش دیده آن را پیگیری کنند و به انجام رسانند؛ تحقق هدفمند آن، به تجربه و دانش کافی منوط است. از سویی، مراکز ذیربط طی چند دهه فعالیت و با در نظرگرفتن نیروهای انسانی و بودجههای مصرفی، کار جامع، منسجم و مداومی در زمینة پیشبرد اطلس زبانی و گویشی ایران انجام ندادهاند. طرح پروژههای درازمدت در این مراکز که غالباً نیمهتمام رها میشوند، باعث شده است که روند زوال بسیاری از گویشهای نادر، به مراحل نگرانکنندهتری برسد؛ بنابراین، میراث گویشی کشور با خطر جدی مواجه میشود. فائق آمدن بر این شرایط، پس از تأمین منابع مالی، تلاش متمرکز برای تربیت نیروی انسانی دوره دیده در زمینۀ مستندسازی گویشهای در معرض خطر را بیش از پیش میطلبد. از سویی دیدهایم که بیشترین میزان مطالعات گویشی در ایران، سالانه در قالب پایاننامههای تحصیلی رخ میدهد که به دلیل تفاوت در رویکردهای پژوهشی و یک دست نبودن در روش تحقیق و همچنین نبود ارتباط با بانکهای اطلاعات تخصصی، گاه موازی کاری صورت میگیرد؛ این امر نمیتواند نیازهای پژوهشی طرح اطلس زبانها و گویشهای کشور را برطرف کند. در چنین شرایطی میتوان به این نتیجه دست یافت که یکی از کارآمدترین راهکارها جهت ارتقای کیفی پژوهشهای آتی، درج واحد درسی قطعی و لازمالاجرایی به نام «گویششناسی» در برنامۀ آموزشی رشتۀ زبانشناسی و سایر شاخههای دانشگاهی مرتبط است تا در ادامه نیز، تدوین کتاب درسی مربوط به وسیله نهادهای مسئول، ارائه روشمند آن از میزان اطمینان بیشتری برخوردار گردد. بدیهی است موضوعاتی چون تمایز مفاهیم زبان، گویش و لهجه، رویکردهای جاری در پژوهشهای گویششناسی بینالمللی، پیشینة تحقیقات گویشی در ایران و تشخیص خلأهای مطالعاتی، ملزومات دخیل در تدوین پرسشنامة جامع گردآوری اطلاعات گویشی، تهیة نقشههای زبانی و اطلسهای گویشی، ملاحظات روششناختی در گردآوری و مستندسازی گویشها، الگوهای ردهشناسی زبان، مؤلفهها و متغیرهای جامعهشناسی زبان، تاریخچة زبانهای ایرانی باستان (اوستایی، سکایی باستان، فارسی باستان و مادی)، ایرانی میانه (بلخی، خوارزمی، سغدی، سکایی میانه و نیز پارتی و فارسی میانه) و ایرانی نو (دَری) میتواند از مباحث مندرج در چنین کتابی تصور گردد.
[1]. endangered language
[2]. language revival
[3]. language revitalization
[4]. M.Cross
[5]. Rotorua
[6]. description
[7]. expandable
[8]. opportunistic
[9]. portable
[10]. transparent
[11]. ethical
[12]. preservable
[13]. recording
[14]. capture
[15]. analysis
[16]. archiving
[17]. mobilization
[18]. یادآوری این نکته لازم است که گونهای از تاتی که در جمهوری آذربایجان بهکار میرود با تاتی ایران فرق میکند. تاتی جمهوری آذربایجان از زبانهای ایرانی جنوب غربی است، ولی تاتی داخل ایران از زبانهای ایرانی شمال غربی بهشمار میرود.
[19]. Morgenstierne
[20]. Oskarman
[21]. Zhukovsky
[22]. Geiger
[23]. Andreas
[24]. Dorn
[25]. Beresin
[26]. Salemann
[27]. Miller
[28]. Lorimer
[29]. Christensen
[30]. Benveniste
[31]. Henning
[32]. Lentz
[33]. Ivanov
[34]. Gershevitch
[35]. Gemelin
[36]. Alexandre Chodzko
[37]. Melgounof
[38]. Rastargoueua
[39]. Hubschmann
[40]. Mackenzie
[41]. Ruckert
[42]. G. Redard
[43]. language planning